خلاصه کتاب فرمول: قوانین جهانی موفقیت

عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: The Formula: The Universal Laws of Success
- نویسنده: آلبرت لاسلو باراباشی
- سال انتشار: ۲۰۱۸
- ژانر: خودیاری، کسب و کار، غیرداستانی، توسعه شخصی، روانشناسی
- امتیاز کتاب: ۴.۱۶ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
کتاب «فرمول: قوانین جهانی موفقیت» نوشتهی آلبرت لاسلو باراباشی، به کاوش در علم پشت موفقیت میپردازد و الگوها و اصولی را که باعث پیشرفت در زمینههای مختلف میشوند، آشکار میکند. باراباشی با تجزیه و تحلیل مجموعه دادههای عظیم و استفاده از تئوری شبکه (Network theory)، پنج قانون کلیدی را شناسایی میکند که نحوهی تعامل عملکرد، شبکهها و تداوم را برای شکل دادن به موفقیت توضیح میدهد.
این کتاب مفاهیمی مانند پیوست ترجیحی (preferential attachment)، عامل Q، و اهمیت تنوع در کار تیمی را پوشش میدهد و همچنین بینشهایی را در مورد اینکه چرا برخی افراد و تیمها به طور مداوم برتری میکنند، در حالیکه برخی دیگر دچار تزلزل میشوند، ارائه میدهد. از طریق روایات جذاب و تحقیقات دقیق، کتاب «فرمول» درک پیشگامانهای از عواملی که به موفقیت پایدار کمک میکنند، ارائه میدهد.
درباره نویسنده
آلبرت لاسلو باراباشی فیزیکدان و دانشمند شبکه مجارستانی-آمریکایی است که به خاطر کارهای پیشگامانهی خود در زمینهی نظریه شبکه شهرت دارد. او بیشتر به دلیل تحقیقاتش در مورد ویژگیهای بدون مقیاس شبکهها و برای معرفی مفهوم پیوست ترجیحی، که چگونگی رشد و تکامل شبکهها را توضیح میدهد، شناخته شده است.
باراباشی استاد برجستهی دانشگاه در دانشگاه نورث ایسترن است که مرکز تحقیقات شبکه پیچیده را در آنجا مدیریت میکند. او چندین کتاب تأثیرگذار از جمله «پیوند شده یا Linked» و «فرمول یا The Formula» نوشته است که اصول اساسی شبکههای پیچیده و علم موفقیت را بررسی میکند.

مقدمه
امروزه مردم تمایل عمیقی به درک عواملی که منجر به موفقیت میشود، دارند. محققان متعددی مجموعهی دادههای گسترده مرتبط با موفقیت در زمینههایی مانند ورزش، کسبوکار و نوآوری را تجزیه و تحلیل کردهاند و یک سری الگوهای ثابت را در حوزههای مختلف دستاوردهای انسانی کشف کردهاند. کتاب «فرمول: قوانین جهانی موفقیت» خلاصهی قوانین موفقیت و تحقیقات علمی که زیربنای هر یک از آنهاست را تشریح میکند. برای اهداف علمی، موفقیت به عنوان پاداشی تعریف میشود که از جوامع خود دریافت میکنیم. بنابراین هم خارجی و هم جمعی است.
قانون اول: عملکرد باعث موفقیت میشود، اما زمانی که عملکرد قابل اندازه گیری نباشد، شبکهها باعث موفقیت میشوند.
در مطالعهای دانشجویانی که در بوستون لاتین، یک مدرسه نخبه لاتین تحصیل میکردند را با دانشجویان دیگر، مقایسه کردند. اقتصاددانان دریافتند که فارغالتحصیلان لاتین بوستون چهارمین رتبهی میانگین نمرهی SAT را در ماساچوست داشتند. این در ابتدا نشان داد که حضور در این مدرسه منجر به نمرات SAT بالاتر میشود. با این حال، محققان دریافتند که هیچ تفاوتی در نمرات SAT بین فارغ التحصیلان لاتین بوستون و غیر فارغ التحصیلان وجود ندارد. این دادهها نشان میدهد که تفاوت مشاهده شده در نمرات آزمون به دلیل افزایش عملکرد مدرسه نیست. بلکه نشان دهندهی این واقعیت است که افراد موفق بدون توجه به موسسه آموزشی که در آن شرکت میکنند، تمایل به برتری دارند. بنابراین، شهرت و اعتبار مدرسه لزوماً چیزی نیست که باعث عملکرد بهتر دانش آموز میشود. بلکه این تواناییهای خود دانش آموز است که به اعتبار مدرسه کمک میکند.
