خلاصه کتاب بدن فراموش نمیکند: تأثیر تروما بر ذهن و بدن

عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: The Body Keeps the Score: Brain, Mind, and Body in the Healing of Trauma
- نویسنده: بسل ون در کولک
- سال انتشار: ۲۰۱۴
- ژانر: غیرداستانی، روانشناسی، خودیاری، سلامت روان، علوم پایه
- امتیاز کتاب: ۴.۴۰ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
کتاب «بدن فراموش نمیکند» اثری برجسته در حوزه تروما و تأثیرات آن بر ذهن و بدن است. بسل ون در کولک در این کتاب توضیح میدهد که تروما چگونه در بدن ذخیره میشود و چگونه میتواند زندگی فرد را مختل کند، نهفقط در سطح روان، بلکه در سیستم عصبی، الگوهای رفتاری و حتی روابط بین فردی. بااینحال، او نشان میدهد که راههای متعددی برای بهبودی وجود دارد، از جمله درمانهای روانشناختی، تمرینات بدنی و روشهای نوین درمانی مانند EMDR و نوروفیدبک.
درباره نویسنده
بسل ون در کولک روانپزشک هلندی و یکی از برجستهترین متخصصان تروما و استرس پس از سانحه (PTSD) در جهان است. او به دلیل تحقیقات و رویکردهای نوآورانهاش در درمان تروما، شهرت زیادی دارد. کتاب «بدن فراموش نمیکند» یکی از تأثیرگذارترین آثار اوست که به بررسی تأثیر تروما بر مغز و بدن میپردازد و راههای درمانی جامع مانند EMDR، یوگا و نوروفیدبک را معرفی میکند.
او نقشهای برجستهای در دانشکده پزشکی دانشگاه بوستون و مرکز تروما در ماساچوست داشته و با تحقیقات خود، تحول بزرگی در درک علمی و درمان تروما ایجاد کرده است. ون در کولک بر این باور است که برای بهبودی از تروما، ذهن و بدن باید همزمان در روند درمان مشارکت داشته باشند.

بدن فراموش نمیکند کتابی مهم در زمینه تروما و تأثیر آن بر ذهن و بدن است. این اثر بر ایدهای تأکید دارد که مدتها نادیده گرفته شده بود:
تروما فقط یک تجربه روانی نیست، بلکه در بدن نیز ذخیره میشود.
بسل ون در کولک توضیح میدهد که افراد آسیبدیده علائم خود را نهتنها در افکار و احساساتشان، بلکه در حالت نشستن، الگوهای خواب، تنفس، و حتی نگرش به ورزش و مراقبت از خود نشان میدهند.
مقدمه: بدن بهعنوان حافظهای زنده از تروما
درک بدن بهعنوان آرشیو تجربیات عاطفی، رویکرد جدیدی را در تشخیص و درمان مشکلات روحی ارائه میدهد. ون در کولک تأکید میکند که درمانگران باید بهجای تمرکز صرف بر روایتهای ذهنی بیماران، نشانههای جسمانی تروما را نیز بررسی کنند. بدن، مانند یک دفتر ثبت وقایع، نشانههایی از تجربیات تلخ گذشته را در خود حفظ میکند.
تأثیر تروما بر رفتار و فیزیولوژی
افرادی که در کودکی با خشم و ترس شدید والدین مواجه بودهاند، یاد میگیرند احساسات خود را سرکوب کنند. این سرکوب نهتنها بر ذهن، بلکه بر فیزیولوژی بدن نیز اثر میگذارد:
- برخی افراد بیتحرک و یخزده میشوند.
- برخی دیگر در حالت آمادهباش و تنش دائمی قرار دارند.
- بسیاری از افراد آسیبدیده از سرزندگی و قدرت بدنی خود وحشت دارند.
ون در کولک پیشنهاد میکند که درمان باید فراتر از گفتاردرمانی سنتی برود و روشهای زیر را شامل شود:
- ورزشهای فیزیکی مانند کیک بوکسینگ، کاراته، دویدن و شنا برای بازسازی احساس کنترل بر بدن.
- فعالیتهای ریتمیک مانند طبل زدن و آواز خواندن برای تخلیه انرژیهای سرکوبشده.
- یوگا و تکنیکهای آرامسازی برای متعادلسازی سیستم عصبی.
- ماساژ درمانی آگاهانه برای بازسازی ارتباط مثبت با بدن.
