خلاصه کتاب با اقتدار برخاستن

عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: Rising Strong: The Reckoning. The Rumble. The Revolution.
- نویسنده: برنه براون
- سال انتشار: ۲۰۱۵
- ژانر: خودیاری، روانشناسی، توسعه شخصی
- امتیاز کتاب: ۴.۲۵ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
کتاب «با اقتدار برخاستن» راهنمای شما برای بلند کردن خود و پاک کردن گرد و غبار پس از یک شکست، و قویتر، شجاعتر و مهربانتر شدن به دلیل آن شکست است. چه رویای کارآفرین بودن را داشته باشید یا حفظ یک رابطهی عاشقانه، این خلاصه سه مرحلهی حیاتی را برای مقابله با هر چالشی در اختیار شما قرار میدهد.
درباره نویسنده
برنه براون یک استاد محقق، نویسنده و سخنران مشهور است که به دلیل کارش در زمینه آسیب پذیری، شجاعت، شرم و همدلی شناخته شده است. او کار خود را وقف مطالعه احساسات انسانی و ارتباط انسانی کرده است، به ویژه تمرکز بر موضوعاتی مانند آسیب پذیری، انعطاف پذیری شرمساری و زندگی صمیمانه.
براون پس از سخنرانی تد خود با عنوان “قدرت آسیب پذیری” که میلیونها بازدید را به خود اختصاص داده است و یکی از پربینندهترین سخنرانیهای TED در تمام دوران است، شهرت قابل توجهی به دست آورد. براون در صحبتها و نوشتههای خود، اهمیت پذیرش آسیبپذیری را بهعنوان وسیلهای برای ایجاد ارتباطات واقعی، تقویت انعطافپذیری و داشتن یک زندگی معتبرتر و رضایتبخشتر مورد بحث قرار میدهد.
تحقیقات او جنبههای مختلف آسیب پذیری، شرم و همدلی را مورد بررسی قرار داده است و او اغلب حکایات شخصی، تحقیقات کیفی و دادههای علمی را برای ارائه بینش و استراتژی های عملی برای رشد شخصی و روابط ترکیب میکند.
برخی از کتابهای برجسته او عبارتند از: «زندگی شجاعانه: چگونه شجاعت آسیبپذیر بودن روش زندگی، عشق، والدین و رهبری را تغییر میدهد»، «با اقتدار برخاستن: چگونه توانایی بازنشانی شیوه زندگی، عشق، والدین و… را تغییر میدهد». و «موهبت کامل نبودن: آنچه را که فکر میکنید باید باشید را رها کنید و آنچه هستید را در آغوش بگیرید». آثار او با مخاطبان گستردهای طنین انداز شده است و تأثیر عمیقی بر افراد، سازمانها و جوامع در سراسر جهان داشته است.
آموزههای برنه براون بر قدرت پذیرش آسیبپذیری، پرورش انعطافپذیری، و توسعه همدلی برای ایجاد ارتباطات معنادار، تقویت رشد شخصی و داشتن یک زندگی واقعیتر و صمیمانهتر تأکید میکند.

“با اقتدار برخاستن” نوشته برنه براون کتابی پرفروش است که به بررسی مضامین آسیب پذیری، انعطاف پذیری و رشد شخصی میپردازد. تمرکز این کتاب بر بهبودی از شکست و پذیرش روند افزایش قدرت است. براون سه مرحله کلیدی را بیان میکند که افراد میتوانند برای غلبه بر موانع و قویتر شدن آنها را طی کنند:
مقدمه: شجاع باشید، شکست بخورید و دوباره برخیزید.
شاید شما دچار شکستهای بزرگی شدهاید. شاید شغل خود را از دست دادهاید یا متوجه شدهاید که شریک زندگیتان روابط نامشروع دارد. یا شاید فشارهای جزئی اما زیادی را تحمل کردهاید، مانند دزدیده شدن دوچرخهتان یا بیحوصلگی در وسط یک سخنرانی.
