جستجو برای:
  • بلاگ
  • سلامت روان
    • استرس و اضطراب: درک، مدیریت و عبور از آن‌ها
    • مدیریت احساسات: چگونه احساساتمان را درک و هدایت کنیم؟
    • بهداشت خواب
  • کتابخانه ساز سفر
  • پرسش و پاسخ
  • عضویت کانال تلگرام
  • درباره ما
  • تماس با ما
 
ساز سفر
  • بلاگ
  • سلامت روان
    • استرس و اضطراب: درک، مدیریت و عبور از آن‌ها
    • مدیریت احساسات: چگونه احساساتمان را درک و هدایت کنیم؟
    • بهداشت خواب
  • کتابخانه ساز سفر
  • پرسش و پاسخ
  • عضویت کانال تلگرام
  • درباره ما
  • تماس با ما
0

ورود و ثبت نام

بلاگ

خلاصه کتاب قدرت حال یا نیروی حال اثر اکهارت توله

19 خرداد 1402
ارسال شده توسط ساز سفر
اکهارت توله ، لحظه حال
517 بازدید
قدرت حال

عناوین

Toggle
  • درباره کتاب
  • درباره نویسنده
  • خلاصه کتاب
    • مقدمه
    • تنها با تمرکز بر زمان حال – و نادیده گرفتن گذشته یا آینده – می‌توانید زندگی خود را تا حد زیادی بهبود بخشید.
    • بخشی از شما برای زنده ماندن به درد نیاز دارد، و بیشتر دردی را که تجربه می‌کنید ایجاد می‌کند.
    • “منیت، ایگو یا Ego” بخشی از ذهن شماست که شما را از شاد بودن باز می‌دارد.
    • اگر می خواهید یک زندگی غنی‌تر و تقریباً بدون درد داشته باشید، خود را از ذهن خود جدا کنید و روی بدن خود تمرکز کنید.
    • مشاهده‌ی ذهن بدون قضاوت بهترین راه برای جدا شدن از آن و در نتیجه رهایی از درد است.
    • سعی کنید در حالت هوشیاری دائمی باشید.
    • زندگی در زمان حال می تواند برای شریک زندگی شما سخت باشد، اما می تواند رابطه‌تان را نیز بهبود بخشد.
    • همه دردها قابل اجتناب نیستند: تسلیم شدن به زمان حال به معنای نادیده گرفتن احساسات غم انگیز یا آزاردهنده نیست.
    • تسلیم شدن به زمان حال به معنای زندگی منفعلانه نیست.
    • خلاصه نهایی
  • در بخش‌هایی از کتاب نیروی حال می‌خوانیم

درباره کتاب

  • عنوان اصلی: The Power of Now: A Guide to Spiritual Enlightenment
  • نویسنده: اکهارت توله
  • کشور: آمریکا
  • سال انتشار: ۱۹۹۷
  • ژانر: خودیاری، فلسفی
  • مناسب برای: همه افراد
  • امتیاز کتاب: ۴.۱۵ از ۵ (بر اساس وبسایت‎ goodreads.com‏)

درباره نویسنده

اکهارت توله یک معلم معنوی و نویسنده مشهور است که به دلیل آموزه‌های تحول آفرین خود در مورد حضور و توجه آگاهی شناخته شده است. توله که در سال 1948 در آلمان متولد شد، در اواخر دهه 20 زندگی خود تحت بیداری معنوی عمیقی قرار گرفت، که او را به کشف ماهیت آگاهی انسان و کلیدهای صلح درونی سوق داد. کتاب پیشگامانه او، «قدرت حال» که در سال 1997 منتشر شد، به یک پدیده جهانی تبدیل شده است و میلیون‌ها خواننده را به سمت درک عمیق‌تر لحظه حال و رهایی از چنگال ذهن خودخواه راهنمایی می‌کند.

آموزه‌های توله فراتر از سنت‌ها یا معنویت خاص است و بینش‌ها و اعمال عملی را ارائه می‌دهد تا به افراد کمک کند تا با ماهیت واقعی خود بیدار شوند و تغییرات عمیقی در آگاهی را تجربه کنند. توله با رویکرد ملایم و در دسترس خود، زندگی بسیاری را تحت تأثیر قرار داده است، و آنها را قادر می‌سازد تا آرامش درونی را بیابند، واقعی زندگی کنند و تمام زندگی را در آغوش بگیرند.

قیمت کتاب نیروی حال
اکهارت توله

خلاصه کتاب

کتاب نیروی حال روش خاصی را برای پایان دادن به رنج و دستیابی به آرامش درونی، زندگی کامل در زمان حال و جدا کردن خود از ذهن ارائه می‌دهد. این کتاب همچنین به شما می‌آموزد که خود را از “من” خود جدا کنید – بخشی از ذهن که به دنبال کنترل بر تفکر و رفتار شماست. این کتاب استدلال می‌کند که با انجام این کار می‌توانید یاد بگیرید که لحظه‌ی حال را بپذیرید، میزان دردی که تجربه می‌کنید را کاهش دهید، روابط خود را بهبود بخشید و به طور کلی از زندگی بهتری لذت ببرید.

مقدمه

بسیاری از ما زمان خود را یا در دام گذشته‌ی پر از حسرت می‌گذرانیم یا نگران آینده‌ای هستیم که نمی‌توانیم به کنترل آن امیدوار باشیم. در عین حال به این امید نیز می‌چسبیم که بتوانیم به نحوی زندگی خود را بهبود بخشیم، شادتر شویم و به آگاهی و روشنگری دست یابیم، حتی اگر هیچ ایده‌ی روشنی از چگونگی انجام این کار نداشته باشیم.

