خطاهای شناختی
عناوین
Toggleمقدمه
ما معمولاً به آنچه که در ذهنمان میگذرد، اعتماد میکنیم. مغز ما تواناییهای شگفتانگیزی برای پردازش اطلاعات و هدایت تصمیمگیریها دارد. از شناسایی خطرات تا جلب توجه و جذب همسر و حل مشکلات روزمره، مغز ما بهطور طبیعی برای راهنمایی ما طراحی شده است. اما آیا همیشه میتوانیم به این تصمیمات و افکار اعتماد کنیم؟ آیا همه آنچه که در ذهن ما میآید، حقیقت دارد؟ این سوالها ممکن است برای بسیاری از ما پیش بیاید، چرا که مغز ما گاهی در معرض خطاهای شناختی است.
خطاهای شناختی، که تحریفهای ذهنی ناخودآگاه هستند، نه تنها میتوانند دیدگاههای ما را نسبت به خود و دنیای اطراف تغییر دهند، بلکه میتوانند بر تصمیمات روزمرهمان تاثیر منفی بگذارند. این به این معنا نیست که مغز عمداً به ما دروغ میگوید، بلکه به دلیل ارتباطات معیوب یا غیر مفید در طول زمان، ممکن است برداشتهای نادرستی از واقعیت ایجاد کند.
برای مثال، تصور کنید در یک جمع اجتماعی هستید و احساس میکنید که دیگران به شما بیاعتنا هستند. ممکن است به سرعت نتیجه بگیرید که همه از شما بدشان میآید، حتی اگر واقعیت کاملاً متفاوت باشد. یا زمانی که در حال خرید یک محصول هستید و بر اساس یک تجربه منفی از یک برند خاص، تصمیم میگیرید که همیشه از آن اجتناب کنید. این نوع برداشتها، که بر اساس خطاهای شناختی شکل میگیرند، میتوانند منجر به تصمیمات غلط و احساسات منفی شوند که هیچ پایه و اساس منطقی ندارند.
مغز انسان تمایل دارد که روابط اشتباهی بین رویدادها یا متغیرها برقرار کند، حتی زمانی که هیچ رابطه واقعی یا علت و معلولی بین آنها وجود ندارد. به عنوان مثال، ممکن است دو رویداد که همزمان اتفاق میافتند به اشتباه به هم مرتبط شوند و مغز فرض کند یکی از آنها باعث دیگری شده است. این تفکر غلط، که در تحقیقات علمی نیز شایع است، به عنوان “خطاهای شناختی” شناخته میشود و میتواند منجر به برداشتهای نادرست از واقعیت و تصمیمات غلط گردد.
خطای شناختی چیست؟
خطاهای شناختی، باورهای غیرمنطقی و تحریفشدهای هستند که ما نسبت به خود و دنیای اطرافمان داریم. این افکار ناآگاهانه در طول زمان شکل میگیرند و تقویت میشوند. این الگوهای فکری اغلب ظریف هستند و تشخیص آنها برای بسیاری از ما دشوار است، که همین امر موجب میشود این خطاها بسیار مضر واقع شوند. زیرا تغییر چیزی که نمیشناسیم یا نمیفهمیم، بهراحتی امکانپذیر نیست.
خطاهای شناختی انواع مختلفی دارند که در ادامه مقاله به آنها خواهیم پرداخت. با این حال، تمامی این خطاها ویژگیهای مشترک دارند:
- الگوهای فکری یا باورهای نادرست.
- غلط و تحریفشده هستند.
- توانایی ایجاد آسیب روانی و تاثیرات منفی دارند.
اعتراف به این که ممکن است گرفتار افکار تحریفشده باشیم، ممکن است ترسناک باشد. اما باید بدانید که اگر انسان باشید، به احتمال زیاد تجربه این نوع خطاها را داشتهاید. تفاوت اصلی بین کسانی که گهگاه دچار این خطاها میشوند و کسانی که با آنها بهطور مداوم دست و پنجه نرم میکنند، توانایی شناسایی و اصلاح این الگوهای فکری معیوب است.
مانند بسیاری از مهارتهای دیگر، برخی افراد در تشخیص و اصلاح خطاهای شناختی بهتر از دیگران عمل میکنند، اما خوشبختانه این توانایی قابل یادگیری و بهبود است. تحقیقات نشان دادهاند که خطاهای شناختی میتوانند با علائم افسردگی مرتبط باشند، به این معنی که در محیطهایی که این خطاها بیشتر رخ میدهند، احتمال بروز علائم افسردگی نیز بیشتر است.
