خلاصه کتاب بازی درونی تنیس اثر دبلیو تیموتی گالوی

عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: The Inner Game of Tennis: The Classic Guide to the Mental Side of Peak Performance
- نویسنده: دبلیو تیموتی گالوی
- سال انتشار: ۱۹۷۴
- ژانر: روانشناسی، ورزشی، خودیاری، توسعه شخصی، فلسفی
- امتیاز کتاب: ۴.۱۹ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
کتاب بازی درونی تنیس به بررسی تنش میان ذهن خودآگاه و ناخودآگاه پرداخته و نشان میدهد که این تعارض چگونه بر عملکرد تأثیر میگذارد، بهویژه از دیدگاه ورزش تنیس. این کتاب راهکارهای عملی برای مهار تواناییهای طبیعی و دستیابی به موفقیت، چه در زمین تنیس و چه در زندگی روزمره، ارائه میدهد.
درباره نویسنده
تیموتی گالوی پیش از آنکه مربی تنیس شود، خود به عنوان بازیکن تنیس فعالیت میکرد و در همین مسیر به اهمیت آموزش ذهنی پی برد. او اکنون نویسندهای پرفروش و مربی کسبوکار است که اصول “بازی درونی” را برای حل چالشها و موقعیتهای روزمره به کار میگیرد.

مقدمه: آمادهسازی ذهن برای موفقیت
چه در یک مسابقه تنیس باشید و چه در یک مذاکره، برای پیروزی به چه چیزهایی نیاز دارید؟
بیشتر افراد بر این باورند که همه چیز به اراده قوی، یک استراتژی عالی و توصیههای موثر مربی یا مشاور بستگی دارد. اگر مشاوری به ما بگوید که تنها به غرایزمان اعتماد کنیم و اجازه دهیم اوضاع بهطور طبیعی پیش برود، احتمالاً او را از کار برکنار خواهیم کرد. اما همانطور که در این کتاب خواهید آموخت، این توصیه دقیقاً همان چیزی است که ذهن شما را برای موفقیت آماده میکند.
گوش دادن به غرایز، کلید پیروزی در بازی درونی است؛ یعنی غلبه بر تردیدها و اضطرابهای خود و خاموش کردن تمامی صداهای ذهنی که مانع عملکرد بهینه شما میشوند. تنها زمانی که بر این بازی درونی غلبه کنید، میتوانید در بازی بیرونی نیز برتر شوید و خود را برای رسیدن به اهدافتان به چالش بکشید.
برای موفقیت در بازی، بازیکنان تنیس باید یک نبرد درونی را ببرند، و این وظیفه مربی است که به آنها نشان دهد چگونه این کار را انجام دهند.
بسیاری از مردم شاهد رقابت ستارههای جهانی تنیس در زمین بازی بودهاند. اما نبرد دیگری نیز وجود دارد که بازیکنان تنیس با آن مواجه هستند و این نبرد چندان قابل مشاهده نیست؛ آنها درون خود در حال انجام یک بازی درونی هستند.
این مسابقه درونی میان ذهن خودآگاه بازیکن، که میتوان آن را «خود اول» نامید، و ذهن ناخودآگاه او، یا «خود دوم» در جریان است.
تصور کنید چه تلاشی از بازیکنان برای غلبه بر تردیدها، آرام کردن خود پیش از بازی، و مثبتاندیشی لازم است. فراتر از این، در بسیاری از بازیکنان، ذهن خودآگاه نقش قاضی و معلم را برای ذهن ناخودآگاه ایفا میکند. به همین دلیل است که گاهی بازیکنان تنیس را در زمین میبینید که با خود صحبت میکنند و چیزهایی مانند «دست و پا چلفتی» به خود میگویند. چنین موقعیتهایی نمونهای بارز از تعامل بین دو خود است، و نحوه تعامل آنها در این بازی درونی، تعیینکننده موفقیت بازیکن در بازی بیرونی است. این مسئله برای مربیان تنیس از اهمیت بالایی برخوردار است، چرا که آنها باید به بازیکنان کمک کنند تا هر دو «خود» را در تعادل نگه دارند.
برای این کار، مربی اغلب به بازیکنان میگوید که چه کاری انجام دهند و از چه چیزهایی اجتناب کنند.