این مفهوم توسط مجموعهی دادههای دیگری تقویت میشود که نشان میدهد میانگین درآمد سالانهی فارغ التحصیلان آیوی لیگ برابر با افرادی است که در مدرسه آیوی لیگ پذیرفته شدهاند اما از موسسهی دیگری فارغ التحصیل شدهاند.
این نشان میدهد که همه جنبههای موفقیت را نمیتوان تنها با معیارهای عملکرد مانند امتیازات SAT یا حقوق تعیین کرد. در شرایطی که معیارهای عینی وجود ندارد، موفقیت اغلب توسط شبکهها شکل میگیرد. این پدیده در دنیای هنر مشهود است، جایی که هنرمندان از طریق ارتباط با گالریها و موزههای خاص اعتبار کسب میکنند. برعکس، گالریها و موزهها با نمایش هنرمندانی که بهعنوان برجسته شناخته میشوند، شهرت خود را افزایش میدهند. بنابراین، این یک رابطه دوجانبهی سودمند است که در آن هر دو طرف به موفقیت و اعتبار یکدیگر کمک میکنند.
موفقیت به عنوان یک حلقه بازخورد عمل می کند که در آن گالری ها با به نمایش گذاشتن هنرمندان مشهور شهرت خود را می سازند و این هنرمندان نیز به نوبه خود با نمایش در گالری های معتبر شهرت خود را تثبیت می کنند. پس از رسیدن به موفقیت، تمایل متقابل به حفظ موقعیت بالا وجود دارد. به طور قابل پیش بینی، موفقیت اکثر هنرمندان را میتوان با تجزیه و تحلیل الگوهای پنج نمایشگاه اول آنها پیش بینی کرد. هنرمندان باسابقهی و برجسته به طور مداوم در مکانهای معتبر نمایشگاه میگذارند، در حالیکه هنرمندان محلی معمولاً این کار را نمیکنند. دادهها نشان میدهد که از نیم میلیون هنرمندی که در موسسات سطح پایین شروع به کار کردهاند، تنها ۲۲۷ نفر به نمایشگاه در گالریهای معتبر پیشرفت کردهاند. هنرمندان موفق با تنوع بخشیدن به آثارشان و ترویج فعال هنرشان در گالریهای متعدد، به جای چسبیدن منحصرا به چند گالری، به این مهم دست مییابند. آنها فرصتهای خود را ارزیابی میکنند و به طور موثر از آنها استفاده میکنند.
بنابراین، شبکهها نقش محوری در تعیین موفقیت فردی دارند. عملکرد باید با فرصتها تکمیل شود.
قانون دوم: عملکرد محدود است، اما موفقیت نامحدود است.
قانون دوم عوامل پنهانی که انتخابهای ما را شکل میدهند را توضیح میدهد. این قانون به ما میگوید که چرا کارشناسان وقتی سعی میکنند بهترین شرابها یا کارآمدترین نوازندگان ویولن را انتخاب کنند، محکوم به شکست هستند. این قانون توضیح میدهد که چرا رقبای تایگر وودز در زمانی که او در زمین گلف هست به طور قابل توجهی بدتر بازی میکنند و چرا آخرین مصاحبهشونده تقریباً همیشه شغل را میگیرد.
عملکرد ما عموماً از منحنی زنگی پیروی میکند. هرگز یک دوندهی المپیکی وجود نخواهد داشت که بتواند سریعتر از یک فراری بدود. ما میدانیم که فراتر از یک نقطهی خاص، تفاوت عملکرد در میان مدعیان برتر بسیار جزئی میشود و اندازه گیری آن دشوار است. در حالیکه عملکرد یک عامل حیاتی در دستیابی به موفقیت است، چالش در این واقعیت نهفته است که این تفاوتها اغلب آنقدر جزئی هستند که تقریباً غیرقابل اندازه گیری هستند.
با توجه به محدودیتهای عملکرد، یافتن راههای کوچک برای متمایز کردن خود بسیار مهم است. این امر بر اهمیت شناسایی و استفاده از هر مزیت جزئی که میتواند فرد را از رقبا متمایز کند، تأکید میکند.

محققان نقصی را شناسایی کردهاند که بهعنوان سوگیری فوری (immediacy bias) شناخته میشود، به این معنی که آخرین اجراکنندگان، اغلب برنده هستند، زیرا تازهترین افراد در ذهن بوده و مردم آنها را بهتر به خاطر میآورند.