حتی اگر در حال حاضر با سختیهای زندگی دست و پنجه نرم نمیکنید، احتمالاً با احساس زمین خوردن به دلیل یک مانع پیشبینینشده یا اشتباهی که در گذشته مرتکب شدهاید، آشنا هستید. برخی این حالت را “سقوط” و برخی دیگر آن را “شکست” مینامند، اما به هر حال این تجربهای اساسی از زندگی انسان است. در واقع، در این مطالب خواهید فهمید که شجاع بودن همواره با خطر شکست همراه است. اما به جای دوری کردن از چیزهایی که نیاز به شجاعت دارد، شما یاد خواهید گرفت که چگونه قویتر از قبل برخیزید.
شما همچنین یاد خواهید گرفت که:
- چگونه برگههای اجازه (permission slips) میتوانند به شما در تشخیص احساساتتان کمک کنند.
- چطور میتوان آگاهی را با یک “پیش نویس اولیه ساده” تقویت کرد. و
- چه توقعات یا رویاهایی را ممکن است لازم باشد که رها کنید.
با اقتدار برخاستن با پذیرش ریسک و تمایل به شکست شروع میشود.
بارها و بارها در موقعیتهایی قرار میگیریم که برای یادگیری، نیاز به ریسک کردن داریم. چه به معنای غیرحرفهای به نظر رسیدن هنگام پذیرش یک نقش رهبری جدید در محل کار باشد، یا هماهنگ نبودن در یک کلاس ورزشی، یادگیری از طریق انجام دادن معمولاً ما را در وضعیت آسیبپذیری قرار میدهد.
به خطر انداختن آسیب پذیری در این راه و شکست میتواند سخت باشد. ممکن است احساس شرم و دلسردی کنیم یا حتی تصمیم بگیریم که دیگر هرگز منطقهی امن خود را ترک نکنیم. اما به خاطر داشته باشید: بهترین مکان برای یادگیری، خارج از منطقه امن است! بنابراین این امری حیاتی است که بتوانید پس از شکست خود را بازیابی کنید. چگونه؟ با قوی شدن.
قوی شدن یک فرآیند چند مرحلهای است که میتواند به شما کمک کند آسیب پذیری را به خطر بیندازید و با اعتماد ظاهر شوید. این خلاصه به جای ارائهی یک فرمول سختگیرانه که باید بدون انحراف از آن پیروی کرد، اصول اساسی افزایش قدرت را بررسی میکند، که میتوانید آنها را با زندگی خود وفق دهید. با این حال، قبل از وارد شدن به جزییات، سه نکته وجود دارد که باید در نظر بگیرید:
- اول از همه، شما باید متعهد به شکست باشید تا قوی شوید. این بدین معنی است که بپذیرید که احتمال دارد شکست بخورید (حتی چند بار!) اما شجاعانه موافقت کنید که همه چیز خود را بدهید.
- ثانیا، به یاد داشته باشید که شما تنها کسی نیستید که شکست را تجربه میکنید. در حالیکه نمیتوانیم از دیگران بخواهیم اشتباهات ما را به جای ما مرتکب شوند، میتوانیم از همسالان خود در مورد فرآیند یادگیری راهنمایی بخواهیم.
- و در نهایت، بدانید که با اقتدار برخاستن فقط زندگی شما را تغییر نمیدهد. تجربیات شما از بهبودی پس از شکست در واقع میتواند تأثیر عمیقی بر اطرافیان شما نیز بگذارد، خواه از آن آگاه باشید یا نه.
به این ترتیب، با اقتدار برخاستن فوق العاده قدرتمند است. شما هم میخواهید شروع کنید؟ در بخشهای بعدی این خلاصه بررسی خواهیم کرد که چگونه با اقتدار برخیزیم.

با اقتدار برخاستن به سه مرحله تقسیم میشود: شناخت، صحبت کردن (جدال) و انقلاب.