وارد نیروی حال شوید، که در آن اکهارت توله، نویسنده‌ی پرفروش و راهنمای معنوی مشهور، روش‌های مختلفی را برای پیمایش در زمین پیچیده‌ی زندگی درونی و روابط آنها با گذشته، حال و آینده در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد.

در قلب فلسفه‌ی توله، تاکید بر زندگی در لحظه‌ی حال به عنوان راهی برای اجتناب از بیشترِ دردهایی است که معمولاً تجربه می‌کنیم. برای این منظور، کتاب بر ارتباط بین ذهن و رنج تمرکز دارد و دیدگاه‌های گوناگونی را در مورد راه‌های خود ویرانگر متعددی که از ذهن خود استفاده می‌کنیم ارائه می‌کند – به عنوان مثال، به دام انداختن خود در چرخه‌های رنج و جلوگیری از شاد بودن.

کتاب نیروی حال به میلیون‌ها نفر کمک کرده است تا زندگی خود، از جمله روابط خود با دیگران را بهبود بخشند، و مهمتر از همه، احساس عزت نفس و مشارکت کامل با زندگی خود را افزایش دهند.

تنها با تمرکز بر زمان حال – و نادیده گرفتن گذشته یا آینده – می‌توانید زندگی خود را تا حد زیادی بهبود بخشید.

بسیاری از ما می‌خواهیم آرامش درونی پیدا کنیم و زندگی خود را بهبود بخشیم. ما در یک کلام به دنبال روشنگری هستیم، اما نمی‌دانیم برای یافتن آن چه قدم‌هایی برداریم.

خب، گام اول ممکن است ساده‌تر از آنچه تصور می‌کنید باشد.

ما تمایل داریم در گذشته و آینده زندگی کنیم. یک لحظه در حال یادآوری خاطرات یا پشیمانی هستیم، لحظه‌ای دیگر در حال برنامه ریزی یا نگرانی هستیم. در همین حال، از لحظه‌ای که کاملاً در دسترس ماست غفلت می‌کنیم: لحظه‌ی حال. اکنون.

فقط لحظه‌ی حال مهم است زیرا هیچ چیز در گذشته یا آینده اتفاق نمی‌افتد. همه چیز فقط در یک جریان پیوسته از لحظه‌های حال اتفاق می‌افتد!!

هر زمان که چیزی را احساس می‌کنید، آن احساس در زمان حال تجربه می‌شود، زیرا حواس شما فقط می‌تواند اطلاعاتی در مورد این لحظه خاص به شما بدهد. بنابراین وقتی می‌گوییم چیزی در گذشته اتفاق افتاده است، این درست نیست: در واقع در یک لحظه‌ی حال اتفاق افتاده است.

در واقع، آنچه ما «گذشته» می‌نامیم، در واقع مجموعه‌ای از لحظه‌های زمان حال است که گذشته است. به همین ترتیب، “آینده” از لحظه‌های حالی تشکیل شده است که هنوز فرا نرسیده‌اند.

همانطور که این موضوع نشان می‌دهد، هیچ مزیتی برای نگرانی در مورد آینده یا سکونت در گذشته وجود ندارد، اما زندگی در «حال» مزایای زیادی دارد. اگر بتوانید به آن دست یابید، هیچ مشکل بزرگی را تجربه نخواهید کرد، فقط مشکلات کوچکی را تجربه خواهید کرد که می‌توان در صورت بروز با آنها مقابله کرد.

به عنوان مثال، یک کار چالش برانگیز، مانند نوشتن یک مقاله‌ی علمی، اغلب بیش از حد بزرگ و پیچیده به نظر می‌رسد که قابل دستیابی نیست. اگر در مورد میزان کاری که باقی مانده مضطرب هستید یا از فرصت‌های از دست رفته برای کار روی آن در گذشته پشیمان هستید، به جایی نخواهید رسید. اما اگر فقط یک مشکل کوچک را یکی پس از دیگری حل کنید – جمع آوری داده‌ها، توسعه‌ی یک ساختار، نوشتن فصل اول – آن را راحت‌تر انجام خواهید داد.

پس سعی کنید در زمان حال زندگی کنید! از چسبیدن به گذشته دست بردارید و از آینده نترسید و خواهید دید که زندگی شما چقدر بهبود خواهد یافت.

بخشی از شما برای زنده ماندن به درد نیاز دارد، و بیشتر دردی را که تجربه می‌کنید ایجاد می‌کند.

فرض کنید شما موفق شده‌اید در حال زندگی کنید و نگران گذشته یا آینده نباشید. وقتی درد را تجربه می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر درد در لحظه‌ی حال احساس می‌شود، چگونه می‌توانید با رنج جسمی و عاطفی کنار بیایید؟

درد چیزی نیست جز یک مقاومت درونی خودساخته در برابر چیزهای بیرونی که نمی‌توانید آنها را تغییر دهید. زمانی درد را تجربه می‌کنید که از وضعیت موجود ناراضی باشید، اما به اندازه کافی برای تغییر آنها احساس قدرت نمی‌کنید. این حالت خود را در سطح عاطفی به عنوان یک احساس منفی نشان می‌دهد.

از آنجایی که شما خیلی به گذشته و آینده فکر می‌کنید، اما فقط می‌توانید در زمان حال زندگی کنید، هیچ وسیله‌ای برای تغییر بسیاری از چیزهایی که از آنها ناراضی هستید ندارید. بنابراین شما یک مقاومت درونی در برابر وضعیت موجود ایجاد می‌کنید – که آن را به عنوان درد تجربه می‌کنید.

