ترس دوست شماست!
در گفتمان معنوی، ترس و نفس (ایگو) غالباً به صورت ذاتاً منفی ترسیم میشوند، به عنوان چیزی که باید اجتناب شود یا ریشه کن شود. بسیاری از افراد روحانی نسبت به ترسهای خود احساس شرمندگی دارند. اما بدون ترس، هیچ دلیلی برای زنده بودن وجود نخواهد داشت. ما نمیتوانیم بدون رد کردن و محکوم کردن توسعه یافتن زندگی، روشنگری و عشق، ترس را به سادگی کنار بگذاریم و آن را محکوم کنیم.
واقعیت این است که بدون ترس و ایگو، ما قادر به درک واقعی خود و وجود خود نخواهیم بود. حقیقت را تنها زمانی می توان شناخت، که بدانیم چه چیزی حقیقت نیست. ما فقط با شناخت توهم میتوانیم حقیقت را درک کنیم. بنابراین، توهم باید آشکار شود. عشق نشان دهندهی ذات منبع است (که به عنوان خدا نیز نامیده میشود). برای درک خود، منبع باید آنچه را که خودش نیست، یعنی متضاد خودش را، آشکار کند. باید توهم عدم خود را ایجاد میکرد. و از نظر ارتعاشی، این به صورت ترس تجلی میکند، نقطه مقابل عشق. ارتعاشی که منبع دارد عشق است. ترس ارتعاش مخالف عشق است. فقدان عشق است. به عبارت دیگر ترس نقطه مقابل خدا و حقیقت و عشق است.
ما وجود داریم زیرا منبع میخواهد خود را بشناسد. این فرآیند شناختن از طریق تک تک خواستههایی است که از هر منظری در همهی زمانها ظاهر میشود، متولد میشود. هنگامی که ما ترس را تجربه میکنیم، منبع یا خدا، بینشی نسبت به آنچه که نیست به دست میآورد و در نتیجه درک خود را از آنچه که هست عمیقتر میکند. ترس در خدمت هدفی است و ابزار گسترش است. با این حال، ما اغلب انرژی خود را صرف تلاش برای فرار از ترس خود میکنیم. ما زندگی خود را طوری ساختار میدهیم که با آنها روبرو نشویم. اما در مقابل هر چیزی که مقاومت کنیم، آن چیز ادامه مییابد و بی وقفه ما را تعقیب میکند تا زمانی که با آن روبهرو شویم. ما چارهای جز رویارویی با ترسهایمان نداریم، زیرا طفره رفتن بیهوده است. با اجتناب، به حداقل رساندن یا فشار بر ترس، ناخواسته یکی از با ارزشترین ابزارهای خود را پس میزنیم، ابزاری که همچنان عاشقانه خود را به ما عرضه میکند، ابزاری که به شدت میخواهد به ما کمک کند تا حقیقت و احساس عشق را بفهمیم.
حقیقت نهایی این است که ترس یک توهم است. زندگی طوری طراحی شده است که توهم را از شما دور کند. و بنابراین، زندگی طوری طراحی شده است که ترس را از شما دور کند. این کار را با روبهرو کردن شما به طور مکرر با ترسهایتان انجام میدهد تا زمانی که چارهای جز رویارویی با آنها و رها کردن مقاومت خود در برابر آنها نداشته باشید. این کار را تا زمانی انجام میدهد که چارهای جز نترس شدن نداشته باشید. وقتی نترس شدید، از توهم رها میشوید و زندگی دیگر هدفی را دنبال نمیکند زیرا حقیقت را کشف کردهاید.
شما هرگز نمیتوانید عشق را بدون ترس بشناسید، هرگز نمیتوانید حقیقت را بدون ترس بشناسید، هرگز نمیتوانید یگانگی را بدون ترس بشناسید، هرگز نمیتوانید خدا را بدون ترس بشناسید. تو بدون ترس از خودت غافل میشوی، خدا بدون ترس از خودش غافل میشود. ترس بزرگترین ابزار آگاهی است که تاکنون وجود داشته است. ترس دشمن شما نیست. از آن خجالت نکشید. همه موجودات آن را تجربه میکنند.
بدون تضاد ترس شما نمیتوانید عشق را احساس کنید. ترس ابزاری است که بیشترین خدمت را به توسعهی شما میکند. ترس سیگنالی است که نشان میدهد چیزی نیاز به توجه دارد و فرصتی برای یادگیری و رشد میدهد. افرادی که ترس را نادیده میگیرند در این دنیا تجلیل میشوند. نادیده گرفتن یا کنار گذاشتن ترس با رویارویی با آن و استفاده از آن برای تصمیم گیری بر اساس عشق به خود و نه بر اساس ترس متفاوت است.
در جوامع روحانی میدانیم که ترس یک توهم است. اما سپس به این نتیجه میرسیم که ترس معتبر نیست. به همین دلیل، ما تمایل داریم که ترس خود را نادیده بگیریم یا آن را به حداقل برسانیم. بنابراین به هشدارها و علامت خطرها که در احساسات، ذهن و بدن ما به صدا در میآیند، توجه نمیکنیم. نادیده گرفتن یا کم اهمیت جلوه دادن ترس، همانطور که اغلب در جوامع معنوی دیده می شود، می تواند منجر به دردسر، به ویژه برای زنان شود.
