۶. چگونه احساسات خود را احساس کنیم؟
عناوین
Toggleاین مقاله در مورد بهبود توانایی شما برای احساس کردن است. این تنها مهارتی است که آرزو میکنم همه بتوانند بر آن مسلط شوند، زیرا این در واقع مانند کلید احساسات عمل میکند، یعنی خاموش کردن مبارزه و روشن کردن صلح. به این مهارت تمایل داشتن یا Willingness میگویند.
با یادگیری تمایل، میتوانید انرژیای را که صرف مبارزه با احساسات خود کردهاید، به سمت ایجاد زندگی مورد نظر خود هدایت کنید.
این آخرین مقاله در بخش پایهای دوره «پردازش احساسات» است، که در آن یاد میگیرید چگونه بدون قضاوت، بدون اجتناب یا مبارزه کردن، متوجه احساسات خود شوید و آنها را نام ببرید.
برای دسترسی به دوره «پردازش احساسات» روی این لینک کلیک کنید.
در مقالههای بعدی، دهها مهارت برای حل احساسات دردناک، شدید و تحریفشده را به شما آموزش میدهم. اما قبل از اینکه به آنجا برسیم، باید با احساسات خود به عنوان مرحلهی دوم در این فرآیند بهتر بنشینیم. بنابراین، محکم نشسته و این مقاله را دنبال کنید.
احساسات دردناک
با وجود اینکه همه امیدواریم که از احساسات دردناک خود اجتناب کنیم، این کار امکان پذیر نیست. عواطف، احساسات فیزیکی، و افکار، همه بخشهای جدایی ناپذیر از شخصیت ما هستند. آنها جنبههای ضروری از زنده بودن را تشکیل میدهند که برای توانایی ما در زندگی کردن، عشق ورزیدن، ارتباط و اهمیت دادن بسیار مهم هستند.
بیایید لحظاتی را به مقایسه احساسات دردناک با یک آجر اختصاص دهیم. آجر نماد احساساتی مانند غم و اندوه، اضطراب یا درد مزمن است. وقتی سعی میکنم از آنها دوری کنم، آنها را نادیده بگیرم یا از خود میپرسیم «چرا من؟»، مثل این است که این آجر را با فاصله در دست خود نگه میداریم.
چه مدت میتوانیم این حالت را حفظ کنیم؟ هر چه دست خود را بیشتر دراز کنیم، وزن آجر سنگینتر میشود. ممکن است بیشتر تلاش کنیم، انرژی یا ارادهی بیشتری به کار ببریم، اما این حالت پایدار نیست زیرا در نهایت، خسته میشویم.
اگر نتوانیم این آجر را رها کنیم، ممکن است زیر سنگینی آن فرو بریزیم.
افراد مبتلا به افسردگی، اختلالات اضطرابی، درد مزمن، وزوز گوش یا تنش عضلانی تنبل نیستند. آنها اغلب کسانی هستند که تلاش بسیار زیادی را برای مبارزه با احساسات خود دارند. آنها به شدت مبارزه میکنند و انرژی و تمرکز زیادی را به احساسات خود اختصاص میدهند، اما تلاشهایشان میتواند نتیجه معکوس داشته باشد و احساس خستگی و ناامیدی در آنها ایجاد کند.
در این مقاله، برای شما توضیح میدهم که چگونه احساسات ناخوشایند را به خود نزدیکتر کنید، چگونه نشستن با احساسات ناخوشایند، میتواند آنها را قابل کنترلتر و سبکتر کند و گاهی اوقات حتی باعث از بین رفتن کامل آنها شود. این مهارت تمایل نامیده میشود و من شاهد آن بودهام که این تمایل افراد را از ناامیدی به امید برده است.
معنی تمایل داشتن در احساس کردن چیست؟
تمایل یعنی رویارویی و مشغول شدن با هر چیز و احساسی که در حال حاضر تجربه میکنید. تمایل یعنی پذیرش وضعیت فعلی خود، حتی اگر ناراحت کننده یا دردناک باشد. این حتی شامل در آغوش گرفتن احساساتی است که ممکن است به طور طبیعی بخواهید از آنها اجتناب کنید. تمایل به این معناست که احساسات خود را بشناسید و قلب خود را برای انطباق با آنها باز کنید، خواه آرامش بخش باشند یا ناراحت کننده. این یک مهارت عملی است که میتوان آن را پرورش داد و اصلاح کرد.