فهرستی از رایجترین خطاهای شناختی
در کتابهای روانشناسی، یازده خطای رایج شناختی معرفی شده که عبارتاند از:
۱. تفکر همه یا هیچ (تفکر قطبی)
این خطا که همچنین به عنوان “تفکر سیاه و سفید” شناخته میشود، به ناتوانی در دیدن جنبههای خاکستری زندگی اشاره دارد. افراد مبتلا به این خطا مسایل را به صورت افراطی میبینند: یا همهچیز خارقالعاده است یا کاملاً شکستخورده. این تفکر باعث میشود که فرد یا خود را کاملاً موفق یا کاملاً ناکام ببیند.
مثال: فرض کنید شما در محل کار به یک پروژه بزرگ مسئولیت دارید و در نهایت پروژه با کمی تأخیر انجام میشود. ممکن است به خود بگویید: “من یک شکست کامل هستم” یا “هیچچیز را درست نمیتوانم انجام دهم”، در حالی که واقعیت این است که بسیاری از عوامل بیرونی نیز تأثیرگذار بودند و موفقیتهای زیادی در کارتان وجود دارد.
۲. تعمیمدهی بیش از حد
این خطا زمانی رخ میدهد که فرد یک تجربه منفی را به تمام جنبههای زندگیاش تعمیم میدهد. به عنوان مثال، یک دانشآموز که در یک آزمون ضعیف عمل کرده، ممکن است به این نتیجه برسد که همیشه شکست خواهد خورد و هیچ وقت موفق نمیشود.
مثال: بعد از یک قرار ملاقات شکست خورده، شما ممکن است به این نتیجه برسید که “هیچگاه نمیتوانم در روابط شخصی موفق باشم” و به کلی تصمیم بگیرید که دیگر هیچگاه وارد یک رابطه جدید نشوید. این نوع افکار به جای آنکه به شرایط خاص و جزئیات نگاه کنند، به طور کلی یک نتیجه منفی از یک تجربه خاص میگیرند.
۳. فیلتر ذهنی
افراد مبتلا به این خطا، تنها بر جنبههای منفی یک تجربه تمرکز میکنند و بقیه جنبههای مثبت آن را نادیده میگیرند. بهعنوان نمونه، فردی که یک نظر منفی از طرف شریک زندگیاش میشنود، ممکن است به اشتباه رابطه را کاملاً از دست رفته فرض کند.
فیلتر ذهنی میتواند با تمرکز بر موارد منفی، دیدگاه بدبینانهای نسبت به همه چیز در اطراف شما ایجاد کند.
مثال: فرض کنید در یک جمع دوستانه قرار دارید و یک نفر از شما انتقاد ملایمی میکند. ممکن است تمام توجه شما به آن انتقاد معطوف شود و حتی سایر بازخوردهای مثبت دوستان را نادیده بگیرید. این نوع تمرکز بر جنبههای منفی باعث میشود که تصویر بدی از خودتان داشته باشید و از تمامی تجربیات مثبت غافل شوید.
۴. بیتوجهی به امور مثبت
این خطا زمانی رخ میدهد که فرد تجربیات مثبت را رد کرده یا آنها را بیاهمیت میداند. برای مثال، یک شخص که از رئیسش بازخورد مثبت دریافت میکند، ممکن است آن را به تصادف نسبت دهد یا نادیده بگیرد.
این خطا، تحریف خطرناکی است، زیرا میتواند ادامه الگوهای فکری منفی را حتی در مواجهه با شواهد قوی خلاف آنها، تسهیل کند.
۵. ذهن خوانی
این خطا به این باور نادرست اشاره دارد که ما میتوانیم بدانیم دیگران چه فکر میکنند. بهطور مثال، فردی که یک غریبه را با حالتی جدی میبیند، ممکن است گمان کند که او در موردش نظر منفی دارد، بدون اینکه واقعاً از احساسات آن شخص مطلع باشد.
۶. پیشگویی
افرادی که به این خطا دچارند، معمولاً آینده را بر اساس شواهد ناکافی پیشبینی میکنند و این پیشبینیها را به عنوان حقیقت میپذیرند. برای مثال، فردی که هنوز عشق واقعی را پیدا نکرده است، ممکن است به اشتباه فرض کند که هرگز هیچ رابطهای نخواهد داشت.
مثال: شما در حال آماده شدن برای یک جلسه مصاحبه شغلی هستید و از پیش پیشبینی میکنید که به هیچ وجه پذیرفته نخواهید شد. این پیشفرض منفی، شما را دچار اضطراب و ترس میکند و ممکن است در عملکردتان در جلسه تأثیر بگذارد، حتی اگر شانس شما برای موفقیت بالا باشد.
