چطور روح خود را به شیطان بفروشیم؟!!
عناوین
Toggleما در جهانی قطبی زندگی میکنیم و قطبیت عاملی است که باعث گسترش جهان میشود. ما رنگ سفید را با شناخت رنگ سیاه، میشناسیم و آزادی را با شناختن زندان. و به این ترتیب، با دانستن آنچه «شر» مینامیم، به «خوبی» میرسیم. بخشی از این قطبیت همان چیزی است که قرنها آن را «شیطان» نامیدهایم.
شیطان اساساً «فکری» است که از ارتعاش کمبود ایجاد میشود.
اما ارتعاش مخالف شیطان چیست؟ شیاطین افکاری هستند که به ارتعاش مخالف عشق و آزادی تعلق دارند و میتوان گفت که آنها مظهر نهایی «جدایی» هستند. به این ترتیب، این افکار به آگاهی منبع (خدا) اتصالی ندارند. به همین دلیل برای حفظ هویت خود، باید از جای دیگری انرژی بگیرند. آنها انرژی خود را از کسانی که در همان فرکانس ارتعاشی هستند و با آنها همخوانی دارند، دریافت میکنند، افرادی که احساس میکنند ناتوان هستند، طرد شدهاند و به طور کلی افرادی که در احساس کمبود و فرکانس کمبود گیر کردهاند.
شاعران بزرگ جهان این نکته را تاکید کردهاند که:
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را میکشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند
مولانا، دفتر دوم مثنوی معنوی، سرآغاز
راه اصلی تغذیه شیاطین از انرژی انسان از طریق نیازهای برآورده نشده انسان است. توجه داشته باشید که اگر نیازی دارید، تنها یک راه دارید و آن برآورده کردن آن نیاز به طور مستقیم است و راهی برای انکار آن نیاز ندارید. اگر نیازهای خود را آگاهانه برآورده نکنید، ناخودآگاه آنها را برآورده خواهید کرد. به این عمل دستکاری یا باجگیری عاطفی و یا دستکاری روانشناختی* (Manipulation) میگویند.
*توجه: در ادامه این مقاله به جای کلمات گفته شده، از معادل انگلیسی آن یعنی منیپیولیشن استفاده میکنم.
منیپیولیشن یا دستکاری روانشناختی چیست؟
با شنیدن عبارت منیپیولیشن ممکن است تصور کنید که گویی کسی با بدخواهی سعی در کنترل شخص دیگری دارد، اما در واقعیت و در اکثر مواقع این عمل بسیار ناخودآگاه و بی گناه است.
منیپیولیشن کاری است که وقتی فردی احساس کند نمیتواند نیازهای خود را مستقیماً برآورده کند، آن را انجام میدهد و در عوض سعی میکند آن نیازها را به روشهای مختلف برآورده کند.
او سعی میکند به روشهای مختلف دیگران را تحت تأثیر قرار دهد تا آنچه را که میخواهد، انجام دهند و نیازهای او را برآورده کنند. این امر به ویژه امروزه رایجتر است، به این علت که نیازی که برآورده نشده، معمولا احساسیست. وقتی فردی نمیتواند نیازهای عاطفی خود را مستقیماً برآورده کند، آن نیازهای عاطفی پنهان میشوند و به ناخودآگاه میروند و فرد شروع به منیپیولیشن میکند تا نیازهای ناخودآگاه خود را برآورده کند.
مثالی از منیپیولیشن
در اینجا نمونهای از منیپیولیشن را برای شما توضیح میدهم. تصور کنید که فردی نیاز به کمک دارد یا نیاز به دریافت احساس حمایت از دیگران دارد، اما نمیتواند مستقیماً کمک یا حمایت را بخواهد. در این شرایط فرد ممکن است به بیماری مبتلا شود که این بیماری باعث میشود دیگران مجبور به کمک یا حمایت از او شوند.