ماهیت محدود عملکرد (The boundedness of performance) به این معنی است که در بسیاری از مسابقات، داوران مجبور به انتخاب از بین افرادی هستند که همگی به مرزهای بالای رشته خود میرسند. این امر تشخیص تفاوتهای معنادار بین مدعیان برتر را دشوار میکند.
ممکن است عادلانهتر باشد که بهترین رقبا را انتخاب کنید، اذعان کنید که تمایز بین آنها چالش برانگیز است و به همهی آنها جایزه اهدا کنید.
تشخیص تصادفی بودن ذاتی در هر فرآیند انتخاب به ما کمک میکند درک کنیم که موفقیت اغلب یک بازی اعداد است. در از آنجاییکه همیشه نمیتوانید کنترل کنید که اولین یا آخرین نفری باشید که اجرا میکنید، م توانید با حضور مداوم، شانس خود را افزایش دهید. این پشتکار شانس شما را برای جلب توجه و در نهایت موفقیت افزایش میدهد.
اگرچه عملکرد محدودیتهایی دارد، اما موفقیت اینگونه نیست. حتی عملکرد کمی بهتر میتواند منجر به موفقیت بزرگی شود. این ماهیت نامحدود موفقیت از توزیع قانون قدرت پیروی میکند که دارای دمهای بلندی است که امکان چند نتیجه بزرگ را فراهم میکند. قوانین قدرت توضیح میدهد که چرا مجموع ثروت هشت ثروتمند برتر جهان از ثروت ۵۰ درصد پایین جهان فراتر رفته است. این الگو برای معیارهای مختلف موفقیت، مانند تأثیر، دیده شدن، مخاطب و تحسین صادق است.
قانون سوم: موفقیت گذشته همراه با کیفیت به موفقیت آینده منجر میشود.
این قانون پدیدهای به نام پیوست ترجیحی (preferential attachment) را توپیح میدهد که در آن یک موفقیت، موفقیت بیشتری را به خود جلب می کند.
برای مثال، دانشمندی به برخی از پروژههای Kickstarter که هیچ پشتیبانی نداشتند، پول داد و متوجه شد که این پروژهها احتمالاً بعداً حامیان بیشتری دریافت میکنند، فقط به این دلیل که از حمایت اولیه برخوردار بودند. این پدیده دلبستگی ترجیحی را نشان میدهد، جایی که موفقیت باعث موفقیت شده و یک اثر گلوله برفی ایجاد میکند.
همین ایده در مورد درک مطلب و یادگیری نیز صدق میکند. دانشآموزانی که بیشتر مطالعه میکنند، به پیشرفت خود ادامه میدهند، زیرا دانش آنها در طول زمان افزایش مییابد.
برای استفاده از این استراتژی، از افرادی که پروژهی شما را دوست دارند بخواهید که به طور عمومی از آن حمایت کنند. این کار باعث ایجاد شتاب اولیه شده و میتواند به افزایش سرعت پروژهی شما کمک کند. اگر محصولی با کیفیت باشد و مردم در مورد آن صحبت کرده و اثبات اجتماعی داشته باشد، موفقیت آینده آن تقریباً قطعی است.
قانون چهارم: در حالیکه موفقیت تیم مستلزم تنوع و تعادل است، معمولاً یک نفر اعتبار دستاوردهای گروه را دریافت میکند.
برای موفقیت یک تیم، برخی از اعضا باید تجربیات مشترک و روابط نزدیک داشته باشند. تنوع مهم است، اما رهبری موثر بسیار مهم است. تحقیقات نشان میدهد که هرچه یک پروژه بیشتر توسط یک رهبر تنها و متعهد هدایت شود، موفقیت بیشتری دارد.
یک مطالعه نشان داد که تیمهای حرفهای فوتبال و بسکتبال با استعداد بهتر برنده میشوند، اما تعداد بیش از حد بازیکنان ستاره میتواند به عملکرد تیم آسیب برساند. اولویت دادن به استعدادهای فردی بر کار گروهی اغلب نتیجهی معکوس دارد.
وجود رهبران ضروری هستند، اما رهبری بیش از حد میتواند مضر باشد. بهترین تیمها دارای اعضایی هستند که با یکدیگر بحث میکنند و به حرفهای یکدیگر گوش میدهند و اجازه میدهند که دیدگاههای مختلف ظاهر شوند.
