خلاصه کتاب در قلمروی ارواح گرسنه اثر دکتر گابور ماته

عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: In the Realm of Hungry Ghosts: Close Encounters with Addiction
- نویسنده: گابور مته
- سال انتشار: ۲۰۰۷
- ژانر: روانشناسی، خودیاری، علمی، سلامت روان
- امتیاز کتاب: ۴.۴۹ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
در قلمرو ارواح گرسنه سفری عمیق و پر احساس به دنیای پیچیدهی اعتیاد است. این کتاب داستانهای واقعی از زندگی افراد معتاد را روایت میکند، افرادی که اغلب فرصتی برای بازگو کردن تجربیاتشان را ندارند. در کنار این داستانها، تحلیلهای علمی درباره علل و چگونگی اعتیاد افراد ارائه میشود.
نکته مهم این است که این کتاب ما را به چالش میکشد تا درباره روشهای آشکار و پنهانی فکر کنیم که ممکن است ما نیز به نوعی گرفتار اعتیاد باشیم – و همچنین راههایی که میتوانیم برای بهبود خود در پیش بگیریم.
درباره نویسنده
دکتر گابور ماته، پزشک کانادایی است که در دوران حرفهای چند دههایِ خود به فعالیتهای متنوعی پرداخته است؛ از جمله مدیریت مطب خود، هماهنگی بخش مراقبتهای تسکینی در بیمارستان، و فعالیت به عنوان پزشک در یک مرکز درمانی برای بیماران مبتلا به اعتیاد شدید.
او به دلیل تلاشهایش در درمان اعتیاد و سلامت روان، جایزه شایستگی مدنی شهر ونکوور را در سال 2011 دریافت کرد و در سال 2018 به او نشان افتخار کانادا که بالاترین نشان غیرنظامی کشور است، اهدا شد.
دکتر ماته نویسنده چندین کتاب پرفروش از جمله ذهن فروپاشیده، وقتی بدن نه میگوید، و افسانه عادی بودن است.

مقدمه: درک عمیقتر از اعتیاد از طریق علم و داستانهای واقعی
جوامع مدرن غربی اغلب در پذیرش افراد مبتلا به اعتیاد بهعنوان انسانهایی همچون دیگران مشکل دارند. در عوض، سیستمهای قانونی و اجتماعی با معتادان طوری رفتار میکنند که انگار زندگی مبتنی بر سوءمصرف مواد، جرم و خشونت را خودشان انتخاب کردهاند. این برخورد واقعیتی ناخوشایند را پنهان میکند: اینکه ما چندان با کسانی که به آنها به چشم تحقیر مینگریم، تفاوت نداریم.
آیا تاکنون برای مقاومت در برابر یک دسر شیرین یا یک فنجان قهوه به مشکل خوردهاید؟ یا نتوانستهاید جلوی خود را از خرید یک وسیله جدید جذاب یا لباس زیبا بگیرید؟ شاید هم مجبور شدهاید ساعتها پس از پایان رسمی کار همچنان به کار ادامه دهید؟ اگر هر یک از این رفتارها یا موارد مشابه آنها توصیف شماست، خب، بهطور خلاصه باید گفت شما هم معتاد هستید. فقط در یک انتهای خفیفتر از طیف اعتیاد نسبت به سوءمصرفکنندگان شدید مواد مخدر قرار دارید.
هنوز قانع نشدهاید؟
پس ادامه دهید. اما قبل از شروع، یک هشدار مهم: این متن حاوی مباحثی درباره مصرف مواد مخدر، سوءاستفاده از کودکان، آزارهای فیزیکی و موضوعات حساس دیگر است. لطفاً مراقب باشید.
معتادان چه کسانی هستند؟
سرنا کمی بیش از 30 سال دارد و به مواد مخدر اعتیاد دارد. او از 15 سالگی در منطقه داونتاون ایستساید ونکوور زندگی میکند، زمانی که دخترش را به دنیا آورد. پدر فرزندش دوستپسر خالهاش بود، کسی که او را مورد آزار قرار داده و تهدید کرده بود که اگر چیزی بگوید، خالهاش را کتک خواهد زد.
این، متأسفانه، بخشی از یک الگو بود. سرنا از 7 سالگی هم توسط پدربزرگ و هم عمویش مورد آزار فیزیکی قرار گرفته بود.