چگونه میتوان واقعاً قویتر برخاست؟ خب، این فرآیند برای هر فرد متفاوت عمل میکند. برای شروع، این خلاصه یک نقشه کلی از سه مرحلهی اصلی فرآیند قویتر برخاستن را بر اساس تجربیات افرادی که راههای خلاقانهای برای عبور از موقعیتهای خطرناک یافتهاند، ارائه میدهد.
۱. شناختن و مواجهه با احساسات
اولین مرحله از این فرآیند، مواجهه است که شامل شناخت و بررسی احساسات فرد است. افرادی که قویتر برمیخیزند، تمایل و توانایی این را دارند که با احساسات خود مواجه شوند. وقتی اتفاق میافتد که ماشه احساسات آنها را میکشد، آنها این تغییر را شناسایی و تصدیق میکنند. سپس، به دنبال دلایل پشت احساسات میروند و با کنجکاوی به بررسی ارتباطات منحصر به فرد بین احساسات، افکار و اعمال خود میپردازند.
۲. زمزمه کردن داستانهایی که به خودمان میگوییم
براون بر تمایل انسان به خلق روایتها یا داستانهایی برای معنا بخشیدن به تجربیات خود تأکید میکند. با این حال، این داستانها گاهی اوقات میتوانند رشد ما را محدود کنند و به تله تبدیل شوند.
دومین مرحله در فرآیند قویتر برخاستن، صحبت کردن و جدال است. مرحلهی صحبت کردن دربارهی داشتن نگاه نقادانه به درک خود از مشکلات و ضعفهایتان است. این مرحله در مورد به چالش کشیدن و بررسی این روایات از طریق نوشتن آنها است. براون به این فرآیند به عنوان ایجاد “پیش نویس اول” اشاره میکند.
چه داستانهایی برای خودتان دربارهی زمانی که در رنج بودید، تعریف میکنید؟ با ارزیابی عینی داستانهایی که به خودمان میگوییم، فاصله و چشماندازی به دست میآوریم که ما را قادر میسازد تا روایتهای خود را به شیوهای توانمندتر زیر سوال ببریم و دوباره شکل دهیم.
اگر این روایتها را بازبینی، به چالش کشیده و با واقعیت بررسی کنید، و آماده باشید تا عمیقاً به موضوعاتی مانند شرم، گناه، شکست عشقی یا بخشش بپردازید تا بیشتر دربارهی خودتان بیاموزید، در حال انجام درست جدال هستید.
۳. ایجاد انقلاب در نگرش
سومین مرحله از فرآیند قویتر برخاستن، انقلاب است. این مرحله زمانی رخ میدهد که بینشهای بهدستآمده از مرحلهی صحبت کردن با داستانهای خود را به تغییرات مثبت در زندگیتان تبدیل کنید. برخلاف تغییرات تدریجی که بهمرور زمان اتفاق میافتند، صحبت کردن میتواند تحولی بزرگ و ریشهای در نحوهی زندگی، عشق ورزیدن، رهبری، فرزندپروری و مشارکت در جامعه ایجاد کند.
اگر علاقه مند هستید که این مراحل را تجربه کنید، بیایید هر یک از آنها را به تفصیل بررسی کنیم و ببینیم چگونه میتوانیم قدرت را در زندگی خود افزایش دهیم.
با احساسات خود، با تایید و بررسیشان مواجه شوید.
آیا تا به حال با افرادی آشنا شدهاید که به نظر میآید با مشکلات زندگی به راحتی کنار میآیند؟ قدرت این افراد برای برخاستن و ادامه دادن مبارزه در برابر شرایط سخت، کمی مرموز است. اما اگر با دقت بیشتری نگاه کنیم، یک الگو وجود دارد. این افراد همه یک ویژگی مشترک دارند: توانایی مواجهه با احساسات خود. شما هم میتوانید این مهارت را با پیروی از دو مرحله اصلی بیاموزید.