مشکل اینجاست که در بسیاری از موارد، هرچه بازیکن بیشتر بر گفتههای مربی تمرکز کند، کمتر موفق خواهد بود. در چنین مواقعی، «خود اول» سعی میکند کنترل «خود دوم» را به دست بگیرد و نتیجه معمولاً رضایتبخش نخواهد بود.
مثالی ساده این است که «خود اول» به بازیکن میگوید: «اینقدر عصبی نباش». اما بیاندیشید، آیا چنین دستوری واقعاً تأثیری در آرامش شما دارد؟ احتمالاً نه.
به همین دلیل است که مربیان باید به بازیکنان آموزش دهند تا بگذارند هر «خود» بدون دخالت دیگری کار خود را انجام دهد.
با تسلط بر این تکنیک، بازیکن میتواند در ورزش خود ممتاز شود و به هر لحظه به شکلی تقریباً خودکار واکنش نشان دهد، گویی در حال تجربهای خارج از ذهن است.
اما چگونه میتوان این دو خود را به چنین تعاملی رساند؟ و شما به عنوان مربی یا بازیکن چگونه میتوانید به این فرآیند کمک کنید؟ پاسخ این پرسشها و بیشتر از آن را در ادامه خواهید آموخت.

عملکرد عالی از آرامش ذهن خودآگاه و رها کردن قضاوتها ناشی میشود.
تصور کنید در میانه یک بازی حساس در یک تورنمنت بزرگ قرار دارید. هر چه ضربات مختلف را امتحان میکنید، حریف شما همچنان برتری خود را حفظ میکند. چه کار باید بکنید؟
خوب، اگر مثل بیشتر مردم باشید، به خودتان یادآوری میکنید که چطور فرم خود را بهبود ببخشید، مثلاً با محکمتر گرفتن راکت. اما این کار به شما کمک نخواهد کرد.
برای اینکه واقعاً در بهترین حالت بازی کنید، باید ذهن خودآگاه خود را آرام کرده و از قضاوتها رها شوید. در حالی که «خود اول» همیشه در حال فکر کردن و قضاوت کردن است، همانطور که هر بازیکن باتجربهای میداند، عملکرد عالی فقط زمانی به دست میآید که فکر کردن متوقف شود و عمل وارد شود.
بنابراین به جای اتکا به ذهن خودآگاه، بگذارید «خود دوم» بازی را هدایت کند.
با غرق شدن کامل در بازی، مثل یک شکارچی خواهید شد که طعمهاش را تعقیب میکند. شما کاملاً تحت هدایت غرایز خود خواهید بود و بسیار بهتر از قبل برای موفقیت آماده خواهید شد. این کاملاً منطقی است، چرا که جنبههای کلیدی عملکرد برتر مانند زمانبندی و روان بودن حرکت، تخصص «خود دوم» هستند.
اما برای آزادسازی این قدرت، ابتدا باید ذهن خودآگاه خود را آرام کنید. این یک فرآیند پیچیده است و اولین قدم، رها کردن تمام قضاوتهاست. قضاوت شکلی از فکر کردن است که به «خود اول» اجازه میدهد خود را غرق کند، نه اینکه آن را محدود کند.
مهمتر از همه، اگر قضاوت منفی باشد، مثلاً اگر باور دارید که دستوپا چلفتی هستید، ممکن است نتایج منفی قابل توجهی به همراه داشته باشد. به عنوان مثال، این ممکن است باعث شود که شما در زمین بازی احساس خودآگاهی و دستوپاچلفتی بودن کنید.
یک استراتژی بهتر این است که خود را در زمین بازی تجسم کنید، همانطور که اگر یک بازی ضبطشده را مشاهده و بارها بازبینی میکنید. این به شما کمک میکند که بر حرکات توپ و راکت تمرکز کنید و در عین حال «خود دوم» شما بتواند با ضربات مختلف بازی کند.
این فرآیند به ذهن ناخودآگاه شما کمک میکند تا بدون دخالت مربی یا «خود اول» که به آن بگوید درست یا غلط است، بهبود یابد. با این حال، تنها کنار نگه داشتن قضاوتهای «خود اول» کافی نیست تا به «خود دوم» آزادی کامل داده شود. در ادامه خواهید آموخت که چگونه میتوان ذهن ناخودآگاه را تقویت کرد.
