ذهن ما دوست ماست یا دشمن؟!
عناوین
Toggleبرای قرنها اعتقاد بر این بود که برای رسیدن به سطح معنوی بالاتر، باید خود را از بدن، احساسات و ذهن خود جدا کنید. اما بیایید لحظهای را در نظر بگیریم و دیدگاه متفاوتی را در نظر بگیریم. حقیقت این است که چیزی جز سطح معنوی واقعیت وجود ندارد. همه چیز به روح وصل است. افکار، عواطف و حتی بدن فیزیکی شما همگی تجلیات روح درون شما هستند.
در واقع، هر چه بیشتر با ذهن، عواطف و بدن خود در ارتباط باشیم، عمیقتر به قلمرو معنوی نفوذ میکنیم. برای پیشرفت معنوی، بسیار مهم است که احساسات، افکار و ساختار فیزیکی خود را در زندگی خود ادغام کنید. با این حال، با چند معلم معنوی مواجه شدهاید که به شما گفتهاند برای رسیدن تعالی یا احساس خوب داشتن، ارتباط خود را با این جنبههای خود قطع کنید؟ متاسفانه خیلی زیاد.
یکی از جنبههایی که به نظر میرسد به ویژه برای جدایی مورد تاکید قرار میگیرد، ذهن است. بسیاری از ما در مسیر معنوی، ایده دور زدن معنویت را به سطح کاملاً جدیدی رساندهایم. ما نه تنها سعی میکنیم افکار منفی را دور بزنیم، بلکه سعی میکنیم ذهن خود را به طور کامل دور بزنیم.
اما در اینجا یک حقیقت معنوی وجود دارد: شما فقط ذهن، احساسات یا بدن خود نیستید. شما بیشتر از این هستید، با این حال، شما همچنین ذهن، احساسات و بدن خود هستید زیرا به عنوان این جنبهها ظاهر شدهاید. آنها دشمن شما نیستند. ذهن شما در تلاش نیست شما را از روشنگری دور نگه دارد. در واقع ذهن نیز به دنبال روشنگری و کاهش رنج است و تمام تلاش خود را میکند تا به شما کمک کند، هرچند گاهی اوقات به روشهای ساده لوحانه.
به ذهن خود به عنوان یک کودک فکر کنید. این کودک دانش خاصی دارد اما در زمینههای دیگر ساده لوح است. تصور کنید از یک کودک سه ساله میخواهید که به شما کمک کند تا یک آشفتگی را تمیز کنید. با وجود نیت خوب، ممکن است لکه را بدتر کند زیرا نمیداند چگونه به درستی این کار را انجام دهد. ذهن شما میتواند چنین باشد. ممکن است فکر کند که به شما کمک میکند، اما گاهی اوقات شما را به درد یا رنج میکشاند. از والدین و جامعه شما یاد گرفته است که چه چیزی موثر است و چه چیزی خوب نیست. برای مثال، اگر مادرتان معتقد بود که نگرانی مؤثر است، ذهن شما یاد میگیرد که نگرانی راه درستی برای عمل کردن است.
آیا در آموزههای معنوی عباراتی مانند «ذهنت را آرام کن»، «ذهنت را رام کن» یا «به ذهنت گوش نده» شنیدهاید؟ این اظهارات منعکس کننده این باور گسترده است که ذهن به نوعی علیه ما و پیشرفت ما است. این باعث ایجاد مقاومت میشود و اغلب ما را به سمتی سوق میدهد که با ذهن خود به عنوان دشمن رفتار کنیم. اما این طرز فکر مضر است زیرا وجود ما را تکه تکه میکند و سعی میکند از بخشی اساسی از خود جدا شویم.
در حقیقت، ذهن شما دشمن شما نیست. هدفی دارد و نقش بسزایی در شکل دادن انرژی جهان به شکل محسوس دارد. دنیایی را که شما درک میکنید، ایجاد میکند و توانایی درک آن را برای شما فراهم میکند. ذهن شما مانند یک هنرمند است که مسئول شکل دادن به خاک رس جهان است. نقش مهمی در ایجاد شخصی که امروز هستید، ایفا کرده است. هر چیزی که در زندگی دوست دارید، تجلی یک فکر است. بنابراین، ذهن شما سزاوار قدردانی برای کمکهایش است.
مایوس کننده است که ما اغلب نیاز به پرورش و اعتبار بخشیدن به کودکان را تشخیص میدهیم، اما در تلاش برای گسترش همان درک و همان شفقت به بزرگسالان دچار چالش میشویم. بیایید این مفهوم را در ذهن اعمال کنیم. ذهن شما مانند یک کودک میخواهد برای شما ارزش قائل شود، نگه داشته شود، پرورش یابد و با شما صحبت میکند زیرا معتقد است چیز مهمی برای به اشتراک گذاشتن دارد.