یکی دیگر از جنبه‌های درد خودآفریده، «بدن دردمند یا pain-body» است، بخشی از خود که به شما نیاز دارد تا درد را احساس کنید تا بتواند زنده بماند.

از آنجایی که بدن دردمند از تجربیات دردناک شما تشکیل شده است، هر زمان که درد را تجربه کنید، رشد می‌کند و تقویت می‌شود. بنابراین سعی خواهد کرد شما را بدبخت و غمگین کند.

این چرخه می‌تواند برای مدت بسیار طولانی ادامه یابد تا در نهایت، درد به بخش اساسی شما تبدیل شود: شما به طور کامل با بدن دردمند خود آشنا خواهید شد. از آنجا که درد تا آن زمان بخش مهمی از زندگی شما خواهد بود، از رها کردن آن می‌ترسید زیرا انجام این کار هویت شما را به خطر می‌اندازد.

به عنوان مثال، وقتی چیزی شما را آزار می‌دهد یا ناامید می‌کند و احساس می‌کنید عصبانی شده‌اید، بدن دردمند شما کنترل را به دست گرفته است. خشم توانایی شما را برای فکر کردن و عمل منطقی پنهان می‌کند و به سادگی منجر به درد بیشتر می‌شود.

حتی وقتی به نظر می‌رسد که همه دردها از دنیای بیرونی می‌آیند، در واقع، در بیشتر موارد، خودآفریده هستند و: از درون می‌آیند. خبر خوب این است که چون خود ساخته است، می‌توانید کاری در مورد آن انجام دهید – همانطور که در ادامه‌ی این خلاصه متوجه خواهید شد.

لینک خرید کتاب نیروی حال
کتاب نیروی حال

“منیت، ایگو یا Ego” بخشی از ذهن شماست که شما را از شاد بودن باز می‌دارد.

آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که چرا برخی افراد به ظاهر به خود آسیب می‌زنند؟ چرا با اینکه هیچ کس نمی‌خواهد بدبخت باشد، اما بسیاری از مردم ناراضی هستند؟

مقصر منیت یا ایگو است – بخشی از ذهن شما که افکار و رفتار شما را بدون اینکه متوجه شوید کنترل می‌کند.

از آنجایی که نمی‌توان آن را به راحتی مشاهده کرد، اکثر مردم نمی‌دانند که ایگو تا چه حد زندگی آنها را کنترل می‌کند. برای مثال، اگر در مورد اختلافی که با کسی داشتید فکر کنید، ممکن است متوجه شوید (و شاید پشیمان شوید) که بیش از حد واکنش نشان داده‌اید. با این حال، در زمان دعوا، شما از چیزی که بر تفکر و رفتار شما تأثیر گذاشته یا آن را کنترل می‌کرده، آگاه نبودید.

چرا ایگو این کار را می‌کند؟ وجود ایگو به بدبختی و گرفتاری‌های شما برای ادامه حیات بستگی دارد، بنابراین در هر مرحله مانع خوشبختی شما می‌شود و برخلاف منافع شما عمل می‌کند.

وجود بخشی مخرب از ذهن شما که باعث بدبختی شما می‌شود، توضیح می‌دهد که چرا بسیاری از مردم رنج می‌برند، علیرغم اینکه هیچ کس به طور فعال نمی‌خواهد زندگی ناخوشایندی داشته باشد. به عنوان مثال، برخی از افراد عمداً با تصمیم به ماندن در روابط عمیقاً مخرب و دردناک، شادی خود را از بین می‌برند.

ایگو شما را به موقعیت‌های درگیری با دیگران سوق می‌دهد و شما را از وضعیت فعلی خود ناراضی می‌سازد تا بتواند بر رفتار و تفکر شما کنترل داشته باشد.

به عنوان مثال، هر زمان که دو یا چند ایگو با هم جمع شوند، دراما رخ می‌دهد – همانطور که در دفاتر کار یا خانه‌ها دیده می‌شود. در حالیکه مردم ممکن است بخواهند با هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند، منیت آنها، آنها را در مورد چیزهای بی اهمیت آزار می‌دهد و باعث می‌شود که واکنش بیش از حد نشان دهند. اگر به طور ناگهانی در یک بحث آتشین بر سر یک موضوع جزئی قرار گرفتید، مثلاً نوبت کیست که آشپزخانه را تمیز کند یا اینکه یک برنامه‌ی تلویزیونی خوب است یا نه، احتمالاً این کار خود ایگو است.

ایگو بخش مخرب ذهن انسان است. می‌خواهد مهمترین بخش شما باشد و محدودیتی نمی‌شناسد، بنابراین اگر اجازه دهید کنترل را به دست بیاورد، رنج زیادی برای شما به همراه خواهد داشت.

اگر می خواهید یک زندگی غنی‌تر و تقریباً بدون درد داشته باشید، خود را از ذهن خود جدا کنید و روی بدن خود تمرکز کنید.

قدرت ایگو تنها یکی از دلایلی است که مهم است خود را از ذهن خود جدا کنید و به بدن خود توجه بیشتری داشته باشید. در واقع، بسیاری از معلمان بزرگ در مورد اهمیت تمرکز بر بدن به جای ذهن صحبت کرده‌اند. اما چرا؟

ذهن مسئول درد است.

ایگو با یادآوری مداوم خاطرات گذشته، یا برنامه ریزی مداوم برای آینده و درگیر کردن زندگی با خاطرات پشیمان کننده و سناریوهای آینده‌ی پر از اضطراب، درد ایجاد می‌کند. و با انجام این کار، شما را از زندگی در زمان حال باز می‌دارد.