اولین مورد، شناخت احساسات شماست، کاری که اغلب چالش برانگیزتر از آن چیزی است که ما تصور میکنیم. چرا؟ زیرا ما به خودمان آموزش دادهایم که وجود احساسات خود را انکار کنیم. وقتی احساس ناامیدی یا عصبانیت شما را فرا میگیرد، ممکن است متوجه شوید که در تلاشید تا احساسات را با افکار منطقی یا با حواس پرتی دفن کنید.
اما این رویکرد بیهوده است، زیرا ما نمیتوانیم احساسات منفی خود را نادیده بگیریم. اگر بخواهیم این کار را انجام دهیم، آنها در درون ما انباشته شده و تبدیل به زخم چرکی میشوند، که اغلب بعداً منجر به فروپاشیهای انفجاری میشود. پس چگونه میتوانیم از این امر اجتناب کنیم؟ با دادن اجازهی احساس کردن به خودمان. به معنای واقعی کلمه! نویسنده نیز این قدم را برای خود برداشت و برای خود یک برگه اجازه فیزیکی نوشت: «اجازهی هیجان زده بودن، لذت بردن و احمق بودن».
هنگامی که چیزی را که احساس میکنید، تشخیص دادید و پذیرفتید، وقت آن است که در مورد آن کنجکاو شوید. این قدم، مرحلهی دوم مواجهه و شناخت احساسات خود را تشکیل میدهد، جایی که شما در مورد آنچه در درون شما میگذرد و چرایی آن بررسی میکنید.
این قدم با پرسیدن سوالات ساده از خود شروع میشود. به عنوان مثال: «چرا امروز نسبت به اطرافیانم اینقدر خشم دارم؟ چه چیزی مرا آزار میدهد؟» تحقیقات نشان داده است که کنجکاوی و حل خلاقانهی مسئله دو امر همراه با هم هستند. بنابراین اگر میخواهید راه حلهای هوشمندانهای برای مشکلات خود پیدا کنید، شروع به سوال کردن از خود کنید!
داستانهایی که در مورد مبارزات خود برای یادگیری واقعی خود میگویید را زیر سوال ببرید.
اگر مانند اکثر مردم هستید، دائماً در حال ساختن داستانهایی هستید تا دنیا و جایگاه خود را در آن درک کنید. روایتهایی از این دست به ما اجازه میدهد تا حس هدف، تعلق و هویت را تجربه کنیم. با این حال، ممکن است گاهی خود را در دام داستانهایی که دربارهی خودمان میگوییم نیز، احساس کنیم.
هدف جدال، دومین گام با اقتدار برخاستن، به ما کمک میکند این داستانها را کنترل کنیم. با بررسی دقیق روایتهایمان و صادق بودن با خود، میتوانیم درباره نحوهی زندگی خود در جهان بسیار بیشتر یاد بگیریم.
به طور معمول، زمانی که احساس درد، عصبانیت یا ناامیدی میکنیم، به شدت نیاز داریم تا آنچه را که اتفاق میافتد درک کنیم. سادهترین راه برای انجام این کار این است که برای خود داستانی تعریف کنیم که چالشی را که در حال تجربهی آن هستیم، به همه ناراحتیهایی که در گذشته تجربه کردهایم، پیوند میدهد.
با این داستانها ممکن است در ذهن ما منطقی شوند، اما این داستانها همچنین به ما میگویند که تمام زندگی خود را رنج کشیدهایم و این رنج ادامه خواهد داشت. هنگام صحبت کردن، سعی میکنید این روایتها را زیر سوال برده و متزلزل کنید. از این طریق شما دروغها و ابهاماتی را که پیرامون چالشهای خود ساختهاید، استشمام میکنید.