در این مقاله، من قصد دارم آن را به مراحل کوچکی تقسیم کنم که بتوانید تمرینشان کنید.
مردم اغلب در مورد تمرکز حواس و مراقبه به عنوان پایهای برای یادگیری و هدایت احساسات خود صحبت میکنند، و این درست است. تجربه و تحقیقات نشان دادهاند که مراقبه بسیار مفید است. اما به نظر من، تمایل داشتن کلیدی است که ذهن آگاهی را مؤثر میکند. تمایل فرآیند فعالی است که تفاوت اصلی را ایجاد میکند.
قبل از اینکه به مراحل تمرین تمایل بپردازیم، اجازه دهید داستانی از یکی از دوستانم در مورد اینکه چگونه او تمایل را در زندگی خود به کار برده است، با شما به اشتراک بگذارم.
مثالی از تمایل در زندگی روزمره
لیلا، یکی از دوستان نزدیکم، برایم گفت: «دیروز روز سختی برای من بود. مجبور شدم پسر بزرگم را سوار هواپیما کنم، درحالیکه میدانستم تا دو سال آینده او را رودررو نخواهم دید».
لیلا ادامه داد: «در هفتهی گذشته، من انواع احساساتم را پردازش میکردم، عمیقاً دلم برای او تنگ شده بود و از تغییر در پویایی خانوادهمان غصه میخوردم. من با احساس بی کفایتی دست و پنجه نرم میکردم و به این فکر میکردم که آیا در زمان بودن پسرم، کوتاهیای کردهام یا به او صدمهای زدهام. به روشهایی که از آنها آگاهی داشتم، سعی کردم تا به طور کامل احساساتم را تجربه کنم، هر زمان که میل به «قوی بودن» را احساس میکردم، به خودم یادآوری میکردم که اغلب به همه میگویم که: “اشکالی ندارد اگر احساسات خود را احساس کنید.” بنابراین خودم هم این کار را کردم، با اینکه پاسخ معمول من این است که احساساتم را زیر انبوهی از کارها و مشغلهها دفن کنم.»
لیلا از طرف اطرافیانش که موقعیتها و احساسات مشابهی را تجربه کرده بودند، حمایت میشد، که به او این امکان را میداد تا احساساتش را بپذیرد و زمانی را که سزاوار آن احساسات است، صرفش کند.
سپس او بیان کرد: «امروز احساس بهتری دارم و انرژیهای سبکتر و شادتری را تجربه میکنم. میتوانم نفسهای عمیقی از آرامش بکشم و لبخند بزنم. احساس قدرت میکنم تا از خودم و خانوادهام با قدرتی تازه حمایت کنم. امروز، من به سمت یافتن تعادل کشیده شدهام که سرشار از امید و ارتباط است و روزم را روشن میکند. تصور میکنم دلیل این احساسی این است که به خودم اجازه دادم به احساسات دیروزم احترام بگذارم.»
در این مثال، در ابتدا، لیلا از طریق مشغول کردن خود به دنبال حواس پرتی بود و سعی کرد احساسات غمگین خود را سرکوب کند. اما سرانجام تصمیم گرفت به خود فضایی بدهد تا به آرامی آن احساسات را پردازش کند و روز بعد، آنها به طور طبیعی کاهش یافته و حل شدند.
چطور تمایل داشتن را تمرین کنیم؟
اولین قدم این است که بدون قضاوت آنچه را که احساس میکنید، توصیف کنید. از برچسب زدن به تجربیات خود به عنوان خوب یا بد، خودداری کنید.
به یاد داشته باشید که همهی احساسات اصلی یک عملکرد را انجام میدهند و هدفی دارند. به جای استفاده از کلمات قضاوتی مانند خوب، بد، وحشتناک، افتضاح، عالی، بهترین یا بدترین، از کلمات توصیفی، مانند ناراحت کننده، ناخوشایند، دردناک، حساس، گرم، سرد، تیز، کسل کننده، داغ، صاف، ملایم، نرم، و دلپذیر استفاده کنید.
احساسات بخشی عادی، سالم و زیبا از زندگی هستند. شفا از بیماری روانی شامل حرکت در میان احساسات به جای اجتناب از آنهاست.