به ضمیر ناخودآگاه خود اعتماد کنید تا بهترین کار را انجام دهد.
هر کسی که تاکنون تیمی را هدایت کرده باشد میداند که مدیریت خرد یا میکرومدیریت کردن راهی به سوی فاجعه است. رویکرد بهتر این است که هدف خود را واضح بیان کنید، تیم خود را برای موفقیت تشویق کنید، به آنها حمایت لازم را بدهید و به این باور داشته باشید که آنها خوب عمل خواهند کرد.
همانطور که مشخص میشود، همین مسئله دربارهی «خود اول» و تلاش آن برای میکرومدیریت کردن «خود دوم» صدق میکند. پشت «خود دوم» بدن قرار دارد، که بدون هیچ مدیریت آگاهانهای به خوبی عمل میکند. به عبارت دیگر، نیازی نیست که هر حرکت بدن خود را کنترل کنید. برای مثال، در حالی که شما در حال خواندن این خطوط هستید، بدن شما، یعنی بخشی از «خود دوم»، به طور شگفتانگیزی در حال عملکرد است، مثل نفس کشیدن، صاف نشستن و هضم آخرین وعده غذایی شما. پس «خود دوم» بسیار توانمند است.
این بخش از شما میتواند در تمام انواع کارها، حتی کارهای پیچیدهای مثل دوچرخهسواری، خواندن آواز یا بازی تنیس، عملکرد عالی داشته باشد. به همین دلیل، نیازی به دستورات ذهن آگاه برای انجام کارهایش ندارد و در واقع بهتر است که خودش به تنهایی عمل کند.
کلید این است که به «خود دوم» احترام بگذارید و به آن اعتماد کنید و بگذارید اتفاقات بیفتند به جای اینکه بخواهید آنها را تحمیل کنید. در واقع، نه تنها آموزش دادن به «خود دوم» در چنین شرایطی غیرضروری است، بلکه میتواند بازدهی آن را کاهش دهد.
فقط به یاد داشته باشید، وقتی که واقعاً میخواهید چیزی اتفاق بیفتد، فشار ناشی از خواستن آن ممکن است مانع از وقوع درست یا موفقیت آن شود.
تصور کنید که سرویس زدن شما کمی ضعیف است، و شما به طور آگاهانه عضلات بازوی خود را در هنگام ضربه زدن به راکت سفت میکنید. با این تمرکز آگاهانه، احتمالاً عضلات خود را بیش از حد کشیده و آنها را از انعطاف کافی برای عملکرد مناسب باز میدارید.
تمرکز ذهن آگاه خود را از طریق تمرینات منظم هدایت کنید.
تمرکز اصلی شما در حال حاضر چیست؟ خطوطی که میخوانید یا نحوهی استفاده از آنها در آینده؟
خب، برای بسیاری از افراد، خیلی راحت است که به آینده بروند. به جای تلاش برای مبارزه با ذهن خود، آن را هدایت کنید. این موضوع بهویژه مهم است زیرا «خود اول» شما دوست ندارد که آرام بماند و مدام وارد موقعیتها میشود تا زمانی که به آن کاری داده شود.
بنابراین برای کنترل «خود اول»، باید تمرکز خود را روی زمان حال بگذارید. فراموش کنید که ممکن است چه چیزی پیش بیاید یا چگونه چیزها پیش رفتهاند.
در تنیس، هدف شما این است که تمرکز کنید روی اینکه توپ در حال حاضر کجاست، نه اینکه ممکن است کجا باشد یا چگونه به آن واکنش نشان خواهید داد.
فقط توپ را تماشا کنید و روی حرکت آن تمرکز کنید. با نگه داشتن ذهن خود در آن لحظه، از سرگردانی آن جلوگیری خواهید کرد. در واقع، تمرین تمرکز ذهنی ساده است، اما نه با فشار بر آن که به شدت به چیزی خیره شود.
یک روش بهتر این است که خود را آرام کنید و توجه خود را به سمت هدف خود هدایت کنید. در طول یک مسابقه تنیس، این کار را میتوان با توجه دقیق به زمان پرتاب توپ و زمان برخورد آن به راکت انجام داد. اگر هر کلمه را، بهمحض وقوع این حرکات با صدای بلند بگویید، ذهن شما قادر به اعمال فشار یا نگرانی بیش از حد نخواهد بود.