از آنجا که شیاطین خود را جدا از آگاهی منبع میدانند، کمبود را درک میکنند. آنها نمی توانند نیاز خود به انرژی را به طور مستقیم برآورده کنند. بنابراین باید آنچه را که به عنوان «دیگری» میدانند دستکاری کنند تا نیازهای خود را برآورده کنند. این شیاطین در واقع آینههای افراطی از کودک درون فرد هستند که نتوانسته نیازهای خود را از راههای مستقیم برآورده کند. ما این شیاطین را به همان روشی تبعید و مخفی میکنیم که نیازهای اولیه برآورده نشده ما به ضمیر ناخودآگاه ما تبعید شدند. به همین دلیل، شیاطین با افرادی که نیازهایشان برآورده نشده، کاملاً مطابقت و سازگاری دارند، افرادی که برای برآورده شدن نیازهای خود احساس نیاز به دستکاری کردن دیگران دارند.
به عنوان مثال، فرض کنید که یک زن اعتماد به نفس ضعیفی دارد. خودپنداره او انرژی محدودی دارد. او نمیداند چگونه این انرژی را از درون تولید کند و اطرافیانش عزت نفس ضعیف او را تقویت میکنند. او با دقت به اطراف خود، متوجه میشود که زنانی هستند که آنچه را که او نیاز دارد اما در حال حاضر آن را ندارد، به دست می آورند و این زنان کسانی هستند که مورد توجه مردان هستند. بنابراین میل شدیدی در او ایجاد میشود که مورد توجه مردان قرار بگیرد. به این دلیل، او ممکن است در هنر اغواگری بسیار خوب شود. او یاد خواهد گرفت که با اغوا کردن مردان و غوطه ور شدن در انرژی توجه و ستایشی که از آنها میگیرد، عزت نفس خود را تغذیه کند. این یک باجگیری عاطفی و بی گناه است.
منیپیولیشن فرد را از نظر ارتعاشی در مطابقت کامل با شیاطین قرار میدهد. اما تبادل انرژی که بین فرد و آن شیاطین در حال انجام است، کجاست؟ منظور از “فروختن روح خود” چیست؟
شیاطین مظهر اشکال مختلف درد هستند. اگر به هفت گناه کبیره نگاه کنید، هر کدام از آنها در واقع در جبران نوعی کمبود به وجود آمده است. هر یک از آنها اساساً پاسخی به درد است که ما را عمیقتر در خود درد فرو میبرد. به عنوان مثال، هنگامی که ما درد ناشی از کمبود چیزی را احساس میکنیم، ممکن است حریص شویم که یکی از گناهان کبیره است. بنابراین بیایید تصور کنیم که نوعی شیطان، تجسم حرص و طمع است که در نتیجه احساس کمبود ایجاد شده است. این شیطان قدرت باورنکردنی برای باجگیری جهت برآورده شدن آن نیاز را ایجاد میکند.
بنابراین، با بازگشت به مثال قبلی زنی که عزت نفس خود را از طریق اغوا تغذیه میکند، ممکن است با شیطانی که قدرتش اغواگری است، سازگاری داشته باشد. بین زن و آن شیطان یک توافق ناخودآگاه اتفاق میافتد، شیطان قدرت خود را به زن میبخشد تا قدرت فریبندگی او را افزایش دهد تا دیو و زن مطمئن باشند که نیاز مشترک خود را برآورده میکنند و شیطان نیز میتواند نیازهای خود را از طریق او برآورده کند.
همه شیاطین، حتی شیاطین کلاسیک توصیف شده در کتابهای مقدس و متون باستانی تبتی و هندو را میتوان نیازهای برآورده نشده دانست. با این حال، مردم باجگیری را احساس میکنند و نمیدانند که تمام باجگیریها در واقع تلاشی برای برآورده کردن نیازهای ابراز نشده عمیقتر درون فرد است. بنابراین باجگیریهای عاطفی اغلب نتیجه معکوس میدهند و فرد بیشتر به سمت احساس کمبود سوق میدهند.