موثرترین راه برای انجام این کار این است که داستانهای خود را در یک پیش نویس اولیه بنویسید. این یک گزارش رک، بدون سانسور و احساساتی است از شیوهای که شما مبارزهی خود را میبینید. نوشتن این پیشنویسهای اولیه آسان است، و حتی میتواند به شکل یک لیست پر کردن جای خالی باشد. به عنوان مثال: داستانی که من میسازم این است که: …; احساسات من به من می گویند که: …; بدن من احساس میکند که: … به نظر من میرسد که: …; اقدامات من عبارتاند از: …
چنین تمرینهایی ما را از داستانهایمان فاصله میدهند. انعکاس و نگاه کردن به یک داستانها، وقتی آنها را روی کاغذ آوردهایم، آسانتر است. از این طریق به زودی، دروغها، باورهای غلط و تلههایی که برای خود ساختهایم روشن خواهند شد. این تلهها دقیقاً همان چیزهایی هستند که ما را در زندگی گیر انداختهاند، بنابراین هرچه بیشتر از حضور آنها آگاه باشید، احتمال افتادن در آنها کمتر میشود.

نویسنده پس از جدال با مرزها، صداقت و سخاوت، بینشهای ارزشمندی برای خود به دست آورد.
با اقتدار برخاستن قدرت در عمل چگونه به نظر میرسد؟ نویسنده با داستانی مختصر اما گویا، تجربهی برخاستن خود را به تصویر میکشد.
پس از موافقت با سخنرانی در یک کنفرانس، برگزارکنندگان به نویسنده اطلاع دادند که باید اتاق هتل را با سخنران دیگری به اشتراک بگذارد. نویسنده با این موضوع احساس راحتی نمیکرد، اما مشخص شد که تقاضای اتاق خودش نشدنی است. بنابراین، نویسنده که میخواست انسان خوبی شناخته شود، با اتاق مشترک موافقت کرد.
هم اتاقی او یک فاجعهی کامل بود. او کاناپه هتل را با چکمههای کثیف خود لکهدار میکرد، و قانون ممنوعیت سیگار در هتل را نادیده میگرفت و خودش و خانم براون را به دردسر انداخت. نویسنده شوکه شده بود و احساس میکرد که به دلیل موافقت با خواستههای سازمان دهندهی جلسه، مجازات شده است.
پس از ارائه سخنرانی و آماده شدن برای پرواز به خانه، نویسنده شروع به مواجهه با احساسات خود کرد. با توجه به افکار قضاوتی و نفرتآمیز خود نسبت به تقریباً همه افرادی که در فرودگاه میدید، نویسنده به این فکر افتاد که چرا چنین احساسات منفیای دارد.
او با نوشتن یک پیشنویس ابتدایی و نه چندان خوب که داستانش از اتفاقات کنفرانس را ثبت میکرد، شروع به جدال و صحبت با احساساتش کرد. این نوشته طولانی نبود، اما همهی احساسات کلیدی در آن وجود داشت: “من آسانگیر و انعطافپذیر بودم (بر خلاف میل باطنیام)، و به جای قدردانی، برگزارکنندگان سخنرانی از من سوءاستفاده کردند.” “من خوب بودم. آنها بد بودند. این منصفانه نبود و من لایق این بی انصافی نبودم.”
پس از جدال، نویسنده متوجه چند نکته شد. چیزی که او در مورد خودش کشف کرد، ساده اما انقلابی بود: برای جلوگیری از رنجش بیهوده و خسته کننده، باید مرزهای خود را حفظ میکرد. او به جای سرزنش مردم و ناامیدی از ناعادلانه بودن دنیا، تصمیم گرفت که از این به بعد مسئول سعادت خودش باشد، حتی اگر تحت فشار دیگران باشد.
جدال با انتظارات میتواند به ما کمک کند از ناامیدی دوری کنیم و شروع به بخشش کنیم.
آخرین باری که این جملات به ذهنتان آمد، کِی بود: “میدانستم که این اتفاق خواهد افتاد!” یا “آیا چیز زیادی خواستم؟”
در این زمانها احتمالاً نوعی ناامیدی را تجربه میکردید، احساسی که ما اغلب در زندگی حرفهای و شخصی خود با آن مواجه میشویم.