نتیجه این است که از آنجایی که نمی‌توانید گذشته یا آینده را تغییر دهید، دائماً نگران چیزهایی هستید که نمی‌توانید تغییر دهید. و این منجر به درد می‌شود.

واضح است که ما باید راهی برای کاهش قدرت ذهن و کاهش بخشی از کنترل آن پیدا کنیم. اما چگونه؟

با تغییر تمرکز از ذهن به بدن.

بدن شما می‌داند چه چیزی برای شما بهتر است. با گوش دادن به بدن خود، می‌توانید درک بسیار واضحی از آنچه در زندگی شما مهم است، به دست آورید. عیسی مسیح غالباً در مورد اهمیت بدن صحبت می‌کرد و از آن در ضرب المثل‌ها و تمثیل‌های بسیاری استفاده می‌کرد. به عنوان مثال، یکی از جملات معروف او این است: “بدن شما یک معبد است”. داستان رستاخیز و عروج او به بهشت همیشه تاکید می‌کند که جسم او از قبر گم شده است و او با جسم به آسمان رفته است نه فقط با ذهن یا روحش.

هیچ کس در حالیکه بر ذهن تمرکز کرده و بدن را نادیده می‌گیرد، روشنگری پیدا نکرده است.

یک تصویر واضح را می‌توان در پرهیز شش ساله‌ی بودا (از جمله روزه) مشاهده کرد، که او برای جدا کردن خود از بدنش انجام داد. نتیجه چه بود؟ او قطعا احساس می‌کرد که از بدنش جدا شده است، اما این به معنی آرامش یا روشنگری بیشتر نبود. او پس از دست کشیدن از این تمرینات و احساس یکی شدن مجدد با بدن خود به روشنگری و آگاهی دست یافت.

لحظه‌ی حال

مشاهده‌ی ذهن بدون قضاوت بهترین راه برای جدا شدن از آن و در نتیجه رهایی از درد است.

بعد از اینکه متوجه شدید که ذهن شما باعث درد شما می‌شود و شما را از زندگی واقعی در زمان حال باز می‌دارد، باید خود را از آن جدا کنید. اما چگونه؟

برای جدا کردن خود از ذهن خود، باید کاملاً از آن و قدرتی که بر شما دارد آگاه شوید، در غیر این صورت هرگز راه‌های کوچک و ظریف بی‌شماری را که ذهن بر تفکر و رفتار شما  – و در نتیجه شادی‌تان – تأثیر می‌گذارد، درک نخواهید کرد.

به عنوان مثال، اگر می خواهید ذهن خود را مشاهده کنید، از خود بپرسید: “فکر بعدی من چه خواهد بود؟” اگر کاملاً روی آن سؤال تمرکز کنید، خواهید دید که مدتی طول می‌کشد تا فکر روشن بعدی برسد. بنابراین از طریق مشاهده، توانسته‌اید شکافی در جریان تفکر ایجاد کنید.

اگر به اندازه کافی این کار را انجام دهید، متوجه خواهید شد که معمولاً چقدر درگیر جریان مداوم ذهن هستید. و شما ابزار اصلی را برای قطع ذهن خود و در نتیجه جدا شدن از آن را پیدا کرده‌اید.

روش دوم در دسترس شما این است که ذهن خود را بدون قضاوت مشاهده کنید. قضاوت کردن خود یک عمل ذهنی است، بنابراین اگر چیزی را قضاوت کنید، دوباره به استفاده از ذهن خود باز می‌گردید.

به عنوان مثال، اگر در میانه‌ی کار خود احساس دویدن دارید، فقط آن تکانه و نیاز بدن خود را دنبال کنید. بدن شما می‌داند چه چیزی برایش خوب است، بنابراین به بیرون بروید و بدوید.

سپس به صدای ریز و آزاردهنده‌ی درون سرتان گوش دهید که می‌گوید: «در حال حاضر باید کار کنید و نباید وقتتان را تلف کنید و بدوید!» اما آن صدا را، خوب یا بد، قضاوت نکنید و سعی نکنید از توصیه‌هایش پیروی کنید. فقط به آن لبخند بزنید و بپذیرید که وجود دارد. با انجام این کار، یاد خواهید گرفت که به ذهن خود توجه کنید بدون اینکه مجبور باشید آن را به هر جایی که می‌خواهد شما را هدایت کند، دنبال کنید.

سعی کنید در حالت هوشیاری دائمی باشید.

همینطور که پیش می‌روید و در جدا کردن خودتان از ذهنتان بهتر می‌شوید، می‌توانید تکنیک دیگری را نیز به کار بگیرید: انتظار فعال.

این نوع خاصی از حالت انتظار است، مانند زمانی که می‌دانید هر لحظه ممکن است اتفاق مهم یا جدی‌ای رخ دهد. در چنین حالتی، تمام توجه شما معطوف به زمان حال است.

وقتی در حالت انتظار فعال قرار می‌گیرید، زمانی برای خیال پردازی، برنامه ریزی یا یادآوری گذشته که معمولا ما را از زمان حال منحرف می‌کند، وجود ندارد. به عنوان مثال، در حین جلسه‌ی امتحان، نباید وقت خود را برای نگرانی در مورد نتایج تلف کنید، بلکه در عوض کاملاً حاضر باشید و به کار پیش روی خود بسیار توجه کنید. ورود به حالت انتظار فعال کمی قبل و در حین امتحان می‌تواند به شما در رسیدن به آن حضور و لحظه‌ی حال کمک کند.

در این حالت، به بدن خود نیز توجه می‌کنید زیرا باید برای هر اتفاقی آماده باشد. همانطور که قبلاً دیدیم، این تمرکز روی بدن نیز برای زندگی در زمان حال بسیار مهم است.