یکی از روشهای نوآورانهای که ون در کولک معرفی میکند، درمان ادغام حسی است. او و تیمش در بوستون مرکزی راهاندازی کردهاند که به افراد اجازه میدهد از طریق فعالیتهایی مانند تاب خوردن، غلتیدن در استخر توپ، یا تعادل روی تیرکها دوباره ارتباط خود را با بدنشان بازیابند. این تمرینات، فرصتی برای اصلاح بیگانگی طولانیمدت با بدن فراهم میکنند.
تروما چگونه روابط فردی را تحت تأثیر قرار میدهد؟
افراد آسیبدیده، بهویژه کسانی که در کودکی مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند، اغلب از لمس و ابراز محبت گریزاناند و حتی نسبت به عزیزان خود بیاعتماد میشوند. این وضعیت در مبتلایان به PTSD نیز دیده میشود. آنها تنها در میان افرادی که تجربیات مشابهی داشتهاند احساس امنیت میکنند، که این امر میتواند به انزوای اجتماعی و مشکلات در روابط خانوادگی منجر شود.
گستردگی تروما در جوامع امروزی
تروما فقط مختص کهنهسربازان جنگ نیست. خشونت خانگی، سوءاستفادهی کودکی، تصادفات، و سایر تجربیات آسیبزا نیز اثرات مشابهی بر ذهن و بدن دارند. میلیونها نفر در سراسر جهان با اثرات تروما زندگی میکنند، بدون اینکه از پیامدهای آن آگاه باشند. افرادی که تجربههای آسیبزا دارند، نهتنها خودشان، بلکه اطرافیانشان نیز درگیر اثرات این تجارب میشوند. بسیاری از افراد آسیبدیده به دیگران بیاعتماد هستند و تصور میکنند که کسی آنها را درک نخواهد کرد.
این مسئله بهوضوح در گروههای حمایتی که ون در کولک برای کهنهسربازان ویتنامی تشکیل داد، مشاهده شد. در این گروهها، کهنهسربازان با افرادی که تجربه مشابهی داشتند احساس نزدیکی بیشتری داشتند، درحالیکه کسانی که از جنگ آسیب ندیده بودند، از سوی آنها بیگانه تلقی میشدند. این احساس جدایی و عدم درک متقابل، یکی از مهمترین چالشهای درمانی برای افرادی است که از PTSD رنج میبرند.
چرا درک تروما مهم است؟
تروما فقط مختص کهنهسربازان جنگ نیست. خشونت خانگی، سوءاستفادهی کودکی، تصادفات، و سایر تجربیات آسیبزا نیز اثرات مشابهی بر ذهن و بدن دارند. بر اساس آمار، میلیونها نفر در سراسر جهان با اثرات تروما زندگی میکنند، بدون اینکه از پیامدهای آن آگاه باشند.
چگونه بدن راهی برای بهبودی نشان میدهد؟
ون در کولک دیدگاهی امیدبخش ارائه میدهد: اگرچه تجربیات تلخ گذشته اثرات پایداری بر بدن و ذهن دارند، اما از طریق توجه به نشانههای بدنی، انجام تمرینات مناسب، و بازسازی رابطهی سالم با جسم و روان، امکان بهبودی وجود دارد. بدن، در کنار ذهن، میتواند راهنمایی برای عبور از تروما و یافتن مسیر به سوی آرامش و سلامت باشد.

فلاشبکها باعث میشوند که افراد با یادآوری آن، تجربه ذهنی و جسمی ضربه را دوباره تجربه کنند.
آیا تا به حال کار خجالت آوری را که انجام دادهاید به یاد آوردید و به دنبال آن احساس کنید که در حال پیچ خوردن یا سرخ شدن هستید؟ بنابراین شما بینش کوچکی در مورد اینکه چگونه خاطرات تروما میتواند بر بدن تأثیر بگذارد، یافتهاید.
هنگامی که یک فرد مبتلا به PTSD ترومای خود را به یاد میآورد، بدن و مغز او وارد حالت استرس بالا میشود، زیرا آنها این حافظه را به گونهای تجربه میکنند که گویی اکنون در حال وقوع است. این یک فلاش بک نامیده میشود، تأثیر ضربهای که نویسنده در آزمایشی که با بیماران خود انجام داد، مورد مطالعه قرار داد.