۷. بزرگنمایی (فاجعهسازی) یا کمینهسازی
در این خطا، افراد اغلب اهمیت یا احتمال وقوع یک رویداد را بیش از حد بزرگ یا کوچک میبینند. بهعنوان مثال، ورزشکاری که مرتکب اشتباهی جزئی شده، ممکن است آن را به شدت بزرگ کرده و خود را شکستخورده ببیند، در حالی که ممکن است این اشتباه چندان مهم نباشد.
۸. استدلال عاطفی
این خطا زمانی رخ میدهد که فرد احساسات خود را به عنوان حقیقت میپذیرد. بهعنوان مثال، احساس حسادت ممکن است باعث شود فرد فکر کند که شریک زندگیاش نسبت به کسی دیگر علاقه دارد، بدون اینکه شواهدی برای این موضوع وجود داشته باشد.
۹. بایداندیشی
یکی دیگر از خطاهای مخرب، تمایل به بایداندیشی است. این خطا معمولا جملاتی است که شما در مورد آنچه که «باید» انجام دهید، بیان میکنید. آنها همچنین میتوانند برای دیگران اعمال شوند و مجموعهای از انتظارات از به دیگران باشند که احتمالاً برآورده نیز نمیشوند.
وقتی به اظهارات «باید» در مورد خودمان پایبند هستیم، مانند «من باید این کار را انجام دهم»، نتیجه اغلب احساس گناه است که نتوانستهایم مطابق آنها عمل کنیم. و وقتی به اظهارات «باید» در مورد دیگران میچسبیم، دیگران باید طبق خواستههای من عمل کنند»، عموماً از شکست آنها در برآورده کردن انتظارات خود ناامید میشویم که این اتفاق منجر به خشم و رنجش میشود.
۱۰. برچسب زدن
این خطا اساساً شکل افراطی تعمیم بیش از حد است که در آن ما بر اساس یک نمونه یا تجربه، قضاوتهای بزرگی را به خود یا دیگران نسبت میدهیم. دانشآموزی که به دلیل درست انجام ندادن یک تکلیف به خود برچسب “احمق مطلق” میزند، درگیر این خطاست، همانطور که گارسونی که اگر مشتری از او تشکر نکند، به او برچسب “بخیل بدخلق” میزند.
مثال: فرض کنید در یک محیط کاری همکار شما در یک پروژه اشتباه میکند. به جای آنکه به آن اشتباه به عنوان یک اتفاق موقتی نگاه کنید، ممکن است او را به “یک فرد بیکفایت” تبدیل کنید. این برچسب زدن نه تنها باعث قضاوت نادرست نسبت به فرد میشود، بلکه ممکن است روابط کاری شما را نیز تحت تأثیر قرار دهد.
۱۱. شخصیسازی
افراد مبتلا به این خطا، همه چیز را به خودشان ربط میدهند و خود را مقصر همه مشکلات میدانند، حتی زمانی که هیچ دلیل منطقی برای آن وجود ندارد. بهعنوان مثال، ممکن است فردی فکر کند که اگر دوستانش از مهمانی خوششان نیامده، تقصیر اوست.
تأثیر خطاهای شناختی در زندگی روزمره
خطاهای شناختی نه تنها بر افکار و باورهای فرد تأثیر میگذارند، بلکه میتوانند به طور مستقیم بر روابط اجتماعی، کار و سلامت روان افراد نیز اثرگذار باشند. به عنوان مثال، یک فرد که به خطای «فیلتر ذهنی» دچار است، ممکن است در یک رابطه اجتماعی تنها روی نقاط منفی تمرکز کند و این امر میتواند منجر به سردی روابط و احساس تنهایی شود. یا در محیط کار، فردی که دچار «پیشگویی» است ممکن است از موفقیتهای آینده خود ناامید شود و همین نگرانیها مانع پیشرفت شغلیاش گردد.
این خطاها میتوانند به مرور زمان بر سلامت روان تاثیر بگذارند و فرد را به سمت اضطراب، افسردگی و احساس ناکامی سوق دهند. از سوی دیگر، اصلاح این الگوهای فکری میتواند به بهبود وضعیت روانی و افزایش احساس رضایت در زندگی منجر شود. شناخت و آگاهی از این خطاها، به فرد کمک میکند تا از دیدگاههای تحریفشده فاصله بگیرد و تصمیمات منطقیتر و بهتری بگیرد، که نه تنها کیفیت روابط اجتماعی بلکه عملکرد شغلی و رفاه کلی او را نیز بهبود میبخشد.