به عنوان مثال، مردان نسبت به جاذبهای که نسبت به آن زن دارند، احساس کنترل و ناتوانی و احساس خطر میکنند و بنابراین از او دور میشوند یا او را به خاطر تمایلات جنسیاش، شرمنده میکنند. در نتیجه عزت نفس او کمتر از قبل میشود. او ناامیدتر میشود و در یک چرخه معیوب قرار میگیرد. او یا باید با قدرت بیشتری دیگران را باجگیری کنند یا به یک استراتژی باجگیری متفاوتی روی بیاورد، که ممکن است او را با یک شیطان متفاوت با «قدرت» متفاوت سازگار کند!!
فروختن روح به شیطان به چه معنیست؟
پس منظور از این که گفتهاند یک نفر روح خود را به شیطان فروخته است، چیست؟ شیطان، که به نام لوسیفر نیز شناخته میشود، اساساً موجودی است که برخلاف اراده آزاد و به نفع جبرگرایی استدلال میکند. وقتی به دلیل نا امیدی از راه باجگیری عاطفی برای رسیدن به نیازهایتان استفاده میکنید، به جایی میرسید که ارتباط خود را با اراده آزاد خود به طور کامل از دست میدهید، همان اتفاقی که در انواع اعتیاد میافتد. وقتی در چنگال اعتیاد قرار میگیرید، احساس میکنید کنترل خود را از دست دادهاید و به نظر میرسد که توانایی کنترل خود را ندارید. هنگامی که به نقطهای برسید که چنان کمبودی را احساس کنید و از ارضای نیاز خود به طور کامل نا امید شوید، از اراده آزاد خود جدا شده اید و ناخواسته جانب جبر و در نتیجه موجودی را گرفتهاید که این فکر را پدید آورده است، که ما آن را شیطان مینامیم. فروختن روح خود به شیطان چیزی نیست جز شرکت در هر معاملهای که شما را از اراده آزاد خود جدا میکند.
در اینجا چند نمونه دیگر از معامله بین انسانها و شیاطین آوردهام: بیایید تصور کنیم شخصی کاملاً احساس ناتوانی میکند و در مقابل به شدت مایل است که احساس قدرت کند، اما نمیتواند این نیاز را مستقیماً از طریق ارتباط خود با عشق و آزادی برآورده کند. در این حالت شاید تنها چارچوب مرجعی که او برای احساس توانمندی دارد، زمانی باشد که احساس کند شخص دیگری «کمتر و یا پایینتر» از اوست. بنابراین، او ممکن است شروع به یافتن افراد دیگری کند که از نظرش ضعیفتر و کم قدرتتر هستند، مانند کودکان، و آنها را در موقعیتهای ناتوانی قرار دهد که تحت سلطه هستند. در این حالت شیطانی که به آن شخص قلاب میشود، از قدرتی که کودک در آن حالت ترس به فرد میدهد، تغذیه میکند.
یا شاید شخصی نیاز به ارتباط دارد و به شدت احساس تنهایی میکند، اما چون نمیتواند مستقیماً نیاز خود را برآورده کند، از فضای کمبود، سناریوهایی ایجاد کند که باعث جلب توجه دیگران شود. برای مثال ممکن است این شخص بیمار شود و از این طریق با دستکاری عاطفی دیگران، نیاز جلب توجه خود را براورده کند. در این حالت ممکن است شیطانی که به او نزدیک میشود، او را بیشتر بیمار کند تا بتواند آن نیاز را بهتر برآورده کند. مهمترین چیزی که باید درک کرد این است که وقتی صحبت از موجودات اهریمنی میشود، معاملهای وجود دارد که در سطح ذهنی و عاطفی ایجاد میشود، که امکان برآورده شدن نیازی را فراهم میکند که برای میزبان و شیطان هردو، سودمند است.