هر بیمار موافقت کرد که به ضبط فیلمنامهای گوش دهد که تجربه آسیبزای او را بازسازی میکند. در حین پخش فیلمنامه، شرکت کنندگان هوا را با غلظت کمی از ذرات رادیواکتیو استنشاق کردند. این هوا در اسکن مغز قابل مشاهده است و به نویسنده این امکان را میدهد تا ببیند که در هنگام یادآوری ضربههای روحی بیماران، کدام مناطق مغز فعال هستند.
مارشا، معلم ۴۰ ساله، اولین بار برای آزمایش حاضر شد. فیلمنامهی او او را به تصادف غم انگیزی برد که باعث شد هم دختر پنج سالهاش و هم فرزند متولد نشدهای را که در آن زمان باردار بود، از دست بدهد.
همانطور که مارشا به فیلمنامه گوش میداد، فشار خون و ضربان قلبش به شدت افزایش یافت. فعالیت در نیمهی چپ مغز او، سمتی که مسئول تفکر منطقی است، کند شد و به طور موثر “غیرفعال شد”. غیرفعالسازی مانند این، درک این موضوع را برای مبتلایان به PTSD دشوار میسازد که چیزهایی را که میشنوند، میبینند و در طول یک فلاش بک احساس میکنند، واقعی نیستند.
در مغز مارشا، ناحیهی بروکا، ناحیه مسئول صحبت کردن، کاهش قابل توجهی در فعالیت نشان داد و او قادر به صحبت کردن نبود. سطح هورمون استرس او بالا رفت و بالا ماند. برای افرادی که از نظر روانی سالم هستند، هورمونهای استرس افزایش مییابند و به محض رفع تهدید کاهش مییابند. اما برای کسانی که در گذشته دچار تروما شدهاند، بازگشت این هورمونها به سطح طبیعی بسیار بیشتر طول میکشد.
این نشان میدهد که یادآوری تروما میتواند تقریباً به اندازهی تجربه خود موقعیت آسیب زا وحشتناک باشد.
ترومای دوران کودکی نه تنها در جوانی فرد بلکه در بزرگسالی نیز تأثیرات منفی دارد.
تجارب آسیب زا در بزرگسالی به اندازهی کافی سخت است، اما هیچ چیز دشوارتر از مواجهه با تروما در کودکی نیست. با مغزهایی که حتی به طور کامل رشد نکردهاند، کودکانی که دچار تروما میشوند در معرض خطر بیشتری برای تجربهی طیف گستردهای از پیامدهای منفی هستند. این پیامدها در سالهای بلافاصله پس از تجربهی آنها و بعداً در بزرگسالی ظاهر میشوند.
کودکان آسیب دیده اغلب انتظار دارند اتفاقات بدی بیفتد. نویسنده این را در آزمایشی نشان داد که در آن کارتهایی با تصاویر مجلات به کودکانی که تروما را تجربه کرده بودند و به کسانی که تجربه نکرده بودند، نشان داده شد.
یکی از کارتها دو کودک را نشان میداد که پدرشان ماشینی را که زیر آن دراز کشیده بود، تعمیر میکرد. در حالیکه کودکان بدون تروما داستانی را بر اساس تصویر تصور میکردند که در آن پدر با موفقیت ماشین را تعمیر کرد و بچههایش را به مک دونالد برد، کودکان آسیب دیده سناریوهای بسیار تاریکتری را تصور کردند.
دختری گفت که یکی از کودکان در تصاویر با چکشی که در دست داشت سر پدر را میکوبید. کودک دیگری گفت که ماشین سقوط میکند و بدن پدر را له میکند. برای این کودکان، تصاویر حاوی تعدادی محرک بود که آنها را به تصور پایان خشونت آمیز صحنه سوق داد.
این الگوهای فکری اغلب تا بزرگسالی باقی میمانند.
مرلین، یکی از افرادی که با نویسنده صحبت کرده و پرستاری بازنشسته بود، اظهار داشت که کودکی شادی داشته است. اما پس از مدتی مشخص شد که این گفته با واقعیت زندگی او مطابقت نداشته است. مرلین در دوران کودکی با آزارهای فیزیکی و تجربهای تلخ و آسیبزا روبهرو شده بود که تأثیر عمیقی بر زندگی او در بزرگسالی گذاشت.