تجربیات سرنا شباهت زیادی به داستان بسیاری از دیگر معتادانی دارد که دکتر گابور ماته در انجمن پورتلند هتل با آنها کار کرده است. پورتلند مرکزی است که در آن به معتادان خدمات پزشکی، اتاقهای تمیز، غذا و فعالیتهای گروهی مانند شعرخوانی و شبهای فیلم ارائه میشود. در این مرکز، بیماران بدون توجه به میزان مشکلاتشان یا دردسرهایی که ممکن است ایجاد کنند، پذیرفته میشوند.
به عنوان مثال، کِلِر به دلیل رفتارهای انفجاریاش دیگر اجازه ورود به بخش پذیرش را ندارد.
ظاهراً بدون هیچ هشداری، کلر ناگهان به حملههای خشمگینانهای روی میآورد، به دیگر بیماران فریاد میزند و هر چیزی که در دسترسش باشد را میشکند. اما بیشتر اوقات، او در خیابان دکتر ماته و دیگر کارکنان را دنبال میکند و درخواست آغوش میکند.
بنابراین، بله، معتادان میتوانند شبیه سرنا و کلر باشند. اما همچنین ممکن است شبیه افرادی باشند که آنها را میشناسیم و تحسینشان میکنیم.
روانشناس معروف، زیگموند فروید، یک معتاد به کوکائین بود. ویلیام استوارت هالستد، پیشگام جراحی مدرن، بیش از ۴۰ سال به مواد مخدر اعتیاد داشت.
معتادان حتی میتوانند شبیه دکتر ماته باشند، با اینکه در نگاه اول، اینطور به نظر نمیرسد.
دکتر ماته در خانهای راحت در یکی از مناطق خوب ونکوور زندگی میکند و برای گذراندن روزهایش به مواد مخدر غیرقانونی نیازی ندارد. اما با این وجود، او یک معتاد است. وابستگی او به موسیقی کلاسیک است. در طول یک ماه، دکتر ماته ۲,۰۰۰ دلار برای سیدیهای موسیقی کلاسیک خرج کرد، با وجود اینکه بارها به همسرش قول داده بود این ولخرجی را متوقف کند.
او اغلب روزهایش را با وسواس در مورد خرید موسیقی بعدی میگذراند. نمیتواند بدون موسیقی در گوشش سگ را به گردش ببرد، کتاب بخواند یا بنویسد. با این حال، جعبههایی پر از سیدی دارد که هرگز به آنها گوش نداده است. وقتی به ولخرجی میپردازد، با شرمندگی خریدهایش را در ایوان خانه مخفی میکند.
ممکن است برایتان سخت باشد که چگونه وسواس دکتر ماته به موسیقی کلاسیک میتواند بهعنوان اعتیاد شناخته شود. در بخش بعدی این موضوع را بیشتر توضیح خواهیم داد.

مغز معتاد
مانند هر عاشق موسیقی، روح دکتر ماته نیز با صداهای خاصی به وجد میآید. اما علاقه او به موسیقی با اعتیاد نیز همراه است. این به این معناست که هیچ میزان گوشدادنی نمیتواند ولع او را برطرف کند. با اینکه وسواس او باعث میشود از ازدواج، فرزندان و حرفهاش غافل شود، نمیتواند از خرید سیدیهای جدید دست بکشد.
هر علاقهای بهطور مشابه میتواند به اعتیاد تبدیل شود، خواه خواندن باشد، کار کردن، نقاشی یا هر چیز دیگر.
به زبان ساده، یک علاقه وسواسی که فرد نتواند آن را کنترل کند و به خودش یا دیگران آسیب برساند، یک نوع اعتیاد است.
این تعریف بهعنوان یک تعریف ساده میتواند کافی باشد، اما در عمق، اعتیاد یک وضعیت بسیار پیچیده است. این وضعیت تحت تأثیر عوامل بسیاری از جمله زیستشناسی، احساسات و مسائل اجتماعی-سیاسی قرار میگیرد. فعلاً به این موضوع میپردازیم که اعتیاد چگونه در مغز عمل میکند.
تاثیر دوپامین در اعتیاد
یکی از مواد شیمیایی کلیدی مغز که در اعتیاد نقش دارد، دوپامین است. دوپامین در تنظیم سطوح انگیزه، پاداش و انرژی ما نقش مهمی ایفا میکند. بهطور کلی، این ماده باعث میشود احساس سرخوشی و توانایی کنیم.