کمبود، توسط تروما (آسیب روانی) ایجاد میشود و این کمبود به خودی خود نیز یک تروماست. تروما در واقع تجربه کمبود چیزی است که ما به آن نیاز داریم و میخواهیم. بنابراین ترومایی که به شخص وارد میشود او را در سازگاری با شیاطین هماهنگ با آن فرکانس روحی قرار میدهد. هنگامی که تروما شدیدی برای فردی رخ دهد، میدان فرکانسی اطراف او (اورا) یکپارچگی خود را از دست میدهد و فضاهای خالی در آن ظاهر میشوند. در این حالت موجودات اهریمنی میتوانند از طریق این فضاهای خالی وارد و به فرد متصل شوند، زیرا با آن ارتعاش کمبود مطابقت دارد. گسستگی در انرژی فرد که اغلب در طول این تجربیات آسیب زا رخ میدهد، صرفاً دریچهای بیشتر برای اتصال به شیاطین است.
کاری که ما برای بهبود خود باید انجام دهیم این است که از نیاز عمیق برآورده نشده درون خود آگاه شویم و مستقیماً آن نیاز را برآورده کنیم. وقتی این اتفاق میافتد، دیگر نیازی به معامله با شیاطین نیست، حالت کمبود دیگر وجود ندارد و بنابراین شیطان در نتیجه افزایش فرکانس از ما جدا میشود.
به عنوان مثال، شخصی را تصور کنید که مردم را به دلایل مختلفی میترساند. احتمالا دلیل این رفتار او، ایمن نگه داشتن و مراقبت از خودش است و احساس امنیت نیازی است که در این فرد برآورده نشده است. شیطان درون او با ترساندن مردم در ازای برآورده شدن نیاز خود، به شخص احساس امنیت میدهد. بنابراین، اگر این فرد استراتژی خود را تغییر دهد و نگاه خود را به این احساس ناامنی به جای یک تهدید یا دشمن به دوست داشتن و ایمن نگه داشتن آن تغییر دهید، شیطان درون او دیگر نمیتواند باقی بماند. حقیقت این است که اگر نیاز را برآورده کنید، شخص دیگر سازگاری با دیوها را ندارد.
شما میتوانید روی دوست داشتن شیطان خود تمرکز کنید و راه دیگری را برای برآوردن مستقیم نیازهایش به او نشان دهید.
محرومیت، کمبود و نیازهای برآوردهنشده را به عنوان نوعی حفره و خلا در تمامیت یک فرد تصور کنید که این حفره توسط شیطان اشغال میشود. تلاش برای پاک کردن شیاطین از میدان فرکانسی هر فردی، تلاشی کاملاً بیهوده است زیرا تا زمانی که نیازهای او برآورده نشده، همیشه خلا وجود دارد و این دلیلی است برای حضور آن شیاطین.
به عنوان مثال، تصور کنید شخصی احساس عدم تعلق کامل میکند. شاید تعلق داشتن به تاریکی و دنیای اموات نزدیکترین احساسی باشد که آنها میتوانند بوسیله آن به احساس تعلق و خواسته شدن برسند. در این شرایط دیو موجود، در واقع از تعلقی که شخص به چیزهایی با طبیعت تیرهتر احساس میکند، تغذیه میشود. چیزهایی که با فرکانس آن دیو سازگار هستند.
راه حل خروج از انرژی کمبود چیست؟
در این مرحله است که باید به شما بگویم که ما نمیتوانیم نیازی را برآورده کنیم، مگر اینکه ابتدا چیزی را که نیازش را برآورده میکنیم، دوست داشته باشیم. برآوردن نیاز برآورده نشده، یک عمل عاشقانه است. عشق دقیقاً ارتعاش مخالف ارتعاش کمبود است، که محدودهی ارتعاشی است که در آن شیاطین وجود دارند. فرکانس مخالف عشق، جدایی است که همان ترس و کمبود است. ترس به معنای دور کردن چیزی از خود است، که باعث انزوا میشود. عشق، که شکل نهایی ارتباط است، بزرگترین نیاز برآورده نشده در نسل بشر است و انزوا بزرگترین خلأ موجود در نسل بشر است. انزوا ریشهی همه اشکال اعتیاد است و پادزهر آن عشق است. در واقع عشق پادزهر همه چیز است. با دوست داشتن این شیاطین درونی است که آنها را جذب کرده و هرگونه رفتار مضری که ممکن است نشان دهند را غیرفعال میکنیم.