تمایل به این معنا نیست که بخواهید درد را احساس کنید، درد را دوست داشته باشید یا با آن موافق باشید، یا آرزو کنید که زندگی شما با درد یا احساسات شدید همراه باشد.
بلکه تمایل به این معناست که بپذیریم: “این چیزی است که من در حال حاضر تجربه میکنم، بنابراین خود را با آن کوک کرده و تجربهاش خواهم کرد.” بر خلاف تصورتان، این رویکرد به احتمال زیاد شما را از احساسات شدید و دردناک رها میکند.
اگر به تشبیه کارخانهی فرآوری ماهی از مقالهی اول از این دوره برگردیم، نمیتوانیم یک ماهی را بدون نگاه کردن به آن، برش دادن آن و حذف قسمتهای ناخوشایند، به یک فیلهی خوشمزه تبدیل کنیم. ما باید این روند را طی کنیم تا به نتایجی که میخواهیم برسیم.
مقاله مرتبط: پردازش احساسات چیست و چرا میتواند به بهبود زندگی شما کمک کند؟
کنجکاو باشید
گام بعدی این است که کنجکاو باشید و ایجاد یک رابطهی سالم با عواطف و احساسات خود را تمرین کنید.
بنابراین، با کنجکاوی به احساسات خود نزدیک شوید.
مثلا میتوانید بگویید: “اوه، سلام وزوز گوش، امروز چطوری؟” یا “اوه، سلام اضطراب، آیا قبل از حرکت چیزی برای گفتن داری؟”
کنجکاوی به عنوان یک پادزهر برای نگرانی عمل میکند. همانطور که کنجکاو هستید، به توصیف احساسات خود بازگردید. این احساس در کجا قرار دارد؟ کجای بدنم این حس را دارم؟ آیا قسمتهای دیگری از بدن من وجود دارد که احساس متفاوتی داشته باشد؟
سپس میتوانید آن را توصیف کنید. آیا رنگی دارد؟ یا صدای خاصی دارد؟ آیا در طول زمان تغییر میکند؟ در این مرحله، وقتی کنجکاو هستید، من شما را تشویق میکنم که تا حد امکان در بدن خود بمانید.
این به معنی کشف ریشههای مشکلات خود در دوران کودکی یا پاسخ به سوالاتی مانند “چرا اینطور احساس میکنم؟”، نیست. این قدم بعدی است که در مقالات بعد به آن میپردازم.
توجه داشته باشید که تحلیل بیش از حد میتواند شکل دیگری از اجتناب باشد.
ما با میل و رغبت در لحظهی حال میمانیم و چیزها را همانطور که اینجا و اکنون هستند، توصیف میکنیم.
جوی رمنی (Joey Remenyi)، متخصص نوروپلاستیسیته و شنوایی شناس دهلیزی، میگوید: “من تعداد بیشماری از مراجعین با مشکل وزوز گوش را دیدهام که پس از تسلط بر هنر کنجکاوی و ارتباط با ارزشهای خود، وزوز گوش خود را به طور کامل حل میکنند. آنها دیگر حتی متوجه وزوز گوش نمیشوند، علیرغم اینکه هنوز وجود دارد. در پسزمینهی ذهنشان، مغزشان یاد گرفته است که آن را فیلتر کند و اکنون میتوانند به زندگی برگردند و بدون نگرانی یا ناراحتی احساس طبیعی داشته باشند.”
طناب را رها کنید و وارد احساسات خود شوید
بنابراین به جای مبارزه با احساسات، طناب را رها کنید و وارد احساسات خود شوید. این طبیعی است که در زندگی خود برای چیزی تلاش کنید که ارزشش را دارد، یعنی هدف شما برای خوب زیستن و ارزشهایتان، درست است؟
مبارزه برای ایجاد تأثیر مثبت در جهان ستودنی است. اما، مبارزه برای تغییر احساسات خود را رها کنید. از چرخهی صرف تمام انرژی خود برای تغییر وضعیت عاطفی خود فاصله بگیرید و آن انرژی را به سمت تلاشهای سازندهتر هدایت کنید.
در لحظه حضور داشته باشید
به جای این که روی سوالاتی مانند “این احساس تا کی ادامه پیدا میکند؟ و اگر هرگز تغییر نکند چه؟” به سادگی این جمله را بپذیرید که “این چیزی است که در حال حاضر وجود دارد” و سپس دوباره با بدن خود ارتباط برقرار کنید.