مواد محرک مانند کوکائین میزان دوپامین موجود برای سلولهای مغز را افزایش میدهند. دوپامین به گیرندههای ما میچسبد، مولکولهایی روی سطح سلولها که پیامها را دریافت میکنند، و این باعث ایجاد تأثیرات تغییردهنده خلقوخو میشود.
اما یک مشکل وجود دارد.
هرچه مصرف کوکائین بیشتر شود، گیرندههای دوپامین بیشتر آسیب میبینند و از بین میروند و مغز بیشتر به منابع خارجی دوپامین وابسته میشود تا کمبود خود را جبران کند. این مسئله به کجا میرسد؟
برای تأمین دوپامینی که کمبود آن را دارد، یک معتاد روزبهروز بیشتر به ماده مصرفی وابسته میشود. این یک چرخه معیوب است.
بدون دارو یا ماده محرک، فرد معتاد کاهش استقامت، انگیزه و تمایل به فعالیتهای عادی را تجربه خواهد کرد.
مقالات مرتبط: هر آنچه درباره دوپامین و عملکرد آن لازم است بدانید
اما مدارهای دوپامین تنها بخشهایی از مغز نیستند که توسط اعتیاد به مواد مخدر مختل میشوند.
مصرف مکرر مواد مخدر میتواند ساختارهای مغزی مسئول کنترل تکانهها، خودتنظیمی و تصمیمگیری را نیز تغییر دهد. برای مثال، قشر اوربیتوفرونتال (OFC) در مصرفکنندگان مواد اغلب الگوهای عملکردی مختلی نشان میدهد.
این اختلال باعث میشود افراد لذت کوتاهمدت، مانند حس سرخوشی ناشی از مواد، را به بهای درد طولانیمدت ترجیح دهند.
با توجه به تأثیرات عمیقی که سوءمصرف مواد بر مغز دارد، منطقی به نظر نمیرسد که دیدگاه خود را درباره انتخاب معتادان برای معتاد شدن تغییر دهیم؟ در نهایت، هیچکس فرد مبتلا به، برای مثال، آرتریت روماتوئید را برای یک حمله بیماری سرزنش نمیکند. به همین ترتیب، معتادان به سختی انتخاب میکنند که معتاد شوند، زیرا اعتیاد مدارهای خودتنظیمی را که برای انتخاب نکردن این مسیر نیاز دارند، مختل میکند.
اما آیا فردی که برای اولین بار سراغ قرص، سرنگ یا پودر رفته است، خودش این انتخاب را نکرده است؟
تروما و اعتیاد
به گفته لنس دودز، روانپزشک دانشگاه پزشکی هاروارد، اعتیاد در افراد نهفته است، نه در مواد مخدر.
خود مواد مخدر به تنهایی اعتیادآور نیستند. اگر اینگونه بود، استفاده از مسکنهایی مانند مورفین برای هیچکس ایمن نبود، زیرا همه به آنها معتاد میشدند.
پس چه چیزی تعیین میکند که چه کسی به اعتیاد دچار شود؟
پاسخ در یک کلمه خلاصه میشود: محیط.
زمینهسازی برای اعتیاد عمدتاً در سالهای اولیه زندگی فرد شکل میگیرد و این فرایند حتی از رحم مادر آغاز میشود.
برای مثال، استرس مادر در دوران بارداری باعث افزایش سطح هورمون کورتیزول در بدن نوزاد میشود. بالا بودن مزمن کورتیزول به ساختارهای مهم مغز آسیب میزند، ساختارهایی که بسیاری از آنها با اعتیاد مرتبط هستند.
مقالات مرتبط: هر آنچه درباره کورتیزول و عملکرد آن باید بدانید
این فرایند پس از تولد کودک ادامه مییابد. در این مرحله، مغز کودک تعداد زیادی نورون و اتصال دارد که بیش از نیاز او هستند. همانطور که کودک تجربیات مختلفی را دریافت میکند، مغز او خود را مرتب و به شکلی درمیآورد که بتواند وظایف لازم را انجام دهد.