در اینجا ما با یک مشکل مواجه میشویم بویژه در جوامع “معنوی مدرن” که هم بر استقلال و هم بر نادرست بودن نیاز تأکید میشود. ما مردم را برای داشتن نیاز قضاوت میکنیم. چند بار این جمله را شنیدهاید که: “هر چیزی که نیاز دارید در درون شما و تنها خود شماست”؟ یا “تا زمانی که خودت را دوست نداشته باشی، هیچکس تو را دوست نخواهد داشت”؟ افراد در این جوامع اغلب تصور میکنند که چیزی غیر معنوی در مورد نیاز به دیگران وجود دارد. از طریق چنین ایدئولوژیهایی است که ما در واقع به شیاطین غذا میدهیم، زیرا احساس تنهایی را در افراد تقویت میکنیم.
این ایدئولوژیهای فردگرایانه در واقع توسط افرادی ابداع شده که نیازهایشان توسط دیگران برآورده نشده است و بنابراین آنها از معنویات به عنوان راهی برای ایجاد معنا از آن تجربهی دردناک و توجیه عدم وابستگی به دیگری برای دریافت نیازهای خود استفاده میکنند.
یکی از بزرگترین دریچههای ورود شیاطین به میدان انرژی یک فرد، محصول جانبی نیازهای برآورده نشدهی او است. چیزی که فرد باید انجام دهد، این است که به جای انکار نیاز، تمرین پیوند، اتحاد، عشق و وابستگی متقابل انجام دهد.
وقتی ما “نیاز داشتن” را درست نمیدانیم، در واقع در حال تغذیهی شیاطین هستیم، زیرا این انکار باعث میشود فرد بیشتر تشنهی آن نیاز شود و بیشتر مجبور به سرکوب و انکار آن شود، که این حالت، زمین حاصلخیزی برای دستکاری، منیپیولیشن و باجگیری عاطفی ناخودآگاه است.
برآورده نکردن نیازها، انکار خود است و این همان کاری است که دینداران معمولاً هنگام “تقوا و پرهیز” انجام میدهند. آنها ناخواسته همان چیزی را که سعی در جلوگیری از آن دارند، یعنی ورود شیطان را، تغذیه میکنند. این یکی از دلایلی است که انحرافات در جوامع مذهبی که حتی از نظر اخلاقی به خود میبالند، بیداد میکنند. به دلیل سرکوب نیاز است که در این جوامع، نرخ پورنوگرافی روز به روز در حال افزایش است.
وقتی از نیازی آگاه میشویم و مستقیماً آن نیاز را برآورده میکنیم، از محدودهی ارتعاشی کمبود و در نتیجه شیاطین خارج میشویم.
مردم فکر میکنند نفوذ شیاطین به محدودهی انرژی انسان نادر است. اما در واقع، اکثر افرادی که امروزه روی این سیاره قدم میزنند، این تأثیر را تجربه میکنند. آنها متوجه این موضوع نمیشوند، زیرا به صورت بصری این اشکال فکری را نمیبینند، اما فقط به این دلیل که چیزی را نمیبینیم، به این معنی نیست که آن چیز وجود ندارد. ما نمیتوانیم شیاطین را به خاطر حضور یا نفوذشان سرزنش کنیم، همانطور که نمیتوانیم وجود مگسهای اطراف زباله را سرزنش کنیم. ما فقط باید زبالهها را تمیز کنیم و با این کار دیگر هیچ دلیلی برای حضور مگسها در آن مکان وجود نخواهد داشت.
ما مجبور نیستیم از شیاطین بترسیم یا حتی روی چگونگی خلاص شدن از آنها تمرکز کنیم. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که از حضور آنها آگاه شویم و همچنین از نیازهای برآورده نشده خود نیز آگاه شده و مستقیماً آن نیاز را برآورده کنیم.
از اینکه نظرات شما را در قسمت دیدگاهها بخوانیم، بسیار خوشحال میشویم.