چه در مورد گذراندن یک تعطیلی با خانواده و چه در مورد دادن یک ارائه در محل کار، انتظارات ما اغلب بدون اینکه متوجه باشیم به وجود میآیند. و در حالیکه داشتن انتظارات اغلب انرژیزا و هیجانانگیز است، منشأ بسیاری از ناامیدیها نیز هست. زمانی که واقعیت با انتظارات ما مطابقت ندارد، اغلب عصبانی یا غمگین میشویم. اما لازم نیست اینطور باشد!
جدال میتواند به ما کمک کند تا با خنثی کردن انتظارات ناسالم، با ناامیدی مقابله کنیم. از همکاران یا همسرتان چه انتظاری دارید؟ از خودتان چه انتظاری دارید؟ و چرا انتظار چنین چیزهایی را دارید؟ اغلب اوقات، انتظارات ما مخفی هستند و تا زمانی که احساس ناامیدی نکنیم متوجه نمیشویم که این انتظارات چه بوده است. چالش این است که انتظاراتمان را برای خود آشکار کنیم.
بنابراین آنها را کشف کنید و با افرادی که از آنها انتظار دارید، بحث کنید. نویسنده و شریک زندگیاش همیشه انتظارات خود را برای آخر هفته، تعطیلات و هفتههای کاری پرمشغله مورد بحث قرار میدهند تا همه چیز را واقع بینانه نگه دارند.
انتظارات همچنین در زمان بخشش نقش اصلی را بازی میکنند. خانواده و روابط عاشقانه منابع بزرگ عشق هستند، اما می توانند منبع بزرگ آسیب و درد نیز باشند. در مراحل مختلف زندگی، همهی ما ناگزیر با مسئله بخشش دست و پنجه نرم میکنیم.
با این حال، بخشش چیزی بیش از فراموش کردن یک عمل آزاردهنده و دردناک است. گاهی، به معنای از دست دادن برخی انتظارات است. شاید زمان آن رسیده که از انتظارِ داشتنِ والدینی که هرگز اشتباه نمیکنند، دست بردارید و آنها را به عنوان افرادی با مشکلات و ضعفهای خودشان بشناسید. یا ممکن است نیاز داشته باشید از رویای داشتن یک ازدواج کامل و بدون مشاجره خداحافظی کنید. این موارد هستند که به ما اجازه میدهند از تعارضات رها شده و روابط خود را پیش ببریم.
درخواست کمک نشانه شجاعت است، نه ضعف و برای قوی شدن ضروری است.
آیا تا به حال از آن لحظاتی را داشتهاید که کسی چیزی بگوید و آن صحبت برای مدت طولانی با شما بماند و عمیقاً در شما طنین انداز شود؟ در یک مراسم جمع آوری کمک مالی برای حمایت از بی خانمانها، کشیش کلیسای برنه براون چیزی گفت که او را به لرزه درآورد: “وقتی نگاه خود را از یک فرد بی خانمان دور میکنید، انسانیت او را کاهش میدهید.”
این سخنان ناگهان گوشهای ناشناخته از رفتار خود او را آشکار کرد. نویسنده با توجه به اینکه از سخنان کشیش احساس ناراحتی میکرد، شروع به مواجهه با خودش کرد. نیاز، امتیاز و قضاوت، زمانی که نویسنده متوجه شد که او نیز از افراد بی خانمان در خیابان دوری میکند، با هم برخورد کردند.
بنابراین، زمان نوشتن پیش نویس اولیهاش فرا رسیده بود: «من به اندازه کافی به دیگران کمک نمیکنم. از این فراوانیای که دارم و چقدر کم کمک میکنم، احساس شرمندگی میکنم، و بنابراین مواجهه با کسانی که به کمکم نیاز دارند، برایم دشوار است. باید بیشتر کار کنم!!!»
نویسنده با زندگی ممتاز خود جدال میکرد، زندگی به دور از رنج بی خانمانها. اما او همچنین با تعصب خودش نیز در جدال بود. او از جوانی فکر میکرد که کمک خواستن نشانهی ضعف است.