به عنوان مثال، استادان ذن (Zen masters) یواشکی سراغ دانش‌آموزان خود که چشمانشان بسته بود می‌رفتند و سپس سعی می‌کردند دانش‌آموز منتظر را بزنند. انتظار دانش آموزان را وادار کرد تا کاملاً روی بدن خود تمرکز کنند و بنابراین آنها می‌توانستند نزدیک شدن استادان خود را حس کنند و از “حمله‌ی” آنها فرار کنند.

بسیاری از معلمان معنوی این حالت انتظار را به شاگردان خود توصیه می‌کردند زیرا معتقد بودند که این حالت به زندگی خوب منجر می‌شود. به عنوان مثال، هنگامی که شاگردان عیسی مسیح از او پرسیدند که برای داشتن یک زندگی خوب و آرام چه باید بکنند، او به آنها توصیه کرد: «مانند خدمتکاری باشید که منتظر بازگشت استاد است.»

از آنجایی که خادم نمی‌داند ارباب در چه ساعتی می‌آید، در حالت هوشیاری دائمی است. او برای آینده برنامه ریزی نمی‌کند و دائماً از اطراف خود آگاه است تا مطمئن شود آمدن استاد را از دست نمی‌دهد.

ایگو

زندگی در زمان حال می تواند برای شریک زندگی شما سخت باشد، اما می تواند رابطه‌تان را نیز بهبود بخشد.

پس از انجام مراحل قبلی، اکنون می‌توانید در زمان حال زندگی کنید و دیگر کاملاً به ذهن خود وابسته نیستید.

اما این موضوع چگونه روال روزانه شما را تغییر خواهد داد؟ مثلا روابط شما را؟

برای یک فرد “عادی” بسیار دشوار است که زندگی خود را با کسی که کاملاً در زمان حال زندگی می‌کند به اشتراک بگذارد. ایگوی شخص غیر حاضر در زمان حال از مشکلات تغذیه می‌کند، در حالیکه فردی که در زمان حال است، آرام است و این آرامش برای دیگری به عنوان یک تهدید تجربه می‌شود. منیت فرد غیر حاضر با ایجاد مشکلات بیشتر واکنش نشان می‌دهد – به عنوان مثال، با توهین به دیگری، بحث در مورد یک موضوع بی اهمیت برای برهم زدن آرامش، یا اشاره مستمر به حوادث گذشته برای بیرون کشیدن آنها از زمان حال.

اما چرا آنها این کار را انجام می‌دهند؟

این سوال به بهترین وجه با یک قیاس پاسخ داده می‌شود: همانطور که تاریکی نمی‌تواند در نزدیکی نور دوام بیاورد، برای شخصی که هنوز توسط نفس کنترل می‌شود، دشوار است که برای مدت طولانی در نزدیکی شخصی باشد که در زمان حال زندگی می‌کند. متضادهای قوی نمی‌توانند در نزدیکی هم وجود داشته باشند. اگر شمعی را در تاریکی قرار دهید، تاریکی ناپدید می‌شود. اگر آب را روی آتش بگذارید، شعله خاموش می‌شود.

اما اگر این کار را به درستی انجام دهید، زندگی در زمان حال همچنین می‌تواند تا حد زیادی رابطه‌ی شما را بهبود بخشد: می‌توانید از قضاوت، انتقاد یا تلاش برای تغییر شریک زندگی خود دست بردارید و در عوض او را فردی مستقل ببینید.

علاوه بر این، بینشی که با زندگی در زمان حال به دست می‌آورید، می‌تواند برای برهم زدن چرخه‌های بی پایان، مانند بحث‌هایی که هرگز به نتیجه نمی‌رسند، استفاده شود. آرامش درونی که حضور در زمان حال به ارمغان می‌آورد شما را قادر می‌سازد بدون قضاوت به شریکتان گوش کنید و او را بشنوید.

اگر در زمان حال زندگی می‌کنید، زندگی با شما می‌تواند برای شریک زندگی شما بسیار سخت باشد. حتی می‌تواند به یک آزمون جدید برای رابطه‌ی شما تبدیل شود. با این حال، در درازمدت، می‌تواند فرصتی عالی برای تغییرات مثبت – هم برای شریک زندگی و هم برای رابطه‌ی شما – ارائه دهد.

همه دردها قابل اجتناب نیستند: تسلیم شدن به زمان حال به معنای نادیده گرفتن احساسات غم انگیز یا آزاردهنده نیست.

حتی اگر به طور کامل در زمان حال زندگی کنید، برخی از احساسات غمگینی و درد اجتناب ناپذیر هستند.

اما با آنها چه باید کرد؟ فقط آنها را سرکوب کنیم و وانمود کنیم که همه چیز خوب است؟ این ایده‌ی چندان خوبی به نظر نمی‌رسد.

در حالیکه درست است که بیشتر دردها خودساخته هستند، این بدان معنا نیست که ما همه‌ی آنها را ایجاد می‌کنیم. یک مثال خوب از درد اجتناب ناپذیر، درد کسانی است که هنوز تحت کنترل ذهن مخرب خود هستند. مثال دیگر مرگ یکی از عزیزان است. از آنجایی که نمی‌توانید همه‌ی اطرافیان خود را به روشنگری هدایت کنید، و مطمئناً نمی‌توانید جلوی مرگ را بگیرید، این درد به وضوح اجتناب ناپذیر است.