تلاش ما در تمام مقالات این وبسایت، استفاده از به روزترین اطلاعات، منابع و سایتهای معتبر است. اما اگر شما پیشنهادی دارید و یا مقاله به روزتری میشناسید، لطفا آن را با ما درمیان بگذارید تا اصلاحات لازم را اعمال کنیم.
11 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
امکان ارسال نظر وجود ندارد.
آخر نگفتی چطور میشه باهاش معامله کرد ؟
سلام
توی این مقاله منظور از شیطان، انرژی کمبود هست و توضیح داده شده که تنها راه مقابله باهاش هم اینه که نیازهای خودمون رو بشناسیم و به جای انکارشون، مستقیمترین راه برای برآورده شدنشون رو پیدا کنیم و بریم سمت اونا.
امیدوارم منظورتون رو درست متوجه شده باشم و جوابتون رو گرفته باشید.
خیلی کار دشواریه
اول باید نیت کنی
دوم بزن دنده دو حرکت کن
دقیقا 🤓
دنده لامصب جا نمیره!!!
😅😅😅
خب چطور نیاز به عشق رو برآورده کنیم وقتی اونو میخوای ولی اون تورو نمیخواد ؟
در این صورت چطور میشه احساس کمبود نکرد؟
جواب این سوال خیلی طولانیه اما سعی میکنم به طور خلاصه چیزهایی که از خوندنهای زیاد و تحقیقات زیاد بهشون رسیدم رو بنویسم.
اول اینکه شرایط سختیه و آدم توی این شرایط درد میکشه. با این وجود، به این نکته هم توجه داشته باشید که درد همیشه هست که یه چیزی رو یادآوری کنه
عشق اشکال مختلفی داره و هر انسانی میتونه عشق رو از راههای خیلی زیادی تجربه کنه، مثل نشستن کنار دوستاش و خانوادهش، داشتن حیوون خانگی، رفتن توی طبیعیت، کمک گرفتن از ادمهایی که ممکنه حتی نشناسه و راههای خیلی زیاد دیگه. خود این راهها علاوه بر آرامش بخش بودن مخصوصا در این شرایطی که هستید، باعث میشه از اون انرژی کمبود هم خارج بشید. به طور کلی منظور این هست که تصور کنید که عشق چه حسی به شما میده و برید سراغ چیزهایی که همون حس رو، حتی خیلی کم، بهتون میده.
دومین چیزی که مهم هست و توی این شرایط آدم معمولا فراموش میکنه و بسیار مهم هستن، مساله عشق به خود و ارزشهای آدم هست. من راجع به این موضوع دو مقاله توی سایت نوشتم که با رفتن داخل لینکهای زیر، میتونید مطالعهشون کنید.
https://sazesafar.com/horse-and-car-salesman/
https://sazesafar.com/self-love/
سومین موردی که به ذهن من میرسه این هست که بعضی وقتها اگر باورهای درستی داشته باشیم، دردی که ممکنه متحمل بشیم کمتر و کوتاهتر میشه. باورهایی مثل لیاقت و فراوانی. که من در آینده حتما در این موارد هم مطلب میذارم و با دنبال کردن قسمت “کمپین سلامت روان” میتونید پیداشون کنید.
اینها چیزهایی بودن که الان به ذهنم رسید و یک مساله مهم اینه که همیشه کمک گرفتن رو در نظر داشته باشید، از بودن کنار دوستان خوب گرفته تا جلسات مشاوره با فرد حرفهای و روانشناس.
عشق فقط احساس عاطفی بین زن و مرد نیست
(:عشق یعنی من اونو لخوام اونم منو ولی خانوادش بخوان به زور بخوان بدن ب یکی دیه
بنطرتون چیکار کنم نشه؟
سلام امیدوارم خوب باشید.
به نظرم برای این مورد بهتر هست که با یک مشاور صحبت کنید و مطمین هستم که این کار خیلی بهتون کمک میکنه. متاسفانه تخصص من در این مورد نیست. 🌸