فهمیدن این که او به افراد بی خانمان به خاطر درخواست کمک کردنشان، به چشم حقارت نگاه میکند، نویسنده را به تجلی دیگری سوق داد. او فهمید که کمک خواستن اصلاً ضعف نیست. در واقع، این بخش مهمی از روند با اقتدار برخاستن است. پاک کردن گرد و غبار از خود پس از شکست، جسارت میخواهد، و جسارت بیشتری میخواهد که از کسی بخواهید به شما کمک کند.
جدال با مسئولیت پذیری و اعتماد میتواند تیم شما را قویتر از همیشه کند.
داستان مردی به نام اندرو یک مثال عالی از این است که چگونه جدال با مسئولیتپذیری (accountability) میتواند روابط حرفهای را احیا کند، حتی زمانی که کار سخت میشود.
اندرو یک رهبر ارشد در یک آژانس تبلیغاتی کوچک اما موفق بود و عنوان متخصص استراتژی مقیم را در محل کارش به دست آورده بود. یکی از همکارانش حتی تا آنجا پیش رفت که گفت: «اندرو دلیل این است که کارها بسیار خوب پیش میروند. حرف او طلاست و همه به او اعتماد دارند.»
اما در یک مورد، اندرو اشتباه بزرگی مرتکب شد. تیم او به دستور او خیلی سخت روی یک پروژه کار کرده بودند و پروژه شکست خورد. همکارانش عصبانی بودند. اعتمادشان متزلزل شد. اندرو میدانست که این پروژه یک ریسک بزرگ است و این دانش را به تیم خود منتقل نکرده بود. اوضاع خیلی متشنج بود. پس چگونه اندرو با اقتدار برخاست؟! با جدال با مسئولیت و اعتماد.
به عنوان رهبر تیم، اندرو مسئول نتیجهی پروژه بود. برای مقابله با این شکست، او نیاز به پاسخگویی (accountability) داشت.
مسئولیت پذیری برای هر رابطهی قوی یا فرهنگ کاری سالم ضروری است. این امر از افراد میخواهد که عذرخواهی کنند و جبران کنند، که به شجاعت بسیار زیادی نیاز دارد. اندرو وقتی جلوی تیمش ایستاد و گفت: “من خراب کردم و از این بابت متاسفم” ثابت کرد که این شجاعت را دارد.
اندرو همچنین با مسئله اعتماد روبرو شد. برخلاف تصور رایج، اعتماد و اشتباه می توانند با هم وجود داشته باشند. تنها چیزی که لازم است توانایی ترمیم روابط و وفادار ماندن به ارزشهایمان است. تمایل اندرو برای اعتراف به اشتباه خود، نمایش قدرتمندی از ارزش های اصلی تیمش بود. صداقت او حتی انقلابی برای خود در محل کار ایجاد کرد که منجر به سطوح بالاتر اعتماد، احترام و شفافیت شد.
مثال تیم اندرو نشان میدهد که وقتی یک سازمان یا گروهی در سازمان دچار شکست یا سقوط میشود، چه اتفاقی میافتد. در بخش بعدی خلاصه، ما عمیقتر به این خواهیم پرداخت که چگونه گروهها میتوانند فرآیند با اقتدار برخاستن را برای عبور از چنین چالشهایی اعمال کنند.
با اقتدار برخاستن وقتی به صورت گروهی انجام شود، حتی قدرتمندتر است.
با اقتدار برخاستن میتواند برای افراد معجزه کند. اما اگر حتی سازمانها، شرکتها، کسبوکارهای کوچک، مدارس یا مکانهای عبادت، این فرآیند را بخشی از فرهنگ خود کنند، چه؟ در این صورت ما خواهیم دید که افراد درون یک گروه چقدر میتوانند قدرتمند باشند وقتی با هم قوی شوند.