وقتی مردان او را لمس میکردند، حتی در خواب، او عصبانی شده و مستعد رفتار خشونت آمیز بود. او همچنین به یک بیماری خودایمنی مبتلا شد که به بینایی او آسیب رساند، که احتمالاً در نتیجهی استرس ناشی از ضربه روحی او بر بدنش ظاهر شد.
ممکن است مورد مرلین افراطی به نظر برسد، اما او تنها نیست. بسیاری دیگر که در دوران کودکی آسیب دیدهاند، همچنان در زندگی بزرگسالی خود رنج میبرند.
در حالیکه خاطرات عادی محو میشوند و تغییر میکنند، خاطرات آسیب زا زنده و تغییرناپذیر بوده و به راحتی ماشهشان کشیده میشود.
وقتی داستان میگوییم، تمایل داریم بخشهایی از تجربیات خود را تزئین کنیم، اغراق کنیم یا حذف کنیم. تا پنجمین بار که داستانی را تعریف کردید، به احتمال زیاد داستان شما با نسخهی اولیه و واقعی آن کاملاً متفاوت خواهد بود. ما حتی در طول زمان چیزها را متفاوت به یاد میآوریم. اما علت چیست؟
به طور کلی، ما جزئیات حسی رویدادها را حفظ نمیکنیم. بسیاری از ما به یاد داریم که چه کاری انجام دادیم یا به طور کلی چه احساسی داشتیم، اما خاطرات واضحی درباره بوی اتاقی که در آن بودیم یا جزئیات دقیق چهرهی کسی را ذخیره نمیکنیم. اما وقتی صحبت از خاطرات آسیب زا میشود، داستان متفاوت است، ما این موقعیتها را به وضوح به یاد میآوریم، و خاطرات در طول زمان تغییر نمیکنند.
نویسنده تفاوت بین این دو روش به خاطر سپردن را با درخواست از شرکت کنندگان به یادآوری رویدادهای مهم اما غیر آسیب زا در زندگی خود، مانند تولد فرزندشان یا روز عروسی، نشان داد. در این موارد، شرکتکنندگان میتوانستند احساسات عمومی خود مانند شادی یا مضطرب بودن را به خاطر بیاورند، اما برای مثال، تصویر دقیقی از اینکه موهای شریک زندگیشان چگونه بود، نداشتند.
با این حال، هنگامی که از شرکت کنندگان خواسته شد تا خاطرات آسیب زا را به خاطر بیاورند، بویایی، چشایی، لامسه و شنوایی نقش بسیار مهمتری داشتند. یکی از شرکتکنندگان که مورد تجاوز قرار گرفته بود، گفت که بوی خاص الکل او را فوراً به یاد ضربه روحیاش میاندازد، به طوری که دیگر نمیتوانست به مهمانی برود.
ما همچنین خاطرات آسیب زا را به طور مداوم و بدون تغییر یا تجدید نظر به یاد میآوریم. در مطالعهای که در دانشکده پزشکی هاروارد انجام شد، ۲۰۰ مرد از اولین پیوستن به این آزمایش، که بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ تا به امروز انجام شد، به طور منظم مورد آزمایش قرار گرفتند. موضوع این آزمایشها، خاطرات آنها بود و اینکه چگونه تروما یا فقدان آن، آنها را شکل داده است.
بسیاری از شرکت کنندگان جانبازان جنگ جهانی دوم و متعاقب آن مبتلایان به PTSD بودند. در حالیکه خاطرات شرکت کنندگانی که از جنگ آسیب ندیده بودند در طول زمان تغییر کرد، خاطرات جانبازان اصلاً تغییر نکرد. آن خاطرات بیش از ۴۵ سال پس از پایان جنگ، همچنان ثابت مانده بود.
تروما با شما میماند، هم در بدن و هم در مغز. پس چگونه مردم یاد میگیرند که با آن زندگی کنند؟
چطور میتوان اثرات تروما را کاهش داد؟
ون در کولک تاکید میکند که افرادی که از نظر عاطفی رنج میبرند بعید است که این کار را فقط در ذهن خود انجام دهند و علائم آنها اغلب در بدنشان نیز ظاهر میشود، در نحوهی نشستن یا تنفس، نحوهی نگه داشتن شانهها، الگوهای خواب، فرآیندهای هضم، نحوهی رسیدگی و مراقبت از پوست خود و نگرش آنها به ورزش.
جدی گرفتن بدن راههای جدیدی را برای تشخیص و درمان ناخوشی عاطفی باز میکند. به درمانگر توصیه میشود به جای اینکه شخص را به عنوان یک ذهنِ بیجسم ببیند، که باید راه خود را به سوی درمان بازگو کند، بدن را به عنوان نوعی برگه امتیاز از تجربیات عاطفی که صاحب آن تجربه کرده است، ببیند. مانند هر گزارش ذهنی با دقت خوانده شود و به آن توجه شود.
برای مثال، بسیاری از افرادی که با خشم شدید والدین بزرگ شدهاند، یاد میگیرند که خشم و خواستههای خود را سرکوب کنند. از نظر ذهنی، آنها با نیازهای دیگران، هر چند غیرمنطقی، هماهنگ میشوند. از نظر فیزیکی، آنها از ترس اینکه بیان هر چیزی پرشور یا قدرتمند ممکن است موجب انتقام و عواقب سخت شود، بسیار ساکن و تقریباً یخ زده میشوند. این افراد ممکن است سفت بنشینند یا در برابر دویدن مقاومت کنند، نه از سر تنبلی، بلکه از ترس سرزندگی خودشان.
ون در کولک برای درمان چنین افرادی توصیه میکند که فراتر از گفتار درمانی سنتی بروید. تحت نظارت یک فرد آموزش دیده درمانی، او فعالیتهایی مانند کیک بوکسینگ، کاراته، دویدن رقابتی یا شنا را پیشنهاد میکند، ورزشهایی که ممکن است به دلیل رابطهی ترسناک با قدرت خود از آنها اجتناب کرده باشند. آواز خواندن ریتمیک یا طبل زدن نیز میتواند به رهایی از تمایلات فروخورده برای ابراز وجود کمک کند. افراد آسیب دیده اغلب بدنهایی دارند که یا بیش از حد هوشیار هستند و با هر لمسی میلرزند، یا بیش از حد بی حس، سنگین و بی حرکت هستند. درمان به دنبال تعادل بین این افراطهاست.
کتاب ون در کولک روشهای جدیدی را برای تفکر در مورد چگونگی کمک به افرادی که در کودکی به درستی در آغوش گرفته، نوازش یا آرام نمیشدند، تشویق میکند و باعث میشود آنها احساس بیگانگی نسبت به بدن خود کنند. برای رفع این مشکل، ون در کولک و تیمش یک کلینیک ادغام حسی را در بوستون افتتاح کردند. این زمین بازی سرپوشیده برای کودکان و بزرگسالان به افراد کمک میکند از طریق فعالیتهایی مانند غواصی روی تشکهای فوم، غلت زدن در استخر توپ، تاب خوردن، و تعادل روی تیرها با بدن خود ارتباط برقرار کنند. هدف از این فعالیت های کودکانه، فرصتی جدی برای اصلاح بیگانگی طولانی مدت است.
افرادی که توسط والدین خود نادیده گرفته میشوند، اغلب از بدن خود کنار میروند، با لمس کردن احساس ناراحتی میکنند و فکر میکنند بدنشان منزجرکننده است. برای این افراد، ون در کولک ممکن است یک ماساژ درمانی آگاهانه را توصیه کند تا به بازسازی اعتماد در پوست و اندام آنها کمک کند. هدف او ارائهی تجربیات بدنی است که با درماندگی، خشم یا فروپاشی ناشی از تروما در تضاد است.
در حالیکه مایهی تاسف است که یک گذشتهی دشوار بر سلامت جسمی و روانی تأثیر میگذارد، دیدگاه خوش بینانه ون در کولک نشان میدهد که بدن میتواند سرنخها و شواهدی را در هنگام تقلای ذهن ارائه دهد. با مشاهدهی وضعیت بدن، تنفس و واکنشهای خود به لمس، میتوانیم از طریق بحثهای عاقلانه، صداهای مهربان، رقصیدن، تاب خوردن، آواز خواندن، یا یک آغوش طولانی و مغذی از جانب کسی که به او اعتماد داریم، شروع به بهبودی کنیم.
در ادامه به چند مورد از روشهای بسیار موثری که ور در کولک در کتابش معرفی میکند میپردازیم.

EMDR به بیماران این امکان را میدهد که خاطرات خود را یکپارچه کنند و حس عاملیت را به ذهن و بدنشان باز میگرداند.
ممکن است ساده به نظر برسد، اما یکی از مؤثرترین تکنیکهایی که نویسنده از آن استفاده میکند، فقط حرکت انگشت به جلو و عقب در میدان دید بیمار است. در حالیکه بیمار انگشت را با چشمان خود دنبال میکند، به یک خاطره آسیب زا هدایت میشود و تشویق میشود تا در طول مسیر تداعیهای جدیدی ایجاد کند.
این تکنیک به نام EMDR یا حساسیت زدایی و پردازش مجدد حرکات چشم شناخته میشود.
در حالیکه EMDR ممکن است ساده به نظر برسد، رازهایی در اطراف آن وجود دارد، زیرا اطلاعات کمی در مورد چگونگی و چرایی موثر بودن آن وجود دارد. اما آنچه واضح است این است که با ادغام خاطرات آسیب زا به بیماران کمک میکند.
این مهم است، زیرا اگر خاطرات ادغام نشوند، همچنان میتوانند در برابر چشمان یک بیمار PTSD به گونهای پخش شوند که گویی در زمان اکنون در حال وقوع هستند. هنگامی که یک خاطره یکپارچه شود، در نهایت میتواند به یک رویداد گذشتهی دیگر در زندگی یک بیمار تبدیل شود و زندگی دردسرساز خود را متوقف کند.
EMDR، مانند سایر تکنیکهای شرح داده شده در این خلاصه، به بیمار کمک میکند تا ارتباط خود را با رویدادهای آسیبزا کنترل کند و به آنها اجازه میدهد آن را در خاطرات خود ادغام کنند. با انجام این کار، بیمار میتواند یک رابطهی جدید و سالمتر با یک خاطرهی آسیب زا، همراه با احساس کنترل بر ذهن، بدن و زندگی خود ایجاد کند.
نتایج خیره کنندهای از طریق EMDR به دست آمده است.
سالها پیش، کتی در ۲۱ سالگی و پس از سومین اقدام برای پایان دادن به زندگی خود، به نویسنده مراجعه کرد. او در گذشته تحت فشارهای شدید روانی و جسمی از سوی خانواده و نزدیکان قرار گرفته بود. این تجربههای تلخ و آسیبزا تأثیری عمیق بر زندگی و سلامت روان او گذاشته بود.
با کمک EMDR، کتی توانست خاطرات آسیب زای خود را مشاهده کند و آنها را به گونهای بازسازی کند که به او اختیار بدهد. کلید این فرآیند این بود که جلسات به او اجازه میداد تا تداعیهای جدید و تخیلی را به سطح بیاورد.
به عنوان مثال، در یک جلسه او بولدوزر را در حال له کردن خانهی دوران کودکی خود به تصویر کشید و صحنهی بسیاری از خاطرات آسیب زا را از بین برد. در دیگری، او تصور کرد که پدرش را در یک کافه حبس میکند، او را مجبور میکند که حس ناتوانی کند و همهی اطرافیانش را میخنداند.
پس از هشت جلسه پیشرفت مانند این، کتی بهبود قابل توجهی پیدا کرد. و ۱۵ سال بعد، هنگامی که نویسنده دوباره با کتی ارتباط برقرار کرد، از دیدن زنی سالم و شاد که در فکر پذیرش فرزند سوم خود بود، خوشحال شد.
یوگا به افراد با تروما راهی مطمئن برای کشف رابطهی بین بدن و ذهن خود ارائه میدهد.
بدن و ذهن ما رابطهی نزدیکی با هم دارند. برای داشتن یک زندگی متعادل و پایدار، باید درک کنیم که احساسات ما چگونه کار میکنند و چگونه بر بدن ما تأثیر میگذارند. متأسفانه، تروما میتواند این کار را بسیار دشوار کند.
تجربه تروما اغلب باعث میشود که افراد با یک سیستم هشدار بیشفعال در بدن خود مواجه شوند. برای مثال، کسانی که در کودکی تجربههای ناخوشایند یا آسیبهای جدی روانی داشتهاند، ممکن است حتی در موقعیتهای عادی و بیخطر، مانند دریافت محبت یا تماس نزدیک، احساس ترس شدید و واکنشهای ناخودآگاه را تجربه کنند.
برای جلوگیری از این امر، افراد آسیب دیده اغلب سعی میکنند با نوشیدن بیش از حد الکل، مصرف مواد مخدر و حتی با فشار بیش از حد به خود، احساسات خود را بی حس کنند. اینها یک راه حل موقت ارائه میدهند، اما بیشتر به سلامت روان فرد آسیب وارد میکنند. خوشبختانه، یک راه سالم برای مقابله با احساسات طاقت فرسا پس از تروما وجود دارد: یوگا.
برای افرادی که تجربه تروما داشتهاند، یوگا میتواند راهی ایمن برای ارتباط بهتر با احساسات و درک عمیقتر از نحوه عملکرد بدنشان باشد. آنی، یکی از افرادی که در این زمینه تجربه داشت، تصمیم گرفت یوگا را امتحان کند. او که با خاطرات ناخوشایند گذشته و پیامدهای روانی آن دستوپنجه نرم میکرد، در ابتدای مسیر با چالشهای زیادی روبهرو شد. حتی یک تماس ملایم میتوانست واکنشهای شدید بدن و ذهن او را تحریک کند.
با وجود این، آنی در یوگا ماندگار شد و از تسلیم شدن خودداری کرد. به زودی متوجه شد که بدنش مدام سیگنالهایی را دربارهی وضعیت عاطفیاش ارسال میکند. به طور خاص، آنی با یک پوزیش یوگا به نام «کودک شاد» که از شما میخواهد به پشت دراز بکشید و زانوهایتان را خم کرده و پاهایتان را در هوا بالا ببرید، دست و پنجه نرم کرد.
اگرچه آنی در موقعیتهایی مانند این، احساس درد، آسیبپذیری و غم باورنکردنی میکرد، اما این احساسات را از خود دور نکرد و در عوض آنها را کشف و قبول کرد. یوگا به آنی کمک کرد تا با احساسات منفی مانند اینها کنار بیاید و به او کمک کرد تا بفهمد که میتواند به جای سرکوب کردن آنها، به طور مستقیم با آنها برخورد کند.

ذهن آگاهی و روابط حمایتی برای بهبودی تروما ضروری است.
ذهن آگاهی در حال حاضر یک مفهوم بسیار مرسوم است، اما این فقط یک مد نیست، یک انتخاب سبک زندگی فوق العاده موثر است. همچنین یک ابزار قدرتمند برای بهبودی تروما است، اما چگونه کار میکند؟
تمرکز حواس به جای انکار آنها، حفظ آگاهی آگاهانه از بدن و احساساتتان است. این امر به ویژه پس از تروما سخت است، زیرا خاطرات دردناک باعث میشوند که ما احساسات خود را به جای پرداختن به آنها سرکوب کنیم.
هیچ یک از ما دوست نداریم احساس غمگینی، عصبانیت یا شکستگی داشته باشیم، به خصوص زمانی که این احساسات توسط خاطرات آسیبزا ایجاد میشود. اما با کنار زدن این احساسات، فرصت مقابله با تروما و شروع روند بهبودی را نیز از دست میدهید.
ذهن آگاهی میتواند اثرات روانی و فیزیولوژیکی تروما، از افسردگی گرفته تا استرس و شرایط روان تنی دیگر مانند درد مزمن را کاهش دهد. همچنین میتواند پاسخهای ایمنی را بهبود بخشد، مناطقی از مغز را فعال کند که به تنظیم احساسات و متعادل کردن سطح هورمون استرس کمک میکند.
جدای از تمرکز حواس، روابط شخصی حمایتی در مسیر بهبودی پس از تروما ضروری است. با ایجاد شبکهای از اعضای خانواده، دوستان و متخصصان سلامت روان، بیماران میتوانند اطمینان حاصل کنند که همیشه کسی را دارند که در صورت نیاز به کمک، به او مراجعه کنند. این شبکهها را می توان از طریق جلسات ترک اعتیاد و به اصطلاح AA، اجتماعات مذهبی و سازمانهای جانبازان تشکیل داد.
نوروفیدبک به مبتلایان به تروما کمک میکند تا مغز خود را دوباره سیم کشی کنند.
آیا میدانستید که سیگنالهای الکتریکی تقریباً مسئول هر چیزی هستند که در مغز شما میگذرد؟ این امواج مغزی فرآیندهای فکری ما را کنترل میکنند، بنابراین بسیار مهم هستند. متأسفانه، آنها همچنین میتوانند در اثر تروما آسیب ببینند. بیایید دریابیم که چگونه این اتفاق میافتد.
مقاله مرتبط: نوروپلاستیسیته چیست؟
انواع مختلفی از امواج مغزی وجود دارد که یکی از آنها امواج آلفا هستند که زمانی ایجاد میشوند که احساس آرامش و صلح میکنیم. یک مطالعهی اخیر در دانشگاه آدلاید در استرالیا، سربازانی را که در عراق یا افغانستان خدمت میکردند، مورد بررسی قرار داد و نشان داد که هر چه مدت زمان بیشتری را در منطقه جنگی بگذرانند، امواج آلفای مغزشان کمتر تولید میشود. در عوض، سربازان امواج مغزی مشابه امواج مغزی کودکان مبتلا به ADHD تولید کردند که مانع از توانایی آنها در استراحت، آرام ماندن و تمرکز میشود.
خوشبختانه مغز پتانسیل بازیابی خود را دارد. چگونه؟ از طریق فرآیندی به نام نوروفیدبک.
نوروفیدبک به افرادی که تجارب آسیب زا داشتند، اجازه میدهد تا امواج مغزی خود را تغییر دهند و تولید امواج آلفا را تشویق کنند تا به آرامش و حفظ آرامش کمک کنند. با نمایش امواج مغزی بیمار در زمان واقعی بر روی صفحهی نمایش، آنها میتوانند ببینند که چه زمانی نیاز به تلاش آگاهانه برای آرامش دارند. هنگامی که آنها این کار را انجام دهند، امواج آلفای خود را تولید میکنند و حتی از طریق رابطی که میتواند شبیه یک بازی ویدیویی باشد، پاداش دریافت میکنند.
لیزا، زنی ۲۷ ساله که یکی از بیماران نویسنده بود را در نظر بگیرید. پدر لیزا در سه سالگی خانواده را ترک کرد و مادرش بدرفتار و ظالم بود. لیزا دو بار از خانه فرار کرد و چندین خانهی پرورشی و بیمارستان روانی را پشت سر گذشت و حتی مدتی را در خیابان گذراند.
سالها ضربه روحی لیزا را با تمایلات شدید خود ویرانگر همراه کرد. او به خودش صدمه میزد و چیزهای اطرافش را نابود میکرد، بدون اینکه توانایی کمی در تنظیم احساساتش داشته باشد. اما هنگامی که او درمان نوروفیدبک را شروع کرد، همه چیز به طرز چشمگیری تغییر کرد. لیزا با توانایی جدید خود در تولید امواج آلفا و آرام کردن آگاهانهی خود، توانست دربارهی وقایع آسیب زا از دوران کودکی خود صحبت کند و روی آنها کار کند.
اگرچه نوروفیدبک بسیار مؤثر بوده است، اما هنوز به ندرت اعمال میشود. به طور کلی، جوامع امروزی برای درک و مقابله با تروما راه درازی در پیش دارد. اما با پذیرش گستردهتر ذهنآگاهی و بهبود دانش در مورد بیماریهای روانی در سالهای اخیر، دلیل خوبی برای خوشبینی در مورد آیندهی درمان سلامت روان وجود دارد.
خلاصه نهایی
پیام کلیدی در این خلاصه:
اگرچه تروما ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد، بسیاری از ما نمیدانیم که چگونه تجربیات آسیب زا بر سلامت روانی و جسمی ما، حتی دههها پس از آن رویداد، تأثیر میگذارد. ذهن آگاهی، شبکههای پشتیبانی، EMDR، یوگا و تکنیکهای جدید مانند نوروفیدبک، همه ابزارهای ضروری برای مبتلایان به تروما هستند، زیرا آنها یاد میگیرند که آسیبهای خود را بپذیرند، کنار بیایند و پس از آن بهبود یابند.
مطالعه بیشتر
پیشنهادات برای مطالعه بیشتر:
- راه مغز برای شفا اثر نورمن دویج
راه مغز برای شفا توانایی شگفت انگیز مغز انسان برای تغییر ساختار خود و ایجاد راههای جدیدی برای مقابله با اختلالات را برجسته میکند. مغز، چه با “سیم کشی مجدد” برای پردازش اطلاعات به روشهای جدید و چه با “آموزش” از طریق تمرینات تکراری، میتواند بر بیماریهای ناتوان کننده غلبه کند و خود را درمان کند. - ۷.۵ درس درباره مغز
- شکست عادتهای کهنه: ذهنی جدید برای آیندهای جدید
دیدگاهتان را بنویسید