با این حال، چنین تمرکز آرامی را میتوان تنها در صورتی به دست آورد که اعتماد به نفس داشته باشید، خودتان را قضاوت نکنید و به خودتان اعتماد داشته باشید.
بنابراین به خاطر داشته باشید که تمرکز دقیق، بازی شما را بهبود میبخشد، اما باید از طریق تمرین آموخته شود.
بنابراین، برای تمرکز درست بر روی اینجا و اکنون، آگاهی از بدن خود را تمرین کنید، مانند احساس کردن جایی که راکت در دستان شما قرار دارد. و برای دستیابی به این، باید هرگونه فکر مربوط به اقدامات بعدی که خواهید انجام داد را رها کنید.
در اینجا روش کاملاً جدیدی برای یادگیری وجود دارد که در بخش بعدی بیشتر در مورد آن خواهید آموخت.
بهترین راه برای یادگیری از طریق تجربه و یافتن چیزی است که برای شما مفید است.
نوزادان مهارتهای جدید را به راحتی و بهطور غریزی یاد میگیرند و حتی میتوانند زبانهای خارجی را با سهولت نسبی یاد بگیرند. اما با گذشت زمان، چیزی اتفاق میافتد که مانع از یادگیری طبیعی میشود.
ما شروع به تمایز میان درست و غلط میکنیم و در این فرآیند، از اشتباه کردن میترسیم. اما در واقع، هیچ چیزی به عنوان روش درست یا غلط برای انجام کاری وجود ندارد. بلکه هر فرد باید روشی را یاد بگیرد که شخصاً برای او مناسب است.
بهعنوان مثال، نویسنده متوجه شد که همه اعضای نسل جوان ستارگان تنیس در نظر او به روشی غلط سرو میزنند، اما این تکنیک برای آنها کار میکند.
این نشان میدهد که کلید برتری در این نیست که دیگران چه چیزی به شما یاد میدهند.
در عوض، همه چیز به پیدا کردن چیزی بستگی دارد که بهترین عملکرد را برای شما به همراه دارد. این یادگیری طبیعی است.
فرض کنید مربی تنیستان به شما میگوید که مچ دست خود را در هنگام سرو محکم نگه دارید. اگر دقیقاً از مشاوره او پیروی کنید، ممکن است مچ دست شما بیش از حد سفت شود. بنابراین به جای حفظ اینگونه قوانین، باید سبک بازیای را پیدا کنید که برای شما مناسبتر است. اما چگونه؟
با اجتناب از تحلیل ذهنی کردن (intellectualizing) تجربه خود.
این یک گام اساسی است که به قدرت یادگیری کودکان مرتبط است که به راحتی با مشاهده و تلاش یاد میگیرند. کودکان هیچ ترس یا شکی ندارند، و برای یادگیری به خوبی آنها، شما هم فقط باید به خودتان اعتماد کنید، بدون هیچگونه مداخلهای از سوی ذهن آگاهتان.
رقص را به عنوان مثال در نظر بگیرید.
شما میتوانید برای کلاسهای رقصی که دستورالعملهای گام به گام دارد، ثبتنام کنید. اما در این صورت، ذهن آگاه شما کنترل اوضاع را در دست میگیرد. یا میتوانید برای رقصیدن بیرون بروید، رقصندگان دیگر را تماشا کنید و سپس خودتان امتحان کنید، در حالی که به خودتان اعتماد میکنید که ذهن ناخودآگاهتان همه چیز را تحت پوشش قرار میدهد.
این رویکرد قدرتمند توسط روانشناسان به عنوان یادگیری ضمنی شناخته میشود و یک عامل کلیدی در رسیدن به اوج عملکرد شماست.
بازی درونی را به زمین ورزشی و فراتر از آن ببرید.
بنابراین بازی درونی کاربردهای واضحی در تنیس دارد، اما چگونه میتوانید این دانش را به طور کلی در زندگی خود به کار ببرید؟
ابتدا به تاثیرات بازی درونی در ورزشها به طور کلی توجه کنید.
با رها کردن نیاز به کنترل همه چیز، مسابقات میتوانند لذتبخشتر شوند و ورزشکاران میتوانند تمرکز بیشتری بر لحظه حال داشته باشند.