پس چه می‌توان کرد؟

وقتی چیزی آسیب زا و دردناک را تجربه می‌کنید که باعث درد واقعی شما می‌شود، می‌توانید آن را همان طور که هست بپذیرید. به عنوان مثال، اگر عزیزی را به دلیل مرگ از دست بدهید، مطمئناً عزادار و اندوهگین خواهید شد. اما اگر بتوانید این را به عنوان چیزی بپذیرید که وجود دارد و قابل تغییر نیست، از رنج بیهوده اجتناب خواهید کرد.

غمگین بودن یک احساس طبیعی است، چیزی که نیازی به احساس گناه یا شرم ندارد. همه چیزها همانطور هستند که هستند. پذیرش این به این معنی است که شما حداقل دائما وقت خود را با آرزوی متفاوت بودن چیزها تلف نمی‌کنید.

با حضور در حال، شما قادر خواهید بود از بیشتر دردهای زندگی خود جلوگیری کنید، اما نه از همه‌ی آنها. علاوه بر این، زندگی در زمان حال به معنای نادیده گرفتن یا سرکوب درد نیست. در عوض، قدرت درونی شما را برای پذیرش چنین حقایق دشوار و دردناک زندگی فراهم می‌کند.

لحظه‌ی حال

تسلیم شدن به زمان حال به معنای زندگی منفعلانه نیست.

آرامش درونی چیز خوبی است، اما وقتی شرایط بیرونی زندگی شما بد است، آرامش درونی ارزش چندانی ندارد.

آیا پذیرش حال به طور خودکار منجر به شیوه‌ی زندگی منفعل می‌شود که در آن شما به چیزی که باعث دردسر یا مشکلی در زندگی شما شده، توجه نمی‌کنید یا مایل به تغییر آن نیستید؟

نه لزوما.

زندگی در زمان حال فرآیندی درونی از احساس و بینش است و مستلزم آن نیست که رفتار بیرونی منفعلانه‌ای در خود ایجاد کنید. به عنوان مثال، اگر در گل گیر کرده‌اید، به خود نمی‌گویید که همیشه می‌خواستید در گل گیر کنید. درعوض، می‌توانید بدون وحشت سعی کنید خود را از شر آن رها کنید.

زندگی در زمان حال حتی می‌تواند منابع جدید و راه‌های جدیدی برای حل مشکلات در اختیار شما قرار دهد. مطمئناً درست است که زندگی در حال حاضر می‌تواند اشکال جدیدی از قدرت و عزم را برای شما به ارمغان بیاورد، زیرا با این حضور شما منابع درونی خود را هدر نمی‌دهید و مشکلات ایجاد نمی‌کنید. در واقع، با زندگی در زمان حال، هیچ مشکلی را نمی‌بینید – فقط موقعیت‌های فردی و قابل کنترل را می‌بینید که می‌توانید یک به یک آنها را حل کنید. این کار شما را بسیار موثرتر و کارآمدتر می‌کند.

زندگی در زمان حال و پذیرفتن آن به این معنا نیست که شما متعهد به زندگی منفعلانه هستید، یا اینکه حتی سعی نکنید آن را برای بهتر شدن تغییر دهید. در عوض، با تمرکز روی حال و نگه داشتن گذشته و آینده در جای خود، شما می‌توانید به وضوح هر آنچه را که در واقع در هر لحظه اشتباه است، ببینید، و شما همچنین این قدرت را دارید که آن چیزها را به بهتر از آن تغییر دهید.

خلاصه نهایی

پیام کلیدی این کتاب:

روی گذشته یا آینده تمرکز نکنید! در زمان حال زندگی کنید و سعی کنید خود را از ذهنِ بیش از حد متفکرِ خود جدا کنید. پیروی از این روش رنج شما را کاهش می‌دهد و زندگی شما را بهبود می‌بخشد.

سوالاتی که در این به آنها پاسخ داده شد:

۱. چگونه می‌توانم زندگی خود را بهتر کنم؟

  • تنها با تمرکز بر زمان حال – و نادیده گرفتن گذشته یا آینده – می‌توانید زندگی خود را تا حد زیادی بهبود بخشید.
  • بخشی از شما برای زنده ماندن به درد نیاز دارد و بیشتر دردی را که تجربه می‌کنید ایجاد می‌کند.

۲. چه ارتباطی بین ذهن و رنج وجود دارد؟

  • “ایگو” بخشی از ذهن شماست که شما را از شاد بودن باز می‌دارد.
  • اگر می‌خواهید یک زندگی غنی‌تر و تقریباً بدون درد داشته باشید، خود را از ذهن خود جدا کنید و روی بدن خود تمرکز کنید.
  • مشاهده‌ی ذهن بدون قضاوت بهترین راه برای جدا شدن از آن و در نتیجه رهایی از درد است.
  • سعی کنید در حالت هوشیاری دائمی باشید.

۳. این تمرین چه تاثیری بر زندگی من خواهد داشت؟

  • زندگی در زمان حال می‌تواند برای شریک زندگی شما سخت باشد، اما همچنین می‌تواند رابطه‌ی شما را بهبود بخشد.
  • همه دردها قابل اجتناب نیستند: تسلیم شدن به زمان حال به معنای نادیده گرفتن احساسات غم انگیز یا آزاردهنده نیست.
  • تسلیم شدن به زمان حال به معنای زندگی منفعلانه نیست.
۳

