سوی ما آید نداها را صدا
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد شاه را زان شمّهای آگاه کرد گفت...
حکیم خارچین
گفت ای شه خلوتی کن خانه را دور کن هم خویش و هم بیگانه را...
آفتاب آمد دلیل آفتاب
قصهٔ رنجور و رنجوری بخواند بعدازآن در پیش رنجورش نشاند رنگ روی و نبض و...
عشق بیزبان روشنتر است
دفتر اول مثنوی، حکایت پادشاه و کنیزک، بخش سوم دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو...
کار از کار خیزد در جهان
دفتر اول مثنوی، حکایت پادشاه و کنیزک، بخش دوم شه چو عجز آن حکیمان را...
بشنوید ای دوستان این داستان
دفتر اول مثنوی، حکایت پادشاه و کنیزک، بخش اول بشنوید ای دوستان این داستان خود...