کودکانی که در محیطی با بزرگسالان محافظتکننده، از نظر روانی حاضر و نسبتاً بدون استرس رشد میکنند، معمولاً ساختارهای مغزی سالمی توسعه میدهند.
از سوی دیگر، زمانی که کودک نتواند بهطور مداوم تجربیات امن و ارتباطی را تجربه کند، رشد مغز او دچار اختلال میشود.
بهعنوان مثال، جدا کردن کامل نوزاد از مادر به مدت تنها شش روز میتواند تغییرات عمدهای در سیستمهای دوپامین و دیگر انتقالدهندههای عصبی ایجاد کند. جدایی تنها یکی از استرسهای ممکن است. کودکان به طور مداوم از نشانههای عاطفی ظریف، مانند تنش در بازوهایی که آنها را نگه میدارند، حالات چهره و لحن صدا تأثیر میگیرند.
نشانههایی که عدم ارتباط عاطفی را نشان میدهند، استرس ایجاد میکنند. این استرس بر تعداد گیرندههای دوپامین و اپیویید در مغز کودک تأثیر میگذارد و احتمال روی آوردن او به مواد مخدر برای تنظیم خلقوخو در آینده را افزایش میدهد.
با توجه به این مسئله، میتوان تصور کرد که افراد معتاد به مواد مخدر احتمالاً تروماهای شدید دوران کودکی را تجربه کردهاند.
یکی از پژوهشهای برجسته در این زمینه، مطالعه تجارب نامطلوب دوران کودکی (ACE) است. این مطالعه به بررسی وقوع ده دسته از شرایط دردناک در هزاران نفر پرداخته است. نتایج نشان داد که هر تجربه نامطلوب دوران کودکی خطر سوءمصرف زودهنگام مواد مخدر را دو تا چهار برابر افزایش میدهد.
این بدان معناست که تجربههای بسیار آسیبزا اغلب به اعتیاد شدید به مواد مخدر منجر میشوند. اما معتادان رفتاری، مانند دکتر ماته، نیز در همین طیف قرار دارند. اختلالات خفیف در رشد مغزی دوران کودکی منجر به اشکال خفیفتر سوءمصرف مواد یا اعتیاد رفتاری میشوند.
واقعیت این است که تعداد کمی از ما میتوانیم ادعا کنیم که کاملاً از هرگونه اعتیاد آزاد هستیم.
جنگ علیه مواد مخدر
تا به حال شنیدهاید که یک شخصیت عمومی از مبارزه با اعتیاد تنها با گفتن “نه” حمایت کند؟ اگر چنین است، شما با سیاستهای جنگ علیه مواد مخدر آشنا شدهاید، مجموعهای از سیاستهای نادرست که با هدف کاهش و جلوگیری از مصرف مواد مخدر از طریق مجازاتهای سنگین طراحی شدهاند.
با وجود اهداف اعلامشده، جنگ علیه مواد مخدر پیامدهای تراژیک بسیاری داشته است: زندانی شدن بیش از حد افراد، از هم پاشیدن خانوادهها، خشونت خیابانی، بیثباتی سیاسی و فجایع بهداشتی. علاوه بر این، شواهد نشان میدهند که این سیاستها در جلوگیری از مصرف مواد مخدر کاملاً شکست خوردهاند.
بین دهه 1990 و اواسط دهه 2000، درصد دانشآموزان دبیرستانی آمریکایی که روزانه ماریجوانا مصرف میکردند، بیش از دو برابر شد. همچنین نرخ مرگومیر آمریکاییهای 15 تا 24 ساله بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر بین سالهای 1999 و 2005 دو برابر شد.
سیاستهای جنگ علیه مواد مخدر شامل مجازاتهای شدید برای افراد دارای مواد مخدر بود، به این معنا که معتادان معمولاً بهطور پیشفرض به مجرمان تبدیل میشدند. این وضعیت آنها را مجبور میکرد برای زنده ماندن و تأمین مواد مورد نیازشان به خشونت، روسپیگری و کلاهبرداری روی بیاورند.
مشکل اصلی جنگ علیه مواد مخدر این است که به ریشه و دلایل زیربنایی اعتیاد نمیپردازد. این سیاستها درک نمیکنند که معتادان تنها با گفتن “نه” از مصرف مواد بازداشته نمیشوند. معتادان قبلاً با پیامدهای منفی بیشماری از رفتار خود مواجه شدهاند، از دست دادن شغل، جدایی از فرزندان، و شاهد مرگ دوستان نزدیک بودن. با این حال، این موارد اغلب برای متوقف کردن ولع اعتیاد آنها کافی نیست.