اعتبار کار تیمی اغلب بر اساس ادراک است، نه عملکرد. موفقیت جمعی است، اما اعتبار به کسانی میرسد که دارای سوابق ثابت و عالی یا نامهای شاخص هستند. این پیوست ترجیحی و پدیدهی “ثروتمندان ثروتمندتر میشوند” در مورد اعتبار نیز صدق میکند. کار با یک فرد شناخته شده در ابتدا به ایجاد شهرت کمک میکند، اما در نهایت باید نامی برای خود دست و پا کنید. در غیر این صورت، کار شما همیشه تحت الشعاع شخص دیگری خواهد بود.
داده ها نشان میدهد که زنان با چالشهای بزرگتری روبرو هستند. وقتی زنان به طور انحصاری با مردان در نویسندگی همکاری میکنند، کمتر از نیمی از مزایای معمول نویسندگی به آنها تعلق میگیرد. مردان از منظر تصدی هیچ بهایی برای کار مشترک نمیپردازند. برای اقتصاددانان زن، انتشار مقاله یا کتابی با مردان تقریباً مانند عدم انتشار است.
وقتی به محصول کار گروهی نگاه میکنیم، هیچ راه دقیقی برای دانستن اینکه چه کسی چه کاری را انجام داده، نداریم، بنابراین اعتبار را به کسانی که دارای بیشترین سوابق کاری هستند یا نامهایی که شهرت دارند، اختصاص میدهیم، که گاهی اوقات میتواند آشکارا اشتباه باشد.
قانون پنجم: با پشتکار، موفقیت در هر زمانی به دست میآید.
این قانون توضیح میدهد که چگونه افراد میتوانند حتی پس از بازنشستگی به موفقیتهایی مثل برندهی جایزهی نوبل شدن دست یابند و چرا برخی بهطور غیرعادی در دستیابی به موفقیت خوششانس به نظر میرسند. در این قسمت ما به فاکتوری به نام فاکتور Q نگاه خواهیم کرد، که به ما امکان میدهد نوآوری را به یک معادله ساده تبدیل کنیم. قانون پنجم به ما میگوید در حالیکه موفقیت مانند دانههای برف آب میشود، خلاقیت تاریخ انقضا ندارد.
دادهها نشان میدهند که دانشمندان اغلب تاثیرگذارترین کار خود را در اوایل زندگی خود منتشر میکنند. به طور دقیق، یک دانشمند تقریباً ۱۳ درصد شانس دارد که بیشترین تأثیرگذاری را در سه سال اول زندگی حرفهای خود منتشر کند. دادهها همچنین نشان میدهند که موفقیت در سنین پایینتر اتفاق میافتد و بیشتر پیشرفتهای موفق قبل از ۳۹ سالگی رخ میدهد. این روند در مورد هنرمندان و نویسندگان نیز صادق است. اما اگر دقت کنید، دانشمندان در آغاز کار خود مقالات بیشتری منتشر میکنند و هر مقاله، صرف نظر از جایگاهی که در حرفهشان دارد، شانس یکسانی برای موفقیت دارد. بنابراین سن مهم نیست؛ بلکه تعداد انتشارات است که اهمیت دارد.
اگر به اشتراک گذاریِ کار خود ادامه دهیم، نوآوری هیچ محدودیت سنیای ندارد. شانس موفقیت شما به سن بستگی ندارد، بلکه به پشتکار شما در تلاش برای پیشرفت بستگی دارد.
پروژههای جدید همیشه با یک ایده شروع میشوند، اما یک ایده خوب تنها عامل موفقیت پروژه نیست. توانایی شما برای گرفتن آن ایده و تبدیل آن به چیزی مفید به همان اندازه، اگر نه بیشتر، مهم است. این توانایی عامل Q نامیده میشود، توانایی تبدیل یک ایده به کشف. بنابراین موفقیت هم به کیفیت یک ایده و هم به مهارت و توانایی شما در تبدیل آن به چیزی مفید بستگی دارد که به عنوان عامل Q شناخته میشود. با کمال تعجب، ضریب Q یک دانشمند در طول زندگی حرفهایش ثابت میماند.
همین امر در مورد کاربران توییتر نیز صادق است. برخی به طور طبیعی در جذب مخاطب بهتر هستند، اما سطح مهارت آنها به طور سیستماتیک در طول زمان رشد یا کاهش نمییابد. از آنجایی که فاکتورهای Q با گذشت زمان افزایش نمییابند، اگر بارها و بارها تلاش کرده اما موفق نشدهاید، ممکن است شغل اشتباهی را دنبال کنید.