احساس خود را نام ببرید، توصیفش کنید، تصدیقش کنید، در مورد آن کنجکاو باشید، اجازه دهید وجود داشته باشد، همه چیز در اینجا و اکنون، در لحظهی حال.
از دستان خود کمک بگیرید
دست خود را روی ناحیهای از بدنتان قرار دهید و تنفس خود را به سمت آن هدایت کنید. گرما، نرمی و نور را تجسم کنید که در احساسات شما جاری میشوند.
شما همچنین میتوانید روی تنفس خود تمرکز کنید، عضلات خود را منقبض یا سفت کنید و آگاهی را به سایر قسمتهای بدن و احساسات دیگر خود گسترش دهید.
شما حتی میتوانید احساسات بد خود را برای چند ثانیه بدتر کنید. به تمرینی که در ادامه است دقت کنید:
آگاهانه سعی کنید احساسات و عواطف خود را فقط برای چند لحظه تشدید کنید. به خود بگویید: “اضطراب بیا، و تمام آنچه را که داری و از دستت برمیآید به من نشان بده.” این چیزی است که من آن را “افزایش و تشدید گرما” مینامم.
وقتی احساسات خود را به این طریق آزمایش میکنید و تشخیص میدهید که آنها ناراحت کننده هستند اما در عین حال نمیتوانند به شما آسیبی برسانند یا بر شما غلبه کنند، متوجه خواهید شد که چنگال، مبارزه و قدرتی که به نظر میرسد بر شما دارند، خود به خود کاهش مییابد.
شفقت داشته باشید
قدم بعدی این است که با خود و احساسات خود شفقت داشته باشید. از خود بپرسید: “من چگونه با بدن و اضطراب خود رفتار میکنم؟ آیا من با خودم مهربان هستم؟”.
با این کار احساسات یا عواطف شما ممکن است ناپدید نشوند، اما خشن بودن با آنها قطعاً حال شما را بدتر میکند.
در عوض، میتوانید به احساسات خود بگویید: «هر چقدر که زمان نیاز دارند، شما برایشان وقت میگذارید.»
این طرز فکر و رفتار به نظر این یک پارادوکس است، اما بدانید که همدلی از صمیم قلب شفابخش است. مانند دلداری دادن به یک کودک با درد، که او را در آغوش میگیرید، و میبوسیدش.
این کار شبیه به شفای قدرتمندی است که زمانی رخ میدهد که کسی صادقانه به شما گوش میدهد و میگوید: “من میدانم چه احساسی داری؛ این باید واقعاً سخت باشد.”
وقتی به درون خود میرویم و نسبت به آنچه احساس میکنیم مهربان هستیم، احساسات ما اغلب شروع به تسکین یافتن و آرام شدن میکنند.
متوجه داستانهای خود باشید
حواستان به داستانهایی که به خود میگویید، باشد. همه به طور خودکار افکار و نگرانیهای منفی دارند، مانند “چرا من؟ چرا وزوز گوش من اینقدر بلند است؟ چرا من اینقدر غمگین هستم؟ آیا من مشکلی دارم؟”
زمان و مکانی برای بررسی این سوالات وجود دارد که: “آیا چیزی اشتباه است؟ آیا من باید آن را برطرف کنم؟ آیا این احساسات پیامی برای من دارند؟ و باید کاری برایشان بکنم یا نه؟” در نظر داشته باشید که آیا این احساسات شما را ترغیب به رسیدگی، تغییر، درمان یا حل چیزی میکنند.
اما اغلب، این افکار منفیِ خودکار، اغراقآمیز میشوند یا حتی زمانی که شما سالم و ایمن هستید و اوضاع خوب است هم، همچنان ظاهر میشوند.
بنابراین زمانی که این افکارِ شدید مطرح میشوند، فقط به آنها به عنوان افکار توجه کنید. تصدیق کنید که آنها وجود دارند، اما بیش از حد به آنها فکر نکنید یا روی افکار خود تمرکز نکنید.
بیش از حد فکر کردن میتواند به یک عادت و نوعی اجتناب تبدیل باشد. در عوض، توجه خود را از داستانهای خود دور کرده و به بدن خود بازگردانید. در بدن خود چه احساسی دارید؟ این تمام چیزی است که باید در نظر بگیرید.
شما میتوانید آنچه را که در حال حاضر دارید، احساس کنید. ممکن است ناخوشایند باشد، اما این بدان معنا نیست که بد است. احساسات ممکن است ناراحت کننده باشند، اما به شما آسیبی نخواهند رساند. اجتناب یا مبارزه با احساسات، یا درخواست از بین رفتن آنها، میتواند منجر به رفتارهایی شود که به شما آسیب میرساند.
به عنوان مثال، اگر احساس اضطراب در مورد صحبت کردن در جمع دارید، همچنان میتوانید ارائهی خوبی (Presentation) داشته باشید. اما اگر فکر میکنید نباید احساس اضطراب کنید، ممکن است از ارائهی سخنرانی اجتناب کنید، که میتواند به شغل شما آسیب برساند، یا ممکن است برای آرام کردن خود به مواد مخدر متوسل شوید، که بر زندگی شما تأثیر منفی میگذارد. حتی شکل نهاییِ آسیب به خود، یعنی خودکشی، ناشی از احساسات منفی نیست، بلکه ناشی از احساس نیاز مبرم فرد برای فرار از آنهاست. من بارها دیدهام که وقتی فردی تمایل به احساس کردن پیدا میکند، دیگر به خودکشی فکر نمیکند.
این به معنی تسلیم شدن نیست. تسلیم شدن یعنی رها کردن توانایی انتخاب، اجازه دادن به احساسات برای کنترل انتخابهای ما، و برچسب زدن به خود به عنوان درمانده یا شکسته. تسلیم شدن همچنین شامل فرافکنی احساسات فعلی شما به آینده است.
تمایل یعنی به آنچه احساس میکنید، توجه کنید و سپس متوجه باشید که در حال توجه کردن هستید!
تمایل یعنی شناخت احساسات و سپس تشخیص اینکه از آن احساسات آگاه هستید. بخش عمیقتری از شما وجود دارد که خود را در حال مشاهده احساسات خود، مشاهده میکند و تصمیم میگیرد که روی چه چیزی تمرکز کنید. ممکن است پیچیده به نظر برسد، اما بعداً به مفهوم “خود به عنوان تجربهگر و شاهد” بیشتر خواهیم پرداخت.
تمرین تمرکز بر ارزشها و اهداف
وقتی تمایل را تمرین میکنیم، فضایی برای انتخاب باز میشود. شما مدیر عامل مغز خود هستید. شما نمیتوانید کنترل کنید که کدام افکار یا احساسات ایجاد میشوند، اما میتوانید آنچه را که روی آن تمرکز میکنید، کنترل کنید. وقتی روی چیزی تمرکز میکنید، آن را تقویت میکنید. بنابراین، کلید شفا این است که متوجه احساسات ناراحت کنندهی خود شوید و بپذیرید و سپس آگاهانه تصمیم بگیرید که به چه چیزی توجه کنید.
وقتی دائماً خودمان را با سؤالاتی اسکن میکنیم و تحت نظر داریم، سوالاتی مانند: “امروز اضطراب من چگونه است؟ امروز افسردگی من چگونه است؟ امروز وزوز گوش من چگونه است؟”، درواقع به مغز خود سیگنال میدهیم که این مسائل از اهمیت بالایی برای ما برخوردار هستند. در نتیجه، مغز ما انرژی بیشتری را به آنها اختصاص میدهد.
به جای عجله برای اجتناب از احساسات یا تمرکز بیش از حد بر احساسات دردناک، به خود فرصت بیشتری برای پردازش احساسات خود در طول روز بدهید.
احساسات گاهی اوقات میتوانند کارکرد مهمی را ایفا کنند، در حالیکه گاهی اوقات آنها فقط امواجی هستند که میآیند و میروند. تنها چیزی که تضمین میکند که آنها بدتر شوند، جنگیدن یا اجتناب از آنهاست.
بنابراین گام بعدی در جهت یابی و در آغوش گرفتن احساسات خود این است که تمرکز خود را به چیزی که برای شما با معنیتر است، هدایت کنید. این میتواند صلح درونی، آرامش یا هر احساس مثبتی باشد که به دنبال آن هستید. بدن خود را برای این احساسات اسکن کنید. به جای اینکه تمام انرژی خود را صرف نگه داشتن وزنهی احساسی در طول بازوی خود کنید، انرژی خود را به سمت آنچه واقعا برای شما مهم است، هدایت کنید.