در بخش‌هایی از کتاب نیروی حال می‌خوانیم

یاد بگیر تا زمان را فقط در موارد عملی زندگی روزانه‌ی خود به کار بگیری – می‌توانیم این زمان را زمان ساعتی بنامیم – اما پس از استفاده از آن در این موارد، بلافاصله به آگاهی لحظه‌ی حال برگرد. به این شیوه، دیگر «زمان روانی»، که یکی ‌انگاشتن خود با گذشته و فرافکنی مدام خواهش‌ها به آینده است، در تو انباشته نمی‌شود.
زمانِ ساعتی، فقط قرار گذاشتن و یا تنظیمِ برنامه‌ی سفر نیست. زمانِ ساعتی، شامل درس گرفتن از گذشته برای عدمِ تکرارِ اشتباهات، تعیینِ هدف‌ها و گام برداشتن به سوی آن‌ها نیز می‌شود. پیش‌بینیِ آینده بر اساس الگوها و قوانینِ فیزیکی و ریاضی و غیره، و نیز یادگیری از گذشته و تدارکِ عملکردی درست بر اساسِ پیش‌بینی‌ها نیز بخشی از کارکردهای زمانِ ساعتی‌ست.
اما حتی در این‌جا، در حوزه‌ی زندگیِ عملی، جایی که نمی‌توانیم بدونِ رجوع به گذشته و آینده کاری انجام بدهیم، لحظه‌یِ حال از اهمیتی اساسی برخوردار است: هر درسی که از گذشته می‌گیریم، مربوط به لحظه‌ی حال است و در لحظه‌ی حال به کار گرفته می‌شود. تنظیمِ برنامه‌ها و تعیین هدف‌ها و عمل کردن برای رسیدن به هدف‌ها نیز در لحظه‌ی حال اتفاق می‌افتد.
مرکز توجه‌ی آدمِ روشن ‌شده و آگاه، همواره لحظه‌ی حال است. با وجود این، آن‌ها، در حاشیه، نسبت به زمان نیز آگاهی دارند. به تعبیر دیگر، آن‌ها از زمانِ ساعتی استفاده می‌کنند، اما از زمان روانی آزاد و رهایند.

یکی دانستن خویش با ذهن، حجاب کدری‌ست از مفاهیم، برچسب‌ها، تصاویر، کلمات، داوری‌ها و تعابیری که همه روابط صادقانه را مسدود می‌کند. این حجابی میان تو و خودت، تو و انسان‌های دیگر – خواه زن یا مرد – تو و طبیعت و تو و پروردگار است. این حجاب افکار، توهم جدایی را ایجاد می‌کند، توهم این که یک «تو» و یک «دیگری» کاملاً جدا از هم وجود دارد. آنگاه این واقعیت اصلی را که تو در زیر لایه ظواهر مادی و صورت‌های جدا، با تمامی آنچه هست یکی هستی، از یاد می‌بری. منظور از «از یاد بردن» آن است که دیگر نمی‌توانی این یکی بودن را به صورت یک واقعیت بدیهی احساس کنی. ممکن است حقیقت آن را باور کنی، اما دیگر حقیقت آن را نمی‌شناسی. باور می‌تواند تسکین‌بخش باشد، اما فقط از راه تجربه شخصی رهایی‌بخش می‌شود.

فکر کردن، به یک بیماری تبدیل شده است. بیماری زمانی بروز می‌کند که چیزها از توازن خارج شوند. برای نمونه، هیچ اشکالی در تکثیر و تقسیم یاخته‌ها در بدن نیست، اما هنگامی که این روند، بی‌توجه به کل سازواره ادامه پیدا کند، یاخته‌ها بی‌رویه تکثیر می‌یابند و ما دچار بیماری می‌شویم.

توجه داشته باشید که ذهن در صورت استفاده صحیح از آن، ابزاری فوق‌العاده است. با این حال در صورت بهره‌گیری نادرست از آن بسیار ویرانگر می‌شود. دقیق‌تر بگویم، استفاده نادرست از ذهن نیست که مسأله‌ساز است، بلکه معمولاً استفاده نکردن از آن، مشکل به وجود می‌آورد. این ذهن است که از شما استفاده می‌کند. این حالت، بیماری‌ست. شما معتقدید که ذهنتان هستید. این باور، یک توهم است. در این شرایط، وسیله بر شما حاکم شده است.

با این مطلب کاملاً موافق نیستم. درست است که مانند بسیاری از مردم، افکار بی‌هدف فراوانی دارم، اما هنوز می‌توانم از ذهنم برای رسیدن و دست‌یابی به چیزها استفاده کنم و این کار را در همه اوقات انجام می‌دهم.

تنها به این دلیل که می‌توانی جدول کلمات متقاطع را حل کنی یا بمب اتم بسازی، به این معنی نیست که از ذهنت استفاده می‌کنی. درست مانند سگی که گاز زدن به استخوان را دوست دارد، ذهن هم دوست دارد که دندانش را درون مسایل فروکند. از این روست که ذهن، جدول و معما حل می‌کند و بمب اتم می‌سازد. شما هیچ علاقه‌ای به هیچ یک از این‌ها ندارید. اجازه بدهید از شما بپرسم: «آیا می‌توانید هر گاه بخواهید از ذهنتان رها شوید؟ آیا تکمه «خاموش» کردن ذهنتان را یافته‌اید؟»

منظورت این است که کاملاً فکر کردن را متوقف کنم؟ خیر، نمی‌توانم، مگر برای یک یا دو لحظه.