از آنجایی که مردم اغلب برای ارضای انگیزههای خودخواهانه خود ورزش میکنند و از آنجایی که دستاوردها در جامعه ما اهمیت زیادی دارد، انجام حتی سادهترین بازیها اغلب راهی برای سنجش و اثبات ارزش شما میشود. به طور طبیعی، چنین فشاری منجر به ترس، اضطراب و خشم میشود.
در مقابل، بازی درونی به شما این امکان را میدهد که از قضاوت رها شوید، از ناخودآگاه خود پیروی کنید و از آنچه انجام میدهید لذت ببرید. اما این به این معنا نیست که رقابت بد است. کاملاً طبیعی است که برای بردن بازی کنید و ارادهتان را حفظ کنید.
با این حال، رقابتی که در واقع به نفع شماست، این است که بهترین کار را انجام دهید، موانع را برطرف کنید و خود را در ورزش غوطه ور کنید، نه اینکه تلاش کنید بهتر از دیگران عمل کنید و امیدوار باشید که آنها اشتباه کنند.
به عنوان مثال، موجسواران رقابتی را در نظر بگیرید. اگر تلاض آنها فقط برای لذت بردن از ورزش میبود، برای هر موجی پارو میزدند. اما در عوض، آنها سختترین و چالشبرانگیزترین موجها را انتخاب میکنندکه به آنها کمک میکند مهارتهای خود را توسعه دهند.
یادتان باشد ورزش جنگ نیست. به جای مبارزه با تیم دیگر، باید روی رفع موانع خود تمرکز کنید.
اینها برخی از راههای مفید هستند که بازی درونی میتواند به شما کمک کند تا ذهنیت ورزشی خود را بازسازی کنید.
اما این فقط به اینجا ختم نمیشود. در واقع، این حکمت قابل کاربرد در تمام زمینهها است. بیشتر فعالیتها شامل یک بازی درونی و بیرونی هستند و برای موفقیت باید بازی درونی خود را توسعه دهید.
در نهایت، خودآگاه شما باعث استرس شما میشود، مثلاً از طریق قضاوتها.
در نتیجه، بازی درونی این است که وابستگی خود را به تأیید و راهنمایی دیگران به حداقل برسانید و ناخودآگاه خود را قادر کنید تا شما را راهنمایی کند. فقط تصور کنید در حال مذاکره تجاری هستید. اگر روی لحظه حال تمرکز کنید، موقعیت چانهزنی بسیار قویتری خواهید داشت.
بنابراین به مهارتهای خود در لحظه اعتماد کنید و آنچه را که نمیتوانید کنترل کنید، بپذیرید.
خلاصه نهایی
پیام اصلی این کتاب این است که در زمین تنیس، درست مانند زندگی به طور کلی، ذهن خودآگاه شما دائماً با ناخودآگاه شما در مبارزه است. با ارتقای حالت دوم و هماهنگ کردن این دو باهم، میتوانید پتانسیل واقعی خود را آشکار کنید و در هر کاری که انجام میدهید، از عرصههای ورزشی گرفته تا دنیای تجارت، برتر باشید.
پیام کلیدی در این کتاب این است که در زمین تنیس، درست مانند زندگی به طور کلی، ذهن خودآگاه شما دائماً با ناخودآگاه خود مبارزه می کند. با ارتقای حالت دوم و هماهنگ کردن هر دو، میتوانید پتانسیل واقعی خود را آشکار کنید و در هر کاری که انجام میدهید، از عرصههای ورزشی گرفته تا دنیای تجارت، برتر باشید.
بنابراین نقش یک حرفهای را بازی کنید.
دفعه بعد که خواستید بازی خود را بهبود ببخشید، فقط وانمود کنید که یک حرفهای هستید. این کار فقط یک تمرین برای تمرین مثبت اندیشی نیست و صرفاً به معنای گفتن به خودتان نیست که شما به اندازه یک حرفهای خوب هستید. بلکه، این کار مربوط به بازی کردن نقش یک حرفهای به طور آگاهانه است تا از تواناییهای واقعی خود آگاه شوید و یک نگرش جدید بدون وارد کردن فشار زیاد به خودتان ایجاد کنید.
دیدگاهتان را بنویسید