راهکارهایی برای شناسایی و اصلاح خطاهای شناختی
در مواجهه با خطاهای شناختی، اولین قدم این است که بتوانید آنها را شناسایی کنید. در اینجا چند راهکار برای کمک به شناسایی و اصلاح این خطاها آورده شده است:
- آگاهی از افکار خود
اولین گام در اصلاح خطاهای شناختی، آگاهی از افکار خود است. سعی کنید در طول روز، به خصوص در زمانهایی که احساس اضطراب یا ناراحتی میکنید، افکارتان را زیر نظر بگیرید. زمانی که افکاری منفی یا افراطی به ذهنتان میآید، از خود بپرسید آیا این فکر واقعاً درست است یا اینکه شما در حال ایجاد یک تحریف ذهنی هستید؟ - چالش کشیدن افکار منفی
هنگامی که متوجه شدید که در حال تجربه یک خطای شناختی هستید، از خود بپرسید که آیا شواهد واقعی و منطقی برای حمایت از این افکار وجود دارد یا خیر. مثلاً اگر در حال تجربه «تفکر همه یا هیچ» هستید و فکر میکنید “اگر این پروژه را به درستی انجام ندهم، همه چیز خراب میشود”، سعی کنید این فکر را به چالش بکشید و جنبههای مثبت و موفقیتآمیز پروژه را نیز در نظر بگیرید. - جایگزین کردن افکار مثبت
به جای تمرکز بر افکار منفی، سعی کنید افکار مثبتتری پیدا کنید که به شما کمک کنند دیدگاه متعادلتری داشته باشید. به عنوان مثال، اگر احساس میکنید که نمیتوانید در یک رابطه موفق باشید، به خود یادآوری کنید که روابط نیاز به زمان و تلاش دارند و تجربههای منفی نمیتوانند معیاری برای همه روابط باشند. - استفاده از تکنیکهای آرامسازی و ذهنآگاهی
تمرینهای ذهنآگاهی (Mindfulness) و تکنیکهای آرامسازی میتوانند به شما کمک کنند تا بیشتر در لحظه حاضر زندگی کنید و از تفکرات افراطی یا منفی دوری کنید. این تکنیکها به شما کمک میکنند تا از دام خطاهای شناختی فرار کنید و به طور منطقیتر و آرامتر به مسائل نگاه کنید. - مشاوره با یک روانشناس
در برخی موارد، ممکن است نیاز باشد برای اصلاح خطاهای شناختی خود از کمک یک روانشناس یا مشاور استفاده کنید. مشاوره شناختی-رفتاری (CBT) یکی از مؤثرترین روشها برای شناسایی و اصلاح الگوهای فکری منفی و تحریفات شناختی است. متخصصان روانشناسی میتوانند به شما ابزارهای عملی برای مدیریت این خطاها ارائه دهند. - تمرین خودمراقبتی و پذیرش خود
پذیرش این که خطاهای شناختی بخشی از انسان بودن هستند، به شما کمک میکند تا با خود مهربانتر باشید و از انتقادهای منفی جلوگیری کنید. تمرینات خودمراقبتی مانند ورزش، مدیتیشن، و استراحت کافی میتوانند به کاهش استرس و افزایش سلامت روان کمک کنند.
توجه داشته باشید که برای شناسایی و رفع خطاهای شناختی در خود، بهترین و سریعترین روش، کمک گرفتن از یک روانشناس مجرب است. با این حال، در مقاله دیگری نکاتی کاربردی و مفصلتر درباره راههای مقابله با این اختلالات و دستیابی به زندگی با کیفیت بالاتر آوردهام. برای مطالعه بیشتر، میتوانید روی این لینک کلیک کنید.
مطلب مرتبط: تکنیکهای مقابله با خطاهای شناختی
نتیجهگیری
در نهایت، یادآوری این نکته ضروری است که تغییرات بزرگ، همیشه از گامهای کوچک شروع میشوند. شناسایی و اصلاح خطاهای شناختی میتواند به شما کمک کند تا دنیای خود را با دیدی روشنتر و منطقیتر ببینید و تصمیمات بهتری بگیرید. این فرآیند، همانند هر مهارت دیگری، نیاز به زمان، تمرین و خودآگاهی دارد. با پذیرش این حقیقت که هیچکسی از خطاهای شناختی در امان نیست، میتوانیم با آگاهی بیشتر، خود را به سمت زندگی سالمتر، شادتر و موفقتری هدایت کنیم.
پس از همین امروز شروع کنید، و گامهای کوچک و مطمئنی به سمت بهبود کیفیت تفکر و زندگی خود بردارید.
دیدگاهتان را بنویسید