پس چه شرایطی میتوان ایجاد کرد تا به معتادان کمک کند بهبود یابند و آزادی خود را بازیابند؟
اولین گام میتواند جرمزدایی از همه مواد مخدر باشد، به این معنا که مجازاتهای قانونی برای داشتن مواد مخدر برای استفاده شخصی حذف شود.
جرمزدایی همچنین امکان تأمین مواد تحت نظارت پزشکی و شرایط ایمن برای مصرفکنندگان تأییدشده را فراهم میکند.
این رویکرد به معتادان اجازه میدهد مواد مورد نیاز خود را تحت نظارت مقامات عمومی و شرایط پزشکی دریافت کنند.
جرمزدایی میتواند خطر ابتلا به عفونت و انتقال بیماریها، مانند ایدز و هپاتیت C، و همچنین احتمال مصرف بیش از حد را به شدت کاهش دهد.
این سیاست دسترسی منظم و راحت به مراقبتهای پزشکی را فراهم میکند و جرم، خشونت، روسپیگری و فقر را کاهش میدهد.
یکی دیگر از اثرات مثبت این سیاست این است که آوردن معتادان به محیطی حمایتی و بهداشتی میتواند به تدریج آنها را به سمت بازپروری سوق دهد.
در غیاب این اصلاحات آگاهانه، پزشکان باید بر کاهش آسیب تمرکز کنند. کاهش آسیب به معنای تلاش برای درمان اعتیاد نیست، بلکه کمک به مدیریت علائم و کاهش آسیبی است که شرایط اعتیاد به فرد و جامعه وارد میکند.
این اقدامات میتوانند اشکال مختلفی داشته باشند، از جمله کمک به بیماران برای مصرف ایمنتر مواد یا ارائه خدمات تعویض سرنگ. اجازه دادن به افراد برای تعویض سرنگهای آلوده و استفادهشده با سرنگهای جدید، شیوع ایدز و هپاتیت C ناشی از استفاده مشترک سرنگ را محدود میکند.
برنامههای کاهش آسیب مستقیماً با اعتیاد مبارزه نمیکنند. بلکه تلاش میکنند تا از مرگ، بدبختی و بیماری ناشی از شرایطی که معتادان در سیستمهای فعلی با آن مواجه هستند، جلوگیری کنند.
به سوی هوشیاری
توجه کنید که بخش قبلی با توصیف “مبارزه با اعتیاد” به پایان رسید. این موضوع تصادفی نیست. بسیاری از زبانهایی که امروزه درباره اعتیاد به کار میبریم، حول استعارههای جنگگونه میچرخند. ما تصور میکنیم میتوانیم اعتیاد را شکست دهیم، بر آن غلبه کنیم یا آن را نابود سازیم.
اما این استعارهها اساساً نامهربان هستند. راه انداختن جنگ علیه اعتیاد به معنای جنگیدن با بخشی از خودمان است. در عوض قضاوتهای سختگیرانه و نفرت از خود، آنچه که ما بهعنوان معتاد برای مواجهه با وضعیت خود نیاز داریم، کنجکاوی همراه با شفقت است.
خیلی ساده است: بهطور صادقانه درباره اعمال و رفتارهای خود کنجکاو باشید.
فرض کنید خودتان را با عباراتی مانند “چقدر احمقم، چرا نمیتوانم یاد بگیرم؟” سرزنش میکنید. شاید بتوانید این را با پرسشی جایگزین کنید: “چرا دوباره این کار را کردم، با وجود اینکه از پیامدهای منفی آن آگاه بودم؟”
لازم نیست از رفتارهای خود راضی باشید، فقط ذهن باز داشته باشید و به شکلی علمی به خودتان نگاه کنید.
این فرآیند به دکتر ماته کمک کرد تا بفهمد چرا همیشه احساس میکرد باید یک کتاب در جیبش داشته باشد. این کتاب برای او یک کیت اضطراری بود که هر زمان که جایی منتظر میماند، میتوانست از آن استفاده کند. او از اینکه حتی یک لحظه تنها با افکارش بماند، وحشت داشت، بنابراین همیشه به یک راه فرار از لحظه حال نیاز داشت.