پس، این ذهن است که از شما استفاده می‌کند. شما ناآگاهانه هویت خویش را با ذهنتان یکی می‌کنید، به همین دلیل حتی نمی‌دانید که برده ذهنتان هستید. تقریباً بدون این که بدانید، به تسخیرش درآمده‌اید و از این رو آن موجودیت تسخیرکننده را خودتان می‌پندارید…

در تو هم مانند تمام افراد بشر، بعدی از آگاهی وجود دارد که بسیار ژرفتر از افکار تو است. بعدی که خود واقعی تو است و می توان آن را حضور، آگاهی یا شعور مطلق نامید. بعضی از تعالیم باستانی آن را مسیح درون یا ذات بودایی تو نامیده اند.
بسیاری از ما بیشتر عمرمان را در زندان افکار محدود کننده خود می گذرانیم. ما هرگز قدم از محدوده تنگ و تاریکی که توسط ذهن خود ساخته ایم بیرون نمی گذاریم و اسیر شخصیتی خود ساخته که از گذشته ها تأثیر می گیرد هستیم. شخصیتی که آن را به اشتباه «من» می نامیم.
این کتاب عصاره ی آموزه های من را دربردارد. البته، من می کوشم آموزه هایم را حتی المقدور در ظرف کلمات بریزم و با افراد و گروه های کوچک و سالکان راه معنا در میان بگذارم. این تلاش من در ده سال گذشته بوده است. می دانم که کلمات گنجایش همه چیز را ندارند. می خواهم با همه ی وجودم تشکر کنم از همه ی آن هایی که شجاعت داشتند و خواستند که تحول درون خویش را تجربه کنند؛ آن هایی که پرسش های جدی درافکندند و آماده ی شنیدن پاسخ هایم بودند. اگر این آدم های دوست داشتنی نبودند، این کتاب به زیور طبع آراسته نمی شد… من اطمینان دارم که این کتاب به دست تمامی کسانی خواهد رسید که خواهان دگرگونی بنیادی درون خویش اند.

به طور کل، زندگی هیچ کس رها از درد و رنج نیست. آیا مسئله آن نیست که باید با درد و رنج‌های خود کنار بیاییم، نه اینکه از آن‌ها اجتناب کنیم؟

بخشِ عمدهٔ درد و رنج‌های آدم‌ها بیهوده است. تا زمانی که ذهن ادارهٔ امورِ زندگی تو را به عهده گرفته است، این درد و رنج‌ها هم هستند.

درد و رنجی که تو در لحظهٔ حال می‌کشی، شکلی از عدم پذیرشِ توست، صورتی از مقاومتِ ناآگاهانه در برابرِ آن چیزی‌ست که هست. در سطحِ فکر، مقاومت، صورتی از قضاوت است. در سطحِ عواطف و احساسات، مقاومت، صورتی از منفی‌بافی‌ست. شدتِ درد و رنجِ تو به میزانِ مقاومتِ تو در برابرِ لحظهٔ اکنون بستگی دارد. میزانِ مقاومتِ تو نیز به شدتِ هم‌ذات‌پنداری تو با ذهنت بستگی دارد. ذهن مدام می‌کوشد که لحظهٔ حال را انکار کند و از آن بگریزد. به تعبیری دیگر، هرچه بیش‌تر خود را با ذهنِ خود یکی بپنداری، بیش‌تر رنج می‌بری. این‌گونه هم می‌توان بیان کرد: هرچه بیش‌تر لحظهٔ حال را مغتنم بدانی و آن را بپذیری، از درد و رنج رهاتر می‌شوی – و نیز رها از ذهنِ نفسانی.

چرا ذهن نمی‌خواهد لحظهٔ حال را بپذیرد؟ زیرا لحظهٔ بی‌زمانِ اکنون، تهدیدی برای ذهن است. ذهن، به گذشته و آینده گره خورده است. اگر از گذشته و آینده بیرون بیفتد، می‌میرد. ذهن و زمان هرگز از هم جدا نمی‌شوند.

فرض کن زمین از آدمیان خالی باشد. فرض کن فقط گیاهان وجود داشته باشند و حیوانات. آیا گذشته و آینده‌ای باقی می‌مانَد؟ در چنین وضعیتی، آیا می‌توان از گذشته و آینده سخن گفت؟ قطعاً دیگر چنین پرسش‌هایی بی‌معنا می‌شدند: «ساعت چند است؟» یا «امروز چه روزی‌ست؟» البته، اگر کسی باشد که چنین پرسش‌هایی را مطرح کند. برای درختِ بلوط یا عقاب، پرسش از زمان تعجب‌برانگیز خواهد بود. زیرا آن‌ها خواهند گفت: «خوب، معلوم است! زمان، همین حالاست! جُز لحظهٔ حال، مگر زمانِ دیگری هم هست؟»

آری، ما به ذهن و زمان نیاز داریم تا معاش و معیشتِ خود را در این دنیا سامان بدهیم، اما گاهی این ذهن و زمان زندگی ما را در دستِ خود می‌گیرند. در این صورت است که اختلال در زندگی، درد و رنج و اندوه به وجود می‌آید.

اشتراک گذاری:
در تلگرام
کانال ما را دنبال کنید!
قدیمی تر آیا قند خون پایین (هیپوگلیسمی) با اضطراب و افسردگی در ارتباط است؟
جدیدتر خلاصه کتاب کیمیاگر: داستانی الهام‌بخش از جستجوی رؤیاها

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نوار جستجو
جستجو برای:
سبد خرید
telegram icon عضو کانال تلگرام شو

توی این کانال، هر روز نکات علمی و کاربردی درباره سلامتی جسم و آرامش روان منتشر می‌کنیم؛ از راهکارهای کاهش استرس و بهبود خواب تا سبک زندگی سالم.

📘 دریافت نکات سلامتی رایگان
راه‌های ارتباط
  • تماس با ما
  • عضویت کانال تلگرام
  • ایمیل
  • درباره ما
دسترسی سریع
  • بلاگ
  • کتابخانه ساز سفر
  • عضویت ویژه
  • شناخت خود
  • توسعه فردی
  • مدیریت استرس و اضطراب
  • مدیریت و پردازش احساسات
تمامی حقوق برای سایت ساز سفر محفوظ می باشد.

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت