خلاصه نمایشنامه مهمانسرای دو دنیا
عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: Between Worlds
- نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
- سال انتشار: ۱۹۹۹
- ژانر: نمایشنامه، تخیلی
- امتیاز کتاب: ۳.۸۷ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
درباره نویسنده
اریک امانوئل اشمیت نمایشنامه نویس، نویسنده و فیلسوف فرانسوی است که به خاطر مجموعه آثار متنوعش در ادبیات، نمایشنامه و فلسفه، شهرت دارد. فعالیت ادبی اشمیت که در 28 مارس 1960 در لیون فرانسه متولد شد، تحسین بین المللی را به خود جلب کرد. او فلسفه را در École normale supérieure پاریس خواند و بعداً دکترای فلسفه را ادامه داد. پیشینه او در فلسفه اغلب در آثارش منعکس میشود، که اغلب در موضوعات عمیق و پرسشهای وجودی میکاود.
اشمیت به خاطر نمایشنامهها، رمانها و مقالههای تفکربرانگیزش که احساسات پیچیده انسانی، روابط و مسائل معنوی را بررسی میکند، مورد تحسین قرار میگیرد. نوشتههای او اغلب عناصر روانشناسی، معنویت و تأمل فلسفی را ترکیب میکند و باعث میشود آثارش عمیقاً با خوانندگان و مخاطبان طنینانداز شود. توانایی منحصربهفرد او در کنکاش در پیچیدگیهای طبیعت انسان، طرفداران اختصاصی برای او به ارمغان آورده است.
از آثار برجسته اشمیت میتوان به رمانهایی مانند «اسکار و بانوی صورتی پوش» و «زیباترین کتاب جهان» و همچنین نمایشنامههایی مانند «تغییرات معمایی» و «بازدیدکننده» اشاره کرد. آثار او اغلب به موضوعات عمیقی مانند عشق، ایمان، هویت و جستجوی معنا میپردازد. اریک امانوئل اشمیت با داستان سرایی جذاب و بینشهای فلسفی خود، خود را به عنوان یک شخصیت برجسته ادبی معاصر تثبیت کرده است که آثارش خوانندگان و بینندگان را به کشف پیچیدگیهای تجربه انسانی دعوت میکند.
خلاصه نمایشنامه
این نمایشنامه زندگی چند نفر را به تصویر میکشد که پس از یک واقعه، خود را در بین دو جهان، زندگی و مرگ، میبینند. شخصیت مرکزی، ژولین، در ابتدا نسبت به واقعیت شک دارد و معتقد است که دنیای اطرافش، از جمله افراد و اشیاء، واقعی نیست. این عدم اطمینان به تدریج به قطعیت تبدیل میشود زیرا او بین این دو جهان گیر میکند، انتقالی که تحت تأثیر علاقه عمیق او به دختری به نام لورا است.
داستان زمانی آغاز میشود که ژولین گیج و منگ به دیوارهای آسانسور در یک مهمانخانه تکیه داده و ورودش به مهمانسرا در سردرگمی پوشانده شده است. صحنه با معرفی رئیس دِلبِک، رجاپور غیب آموز و ماری مارتن پیچیدهتر میشود. ژولین در مورد آن مکان جویا میشود و هر یک را وادار میکند تا شرایطی را که آنها را به آنجا کشانده است، به ترتیب کما، حمله قلبی و تصادف جادهای، فاش کنند.
دکتر اس وارد میشود، گمان میرود مدیر مهمانخانه باشد و جزئیات کمای خود را که در اثر تصادف اتومبیل به وجود آمده است را برای ژولین فاش میکند. او اکنون بین مرگ و زندگی وجود دارد. ژولین در تقلا برای پذیرش این واقعیت، به سرنوشت خود میاندیشد، بقا او را در آسانسور به پایین میبرد، مرگ او را به سمت بالا میبرد.
وقتی ژولین تصور خود را از زندگی بهعنوان چیزی پیش پا افتاده و یکنواخت بیان میکند، غیبآموز با این ایده مخالفت میکند که اشتیاق یک اندوه عمیق است. او ادعا میکند که جذابیت زندگی در جنبههای دست نیافتنی آن نهفته است. این احساس به زندگی پس از مرگ یا وضعیت برزخی یک فرد در کما اشاره دارد، با این حال مهمانسرا به طور استعاری ناخودآگاه انسان را نشان میدهد. به طور نمادین، مهمانسرا نشان دهنده تقسیم بین قلمرو خودآگاه و ناخودآگاه است که توسط نویسنده مشاهده شده است. مهمانسرا مظهر قلمرو ناخودآگاه است، در حالیکه جهان محسوس نشان دهنده وجود خودآگاه انسان است. بازگشتکنندگان از مهمانخانه تجربیات ناخودآگاه خود را فراموش میکنند، مگر اینکه با یک تکان احساسی تحریک شوند، که به موازات اشتیاق تماشاگران برای شخصیتهای ژولین و لورا است.
این نمایش به کارگردانی تنی چند از کارگردانان سرشناس تئاتر در ایران به روی صحنه رفته است و با اقبال بالایی مواجه بوده است.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم
بیاشتهایی چه بسا بدترین دردهاست. وقتی سیر به دنیا میآین، قبل از اینکه فریاد بزنین دهنتون رو پرِ خوراکی میکنن، پیش از این که درخواست کنین بوسه میگیرین، قبل از اینکه پول درآرین خرج میکنین، اینا آدم رو خیلی اهل مبارزه بار نمیآره. برای ما بیاقبالها، چیزی که زندگی رو اشتهاآور میکنه اینه که پر از چیزهاییه که ما نداریم. زندگی برای این زیباست که بالاتر از حد امکانات ماست. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۴۲)
داستان بشریت مثل یه مسابقهایه که آخرش بد تموم میشه و من نخواسته بودم توش شرکت کنم. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۴۶)
حتا وقتی تو خیابون راه میرفتم به واقعیت اعتقاد نداشتم. پالتو، کلاه، کفشهایی رو میدیدم که از جلوم میگذرن، آدمها رو. ولی اونا رو از جسمشون خالی میکردم و اسکلتشون رو میدیدم. میدیدم که همهچیز یه روز از بین میره. انگار یه دستی در درون من بود که نمیذاشت وارد زندگی بشم و اون فکر مرگ بود. اگه بهم اطمینان میدادن که بعد از این زندگی یه زندگی دیگه هست، حتما وضع فرق میکرد. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۴۷)
مدتها فکر میکردم آدمهایی که اعتراف میکنن وجدان اخلاقی والایی دارن، و حالا متوجه میشم که بعضیها همونطور که استفراغ میکنن اعتراف میکنن، بالا میآرن تا دوباره شروع کنن. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۵۶)
دوست دارم کتاب بخونم، دیوانهوار، تا تمام زندگیهایی رو که من نتونستم بشناسم تجربه کنم. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۷۳)
هر کس با دادههای خاصی به دنیا میآد مثل توراث، خانواده، محیط اجتماعی، که همیشه روش سنگینی میکنه. به دهی، کشوری، زبانی، زمانهای تعلق داره. همهی این چیزا شما رو مشخص و از سایرین متفاوت و متمایز میکنه، اما یه چیز و تنها یه چیز شما رو منحصر به فرد و تک میکنه و اون آزادیتونه. شما آزادین. آزاد، متوجهین؟ آزادین که سلامتیتون رو داغون کنین، آزادین که رگ دستتون رو بزنین، آزادین که از غم عشق هیچ وقت فارغ نشین، آزادین که تو گذشتهتون بپوسین، آزادین که قهرمان شین، آزادین که تصمیمات اشتباه بگیرین، آزادین که تو زندگی شکست بخورین یا مرگتون رو تعجیل کنین. حرفم رو باور کنین، کتاب تقدیری وجود نداره، فقط چند نشانه روی یک برگه، مقداری اطلاعات. چیزی رو که نمیشه محاسبه کرد، آزادیِ شماست. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۷۹)
من دنبال اطلاعات نیستم اگه نه روزنامه نمیخوندم. من چیزهای غافلگیرانه و معلق رو دوست دارم، سریال فیلم دنبالهدار زندگی رو دوست دارم، دوست دارم دایم از خودم سوال کنم فردا چه اتفاقی میافته، دلم میخواد خیال کنم که یه چیزی در حال وقوعه. اگه میخواستم یاد بگیرم، کتاب تاریخی میخوندم. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۸۸)
راستش، خوشبختی تو کف دست آدمه، کافیه بیحرکت بمونین، همه چی رو فراموش کنین، دیروز و فردا رو از یاد ببرین. اگه آدم بتونه خودش رو کوچک کنه و در یه مبل کنار پنجره لم بده و در دم و لحظهی حاضر زندگی کنه، میتونه از تمام مواهب عالم لذت ببره. سعادت واقعی رو چیزهای کمی میسازه. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۹۴)
خسته نشدین؟ هر روز این همه آدم از جلوتون رد میشن، به موفقیتها و شکستهاشون پی میبرن و حتا گاهی آدمهای بهتری میشن، خب بعدش که چی؟ همهش بیهوده. از این که سرنوشت همیشه یه بازی قرعه کشی باشه خسته نشدین؟ چرا خدا انقدر ساکته؟ نکنه اون بالا همه رفتن تو اغما؟ چرا جواب نمیدن؟ ضربه مغزی شدن؟ خب، بیدارشون کنین! یه کاری بکنین! قرنهاست که همه وقت خواب با اونا حرف میزنن، بیدارشون کنین! یا اگه براشون مهم نیست و تا ابد میخوان چرت بزنن، عوضشون کنین! شما جاشون رو بگیرین و نقش تقدیر رو بازی کنین! (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۱۰۳)
دیدگاهتان را بنویسید