فاکتور Q شما باید با شغل شما هماهنگ باشد تا بتوانید پیشرفت کنید. هنگامی که تناسب مناسب را پیدا کردید، پشتکار و پایداری کلیدی است. به شانس تکیه نکنید؛ به تلاش خود ادامه دهید و در نتیجه شانس موفقیت شما بهبود خواهد یافت. افراد موفق به طور مداوم پروژههای جدیدی را انجام میدهند.
همکاری همچنین عامل Q شما را افزایش میدهد. کار تیمی باعث ایجاد انگیزه میشود و موفقیت یک تلاش جمعی است.
پیامهای اصلی کتاب «فرمول: قوانین جهانی موفقیت»
در اینجا پیامهای اصلی «فرمول: قوانین جهانی موفقیت» اثر آلبرت لازلو باراباسی آمده است:
- قدرت شبکهها: موفقیت فقط مربوط به عملکرد فردی نیست، بلکه به شدت تحت تأثیر شبکهها و ارتباطاتی است که فرد دارد. وقتی عملکرد را نمیتوان به وضوح اندازه گیری کرد، شبکهها نقش تعیین کنندهای دارند.
- عملکرد در مقابل ادراک: در حالیکه عملکرد مهم است، موفقیت اغلب بیشتر به درک و قابلیت دیده شدن بستگی دارد. تفاوتهای کوچک در عملکرد به دلیل قدرت ادراک میتواند منجر به تفاوتهای بزرگ در موفقیت شود.
- پیوست ترجیحی (Preferential Attachment): موفقیت باعث موفقیت میشود. شناسایی یا حمایت اولیه به طور قابل توجهی فرصتهای موفقیت آینده را افزایش میدهد. این اصل که به عنوان دلبستگی یا پیوست ترجیحی شناخته میشود، نشان میدهد که موفقیت اولیه میتواند یک اثر گلولهی برفی ایجاد کند.
- پشتکار نتیجه میدهد: پشتکار برای موفقیت بسیار مهم است. با تلاش مستمر و تلاش برای پروژههای جدید، موفقیت در هر مرحله از زندگی به دست میآید. توانایی تبدیل ایدهها به اکتشافات تأثیرگذار (عامل Q) در طول زندگی حرفهای ثابت میماند.
- اهمیت پویایی تیم: تنوع و تعادل در یک تیم برای موفقیت ضروری است، اما اغلب یک فرد به تنهایی اعتبار دستاوردهای گروه را دریافت میکند. رهبری و همکاری موثر اجزای اصلی تیمهای موفق هستند.
- عملکرد محدود، موفقیت نامحدود: محدودیتهایی برای بهبود عملکرد وجود دارد، اما موفقیت به دلیل توزیع قانون قدرت میتواند به طور تصاعدی رشد کند. این بدان معنی است که یک مزیت کوچک در عملکرد میتواند منجر به موفقیت نامتناسب زیادی شود.
- تأثیر آموزش و شبکه: مؤسسات آموزشی معتبر لزوماً عملکرد را بهبود نمیبخشند. افراد با موفقیت بدون توجه به جایی که تحصیل میکنند، تمایل به برتری دارند. به طور مشابه، شبکهها و وابستگیها میتوانند به طور قابل توجهی بر موفقیت تأثیر بگذارند.
- سوگیری جنسیتی در شناخت: زنان معمولاً برای کارهای مشترک کمتر از مردان به رسمیت شناخته میشوند. این سوگیری اهمیت تخصیص عادلانهی اعتبار و چالشهایی را که زنان در دستیابی به شناسایی مشارکتهایشان با آن روبرو هستند، برجسته میکند.
- خلاقیت و نوآوری: خلاقیت با افزایش سن از بین نمیرود. افراد موفق تا زمانی که به تلاش خود ادامه میدهند و کار خود را در جهان عرضه میکنند به نوآوری و مشارکت ادامه خواهند داد.
- نقش شانس: در حالیکه مهارت و تلاش مهم است، شانس و زمان نیز نقش مهمی در دستیابی به موفقیت دارند. شناخت عنصر شانس میتواند به مدیریت انتظارات و پایداری در مواجهه با مشکلات کمک کند.
این پیامها بر تعامل پیچیدهی بین تلاش فردی، شبکهها، ادراک، پشتکار و شانس در دستیابی به موفقیت تأکید میکنند.
دیدگاهتان را بنویسید