باغبانا ز خزان بی خبرت میبینم
عناوین
Toggleحافظ، شاعر بزرگ ادب فارسی، در اشعار خود همواره به مضامین عمیقی چون عشق، ناپایداری دنیا، و جستجوی حقیقت پرداخته است. یکی از غزلهای او که با بیت “نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد” آغاز میشود، نمونهای از این مضامین را به زیبایی به تصویر میکشد. در این مقاله، به تحلیل بیت به بیت این غزل میپردازیم تا به لایههای پنهان معانی آن دست یابیم.
بیت اول:
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
در این بیت، حافظ از نبود کسی در شهر سخن میگوید که بتواند دل او را به خود جذب کند. او از دلسردی از محیط اطراف میگوید و در عین حال، امید دارد که اگر بخت یارش شود، همه چیز را برای وصال عشق حقیقی ترک کند. این بیت نمادی از اشتیاق حافظ به یافتن عشق راستین و رهایی از بیثمری محیط کنونی است.
بیت دوم:
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
در اینجا، حافظ به دنبال کسی است که سرمست از عشق باشد و کرامت او چنان عظیم باشد که عاشقی سوختهدل حتی نیازی به بیان تمنای خود نداشته باشد. این بیت به بزرگواری معشوق و تواضع عاشق اشاره دارد.
بیت سوم:
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
باغبان در این بیت نمادی از افرادی است که به زیباییها و دستاوردهای مادی دل بستهاند. حافظ با لحنی هشداردهنده به او یادآوری میکند که خزان (مرگ و زوال) در راه است و روزی همه زیباییها را با خود خواهد برد. این بیت نمایانگر ناپایداری دنیا و زودگذر بودن زیباییهاست.
بیت چهارم:
رهزن دهر نخفتهست مشو ایمن از او
اگر امروز نبردهست که فردا ببرد
این بیت با لحنی هشدارآمیز، یادآور این نکته است که زمان و دنیا مانند راهزنی همیشه در کمین هستند. اگر امروز چیزی را از تو نگرفتهاند، نباید ایمن باشی، زیرا فردا این کار را خواهند کرد. پیام این بیت، ناپایداری جهان و بیاعتمادی به داراییهای مادی است.
بیت پنجم:
در خیال این همه لعبت به هوس میبازم
بو که صاحبنظری نام تماشا ببرد
حافظ از بازی با خیال و هوس سخن میگوید و امیدوار است که روزی فردی صاحبنظر و با بصیرت، معنای واقعی عشق و زیبایی را دریابد و این بازیهای سطحی را به هدفی عمیقتر هدایت کند. این بیت نشاندهنده جستجوی معنایی والاتر در میان ظواهر فریبنده است.
بیت ششم:
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
حافظ نگران است که علم و دانشی که در طول عمر جمع کرده، توسط نگاه فریبنده و مست معشوق از دست برود. این بیت تقابل میان عقل و عشق را به زیبایی نشان میدهد و به قدرت عشق در غلبه بر تمام دستاوردهای عقلانی اشاره دارد.
بیت هفتم:
بانگ گاوی چه صدا بازدهد؟ عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد؟
این بیت به داستان سامری و گوساله طلایی در قرآن اشاره دارد. حافظ از این داستان برای بیان این نکته استفاده میکند که نباید به فریبهای ظاهری دل بست و باید حقیقت را شناخت. او حقیقت را در ید بیضای موسی میداند، نه در گوساله سامری.
بیت هشتم:
جام مینایی می سد ره تنگ دلیست
مَنِه از دست که سیل غمت از جا ببرد
در این بیت، حافظ شراب مینایی (شراب عرفانی) را نمادی از تسکین دل و غلبه بر غم معرفی میکند. او توصیه میکند که این تسکین را از دست ندهی، زیرا غم مانند سیل میتواند تو را نابود کند.
بیت نهم:
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
حافظ راه عشق را دشوار و پرخطر میداند، اما تأکید میکند که اگر کسی با آگاهی و درایت در این مسیر قدم بگذارد، بر دشمنان و موانع پیروز خواهد شد.
بیت دهم:
حافظ! ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
در این بیت پایانی، حافظ خود را مخاطب قرار میدهد و میگوید اگر غمزه معشوق از او جان طلب کند، باید همه چیز را رها کرده و خود را برای این فداکاری آماده کند. این بیت نمادی از تسلیم کامل در برابر عشق و پذیرش سرنوشت است.
نتیجهگیری
این غزل حافظ مجموعهای از مفاهیم عمیق درباره عشق، ناپایداری دنیا، و جستجوی حقیقت است. حافظ با زبانی نمادین و تصاویر شاعرانه، مخاطب را به تأمل در معناهای پنهان زندگی و عشق دعوت میکند. شعر او همچنان برای ما یادآور این است که در مسیر عشق و حقیقت، تنها کسانی که آگاهانه و با شجاعت پیش میروند، به مقصد خواهند رسید.
منبع تصویر این مقاله:
دیدگاهتان را بنویسید