The Daring Way شرکتی است که توسط نویسنده رهبری میشود تا به متخصصان کمک کند که با مسائل آسیب پذیری، شجاعت و شایستگی در محل کار مواجه شوند. آنها این کار را با تبدیل کردن صحبت کردن (rumbling) به بخشی از کار خود انجام میدهند. این فرایند اینگونه است:
نویسنده در طی جلسهای با تیم خود متوجه شد که زمان کافی برای بررسی کل دستور کار وجود ندارد. بنابراین او پرسید که آیا اعضای تیم میتوانند بحث در مورد یک پروژه خاص را به تعویق بیندازند. یکی از آنها بیان کرد: «وقتی شما خواستید که این مورد را به پایان دستور کار منتقل کنیم، من این داستان را ساختم که آن را به تعویق انداختهایم زیرا دیگر برای ما اولویت ندارد. این موضوع من را نگران میکند، زیرا ۷۰ درصد از وقتم را صرف آن پروژه کردهام.»
این اولین پیش نویس اولیهی اعضای تیم بود. نویسنده با اذعان به این موضوع پاسخ داد: «از اینکه دربارهی این موضوع صحبت کردید، متشکرم. من آن را جابهجا کردم زیرا این مسئلهای است که ما نمیتوانیم در انجامش عجله کنیم. من ترجیح میدهم فردا دوباره ملاقات کنم تا اینکه امروز یک فرصت کوتاه به آن بدهم.» اعضای تیم موافقت کرده و از نویسنده تشکر کردند.
درس اینجا چیست؟ نویسنده متوجه شد که باید همیشه در نظر بگیرد که تصمیمات سازمانی چه احساسی را در اعضای تیم ایجاد میکند و انتخابهای خود را توضیح دهد تا هیچ کس احساس ضعف نکند. این مثال همچنین نشان میدهد که صحبت کردن (rumbling) در جلوگیری از تعارض چقدر مؤثر است.
در واقع، تمایل به جدال در مورد تضاد، خواه مهلت از دست رفته پروژه باشد یا ضرر مالی، مانع از سقوط تیم آنها در مواقع بحران شده است. روایاتی که ما پیرامون مبارزات خود میبافیم، میتواند انعطافپذیری یک سازمان را از بین ببرد. با جدال و از طریق گفتوگوی باز و سازنده، تیمها میتوانند متحد شوند، تجربیات خود را آشکارا به اشتراک بگذارند، و بینشهای جدیدی به دست آورند که آنها را قادر میسازد با هم، قویتر از قبل، از شکست بازگردند.
خلاصه نهایی
پیام کلیدی این کتاب:
با اقتدار برخاستن فرآیندی با سه مرحله است: مواجهه، صحبت کرن (جدال) و انقلاب. مواجهه مستلزم شناخت احساسات خود و کنجکاوی در مورد آنها است. صحبت کرن و جدال به معنای زیر سوال بردن داستانهایی است که میگوییم تا دربارهی خودمان بیشتر بدانیم. و در نهایت، انقلاب تغییر اساسی است که ما هنگام برخاستن تجربه میکنیم، شجاعانهتر و مطمئنتر از قبل!
توصیه عملی:
با تیم خود صحبت کنید!
ما دیدیم که روند با اقتدار برخاستن و افزایش قدرت به افراد محدود نمیشود، بلکه میتواند در گروهها نیز اعمال شود. برای دقیقتر کردن این فرآیند، در اینجا چند سوال وجود دارد که پرسیدن آنها، به ویژه در یک محیط سازمانی مفید است:
- افراد تیم ما چه احساساتی را تجربه میکنند؟
- برای کنجکاوی به چه چیزی نیاز داریم؟
- داستانهایی که اعضای تیم میسازند، چیست؟
- این داستانها در مورد روابط درون تیم، ارتباطات و فرهنگ تیم چه چیزی میتوانند به ما بگویند؟
- یادگیریهای کلیدی چیست؟
- و چگونه بر اساس این آموختههای کلیدی عمل کنیم؟
این سؤالات صحبت کردن را در تیم شما تسهیل میکنند و پاسخ کامل به آنها تیم شما را به هم نزدیکتر میکند.
دیدگاهتان را بنویسید