وقتی او این رفتار را بررسی کرد، نیازش به فرار بهطور خودکار از بین نرفت، اما کاهش یافت.
توجه مهم: اگر احساسات شما گاهی گیجکننده و سنگین میشوند یا نمیدانید چطور آنها را پردازش کنید، پیشنهاد میکنم سری به مقالات رایگان پردازش احساسات بزنید. همچنین، دوره جامع پردازش احساسات به شما کمک میکند تا با ابزارهای کاربردی و تمرینهای عملی، احساسات خود را بهتر بشناسید و مدیریت کنید.
اگر یکی از عزیزانتان معتاد باشد، چه کاری میتوانید انجام دهید؟
کاملاً طبیعی است که عزیزان یک معتاد بخواهند او را اصلاح کنند. اما این غیرممکن است.
عوامل روانی قدرتمند زیادی وجود دارند که باعث میشوند معتادان به هر نوع اجبار پاسخ منفی دهند. در عوض، انگیزه باید از درون خود معتاد ایجاد شود.
پس خانواده، دوستان یا شریک زندگی معتاد چه کاری میتوانند انجام دهند؟
گاهی تنها تصمیمی که باید بگیرند این است که آیا میخواهند با معتاد همانگونه که هست بمانند یا نه. پذیرفتن دیگری همانطور که هست کاملاً منطقی است، اما این به معنای تحمل شرایط غیرقابل قبول یا ماندن صرفاً بهخاطر حس گناه نیست.
اگر تصمیم گرفتید در رابطه با یک معتاد بمانید، درک کنید که وقتی از او انتقاد میکنید، این انتقادات در نهایت درباره خودتان است. اگر زنی مرتباً به شوهر الکلیاش میگوید که او بد است، در واقع میگوید که خودش خوب است. شاید او در انکار اعتیاد خودش باشد، مثلاً اعتیاد به خودبرتربینی یا کمالگرایی.
او میتواند به جای سرزنش بگوید: “عزیزم، امروز حالم خوب است. فقط یک بار درباره اعتیاد تو وسواس داشتم. واقعاً در ترک اعتیادم به خودبرتربینی پیشرفت کردهام. تو چطور هستی؟” این رویکرد صادقانه و واقعی به شوهرش، میتواند به شکلگیری یک رابطه سالم مبتنی بر دلبستگی کمک کند.
رها کردن خودبرتربینی در تعامل با یک معتاد کلیدی است.
هر گفتوگویی درباره اعتیاد باید یک دعوت باشد، نه یک تقاضا. این دعوت باید شامل پذیرش این باشد که فرد برای انتخاب اعتیاد خود دلایلی داشته است و این اعتیاد به نوعی به او کمک کرده است. چنین رویکردی، به جای فاصله انداختن، میتواند راهی برای ارتباط و حمایت فراهم کند.
خلاصه نهایی
نکته اصلی کتاب «در قلمرو ارواح گرسنه» اثر گابور ماته این است که معتادان اغلب افرادی هستند که با تراژدیهای بزرگی روبهرو شدهاند و به مادهای وابستهاند تا به آنها کمک کند با دردشان کنار بیایند. بیشتر معتادان شدید، در دوران کودکی اشکال مختلفی از سوءاستفاده و غفلت را تجربه کردهاند که منجر به رشد ناکارآمد سیستم عصبی آنها شده است.
این اختلالات باعث شدهاند که این افراد بعدها در زندگی به دنبال ارضای شیمیایی از طریق مواد مخدر باشند. اگرچه سوءمصرفکنندگان شدید مواد مخدر، مشهودترین معتادان در میان ما هستند، اما در واقعیت تقریباً همه ما در جایی از طیف اعتیاد قرار داریم.
فهرست بیپایانی از رفتارها وجود دارد که ما از آنها برای پرت کردن حواسمان از آشفتگیهای درونیمان استفاده میکنیم.
این کتاب از ما میخواهد که با خود صادق باشیم و بپرسیم: آیا رفتارها و عادتهای روزمره ما راهی برای فرار از دردهای درونیمان نیستند؟ پاسخ به این سؤال میتواند اولین قدم در مسیر رهایی و شفای واقعی باشد.
دیدگاهتان را بنویسید