مهم است که ترسهایمان را بشناسیم و آنها را بررسی کنیم، بهویژه زمانی که در ارتباط با دیگران به وجود میآیند. سیستم هدایت درونی ما به ما در مورد موقعیتهایی هشدار میدهد که ممکن است با رفاه ما همسو نباشد، اما شرطی شدن اجتماعی اغلب ما را تشویق میکند که به نفع عشق بی قید و شرط از این هشدارها چشم پوشی کنیم. با این حال، عدم توجه به سیستم هدایت عاطفی میتواند ما را به سمت الگوهای مضر سوق دهد. روبهرو شدن و بررسی ترسهای خود به جای تلاش برای به حداقل رساندن یا نادیده گرفتن آنها ضروری است.
تمرکز عمدی و آگاهانه بر افکار مثبت گاهی اوقات میتواند معکوس باشد، به خصوص در موقعیتهای چالش برانگیز، زیرا ممکن است به عنوان نوعی فرار عمل کند. ترس نقش مهمی در حفظ غریزهی بقا دارد، بدون آن وجود ما در قلمرو فیزیکی کوتاه مدت خواهد بود و مانع از پتانسیل ما برای رشد و گسترش میشود. سیستم هدایت درونی فردی که از نظر روحی هماهنگ شده باشد، اگر با خطری قریب الوقوع مواجه شود، مانند کامیونی که به سمتش میرود، ترس را ایجاد میکند. با این حال، یک تصور غلط رایج وجود دارد که فردی که از نظر معنوی پیشرفته است، باید ساکن بماند و از ترس خود فراتر رود و واقعیت را تغییر دهد تا از ضربه کامیون جلوگیری کند، نه اینکه به سادگی از مسیر آسیب دور شود. آیا واقعاً خود دوستی است که از خود چنین شاهکارهای فوق بشری انتظار داشته باشیم؟ آیا ترس در این سناریو هدف مثبتی را دنبال میکند یا هدف آن غلبه بر ما است؟ ارزش آن را دارد که در مورد این سؤالات تأمل کنید.
متجاوزان جنسی و عاطفی اغلب زنان معنوی را هدف قرار میدهند زیرا باورهای معنوی این افراد میتواند مرزهای شخصی آنها را پایین بیاورد. تمایل این افراد به عشق و شفقت بی قید و شرط به دیگران، میتواند تحمل آنها را در برابر مشکلات دیگران افزایش دهد، حتی زمانی که رفتارهای توهین آمیز از خود نشان میدهند. متجاوزان با سوء استفاده از باورهای ما از این خصوصیت سوء استفاده میکنند، زیرا میدانند که ما ممکن است احساس کنیم موظف هستیم بدون قید و شرط آنها را دوست داشته باشیم و آنها را، صرف نظر از اعمالشان، ببخشیم. اعتقادات روحانی گاهی اوقات میتواند ما را گرفتار کند، و بروز خود واقعیمان را چالش برانگیز کند و باعث شود که حد و مرزهای ما نقض شوند. ممکن است احساس کنیم که مجبور هستیم ترس خود را نادیده بگیریم و به ابراز محبت و شفقت نسبت به کسانی که به ما صدمه میزنند یا ما را میترسانند ادامه دهیم، با این باور که انجام غیر این با اصول معنوی ما در تضاد است.
ترس به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از سیستم هدایت داخلی شما عمل میکند و همیشه بینشهای ارزشمندی را ارائه میدهد. بسیار مهم است که به ترس خود توجه کنید و به آنچه که باید منتقل کند، گوش دهید. با این حال، گوش دادن به ترس به این معنا نیست که زندگی خود را تسلیم دستورات آن کنید. دقیقا برعکس. تجربه یک احساس، از جمله ترس، شما را ملزم نمیکند که فوراً به آن عمل کنید. در عوض، فرصتی برای درون نگری، پرسش و بررسی متفکرانهی هر احساس، از جمله ترس، ارائه میدهد. آموزههای معنوی اغلب میتوانند متناقض به نظر برسند، زیرا به یک جهان چند بعدی میپردازند، جایی که قوانین در ابعاد مختلف متفاوت است. آنچه در یک بعد صادق است ممکن است در بعد دیگر صدق نکند. در بعدی که ما برای این وجود فیزیکی در آن ساکن هستیم، ترس به عنوان یک مکانیسم هشدار عمل میکند. این نشان میدهد که یک تصمیم عاشقانه وجود دارد که باید گرفته شود. وقت بگذارید و ترس خود را به طور کامل بررسی کنید و سپس بر اساس ارزیابی خود تصمیمات به نفع خود بگیرید. به عنوان مثال، اگر از صحبت کردن در جمع میترسید، پس از بررسی، ممکن است به این نتیجه برسید که ادامه دادن به این ترس دوست داشتن خود است یا برعکس، از آن خودداری کنید. با این حال، بسیار مهم است که هرگز ترس خود را نادیده نگیرید، آن را کوچک نکنید، یا سرکوبش نکنید، و همچنین نباید خود را مجبور به انجام کاری با وجود ترس کنید.
ترس چیزی نیست که بتوان از آن خجالت کشید. ما نمیتوانیم ترس را بدون محکوم کردن همزمان این واقعیت محکوم کنیم که زنده هستیم. ترس بخشی از زنده بودن است. ترس ارزشمند است. از هر فرصتی که در آن احساس ترس میکنید استفاده کنید تا در احساس ترس قدم بگذارید و آن را کشف کنید. آگاهی خود را واردش کنید. و آن را زیر سوال ببرید.
دیدگاهتان را بنویسید