به عنوان مثال، اگر یک مادر دلسوز بودن برای شما مهم است، زمان با کیفیتی را با فرزندان خود بگذرانید، با آنها روی زمین بنشینید، حواسپرتیها را کنار بگذارید، به چشمان آنها نگاه کنید و کاملاً در کنار آنها حضور داشته باشید. وقتی متوجه شدید که احساسات ناراحت کننده به وجود میآیند، آنها را به آرامی تصدیق کنید و چیزی شبیه به این بگویید:”سلام اضطراب، میبینم که امروز اینجا هستی.” سپس توجه خود را مجدداً بر روی ارزشهای خود، فرزندانتان، کارتان یا هر فعالیتی که در آن لحظه برای شما مهم است، متمرکز کنید.
هنگامی که احساسات یا عواطف ناراحت کننده خود را تشخیص دادید، تمرکز خود را به ارزشها و جنبههایی از زندگی که برای شما شادی، آرامش و عشق به ارمغان میآورد، هدایت کنید.
به یاد داشته باشید، روی هرچه تمرکز کنید، بیشتر از آن را دریافت خواهید کرد.
این به معنی اجتناب کردن یا پرت کردن حواس نیست، بلکه هدف آن هدایت آگاهانهی انرژی ذهنی شماست. به این ترتیب نمایندگی خود را پس میگیرید. با اولویت دادن به آنچه واقعاً در زندگی شما اهمیت دارد، به خود قدرت میدهید تا با هدف و رضایت زندگی کنید. تمایل کلیدی است که این آزادی را ممکن میکند.
تمریناتی برای تمایل داشتن
اگر در «دورهی پردازش احساسات» شرکت کردهاید، میتوانید ویس من را با عنوان “آگاهانه نگه داشتن نفس” پیدا کنید، که تمرینی فوق العاده برای تمایل داشتن است.
اما شما تمرینهای دیگری نیز میتوانید انجام دهید. برای مثال میتوانید با استفاده از احساسات فیزیکی، این تمرین تمایل را تجربه کنید، و ممکن است از اینکه چقدر یک حس با احساسات فیزیکی مرتبط است، شگفت زده شوید.
میتوانید با یک تمرین کششی شروع کنید، فقط به اندازهای که کشش را احساس کنید و نه شدیدتر از آن، یا مثلا یک تکه یخ را برای مدت کوتاهی در دست بگیرید، یا اسکات با دیوار انجام دهید. مشغول چیزی شوید که باعث ایجاد حس ناراحتی در شما میشود و در حین تجربهی آن، تمایل داشتن را تمرین کنید.
برای دریافت اطلاعات بیشتر حاوی راهنماییهای عملی و مراقبههایی که برای کمک به احساسات ناخوشایند طراحی شدهاند، با مشاور ما همراه باشید. برای برقراری ارتباط، ابتدا فیلترشکن خود را روشن کنید و سپس روی این لینک کلیک کنید.
آمادهاید بیشتر بدانید؟
اگر این مطالب برای شما مفید بوده و میخواهید به تمرینهای پیشرفتهتر و مطالب عمیقتر دسترسی پیدا کنید، نسخه کامل دوره پردازش احساسات اما مکآدام برای شما آماده است.
برای اطلاعات بیشتر کلیک کنیدمطالب زیر را حتما مطالعه کنید
4 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
تحلیل بیش از حد هم می تواند شکل دیگری از اجتناب باشد!!
تو قرار است که احساساتت را حس کنی!!!
به من از زمانی که خیلی کوچک بودم به من گفته شد که خیلی حساسم و همیشه سعی کردم پسشون بزنم
ممنون از مقاله عالی تون
برای کسایی که توانایی پرداخت هزینه های درمان طولانی مدت را ندارند، شما مثل یک فرشته الهی هستید. من خیلی از شما سپاسگزارم خیلی ممنون!
من توی روستا زندگی می کنم و به درمان روانشناسی دسترسی ندارم و به دلیل گرانی نمی توانم برای جلسه هزینه کنم. شما نمی دانید که این مقالات شما چقدر ارزشمند هستند و زندگی را تغییر می دهند. امیدوارم ادامه بدید. شما به معنای واقعی کلمه به افرادی کمک می کنید که در موقعیت های وحشتناکی در قسمت بسیار بدی از جهان زندگی می کنند. خیلی ممنون