به جای اینکه خودتان را از ذهنتان جدا کنید، سعی کنید آن را در آغوش بگیرید. این یک عمل عشق به خود و برعکس رها کردن خود است، به خصوص زمانی که ذهن شما باعث درد شما میشود. وقتی ذهن درگیر نگرانی است یا روی باورهای دردناک تمرکز میکند، آن را به عنوان اذیت شدن ذهن خود ببینید. همانطور که با کودک آسیب دیده رفتار میکنید با ذهن خود در آن زمان نیز رفتار کنید و به او کمک کنید حالت احساسی بهتری پیدا کند.
برای این کار میتوانید چهار مرحله ساده را دنبال کنید. این مراحل شامل اذعان و تسکین درد ذهن، ارائه شفقت و درک، گوش دادن به آنچه میخواهد ارتباط برقرار کند، و هدایت آن به سمت افکار مثبت و توانمندتر است. در ادامه به تفصیل این مراحل را توضیح میدهم:
۱. شناخت و آگاهی
اولین قدم این است که از آنچه به آن فکر میکنید یا به آن توجه میکنید، آگاه شوید. به فعالیتهای ذهن خود توجه کنید. افکاری را که به وجود میآیند و کانون توجه خود را تشخیص دهید.
۲. مراقبت دلسوزانه
نسبت به افکار خود و کاری که ذهن شما انجام میدهد، ابراز همدردی کنید. به جای اینکه افکار خود را درست یا نادرست قضاوت کنید، آنها را معتبر و مهم بدانید. به جای موافقت یا مخالفت با افکار خود، به دنبال درک افکار خود باشید. با دقت و بدون قضاوت به افکار خود نزدیک شوید.
۳. تصدیق و اعتبار
افکار خود را تصدیق و تأیید کنید. این به معنای تایید درستی افکارتان نیست، بلکه به این معناست که به ذهن خود اجازه دهید بداند که داشتن آن افکار خوب و معتبر است. درک کنید که چرا ذهن شما ممکن است این افکار را داشته باشد. به عنوان مثال، اگر ذهن شما شروع به فکر کردن در مورد بدترین سناریوها کند، با تأیید صحت آنها، آن افکار را تأیید نمیکنید. درعوض، با اذعان به اینکه ذهنتان نگران است و اینکه چرا بدترین سناریوها را در نظر میگیرد، اعتبار میبخشید، مثلاً برای آمادگی.
۴. تغییر تمرکز
هنگامی که افکار خود را تشخیص دادید، تصدیق و تأیید کردید، میتوانید به ذهن خود کمک کنید که تمرکز خود را به چیزهای مثبتتر تغییر دهد. این مرحلهای است که میتوانید از تکنیکهایی استفاده کنید که برای هدایت، تغییر یا متوقف کردن افکار خود طراحی شدهاند. یکی از تکنیکهای پیشنهادی این است که ذهن خود را در سر، در فضای اطراف یا بالای سر خود تصور کنید. تصور کنید که ذهنتان را با نوری گرم و دوست داشتنی به رنگ دلخواهتان، مانند یک آغوش آرامش بخش، احاطه کنید. این تکنیک میتواند به ویژه برای افرادی که نگران هستند یا افکار منفی مزمن را تجربه میکنند، مؤثر باشد.
هدف از این گامها رساندن آگاهی به افکار شما، برخورد با آنها با دلسوزی، تایید اعتبار و سپس هدایت ذهن به سمت تمرکز مثبت و نشاط بخش است. با تمرین این مراحل، میتوانید یک رابطه محبت آمیز و حمایتی با ذهن خود ایجاد کنید و به رفاه عاطفی بیشتر و الگوی فکری سالمتری اجازه دهید.
قبل از اینکه ذهن ما بتواند با ما به سمت فضای فکری مثبتتر حرکت کند، باید آن را معتبر و دوست داشتنی بدانیم. مهم این نیست که ذهن خودمان را درست کنیم، درست کردن یک کودک!! نقش ما این است که ذهن خود را دوست داشته باشیم و راهنمایی کنیم و به آنها کمک کنیم تا با ما هماهنگ شوند و شادی، هدف، گسترش و پیشرفت ما را در زندگی تسهیل کنند.
هنگامی که دلسوزانه افکار خود را برای فکر کردن معتبر دانستیم و تأیید کردیم، و احساس کردیم که ذهنمان از همسویی قدردانی میکند، تکنیکهای زیادی وجود دارد که میتوانیم امتحان کنیم. بیایید با زیر سوال بردن افکارمان شروع کنیم. این در مورد باطل کردن آنها نیست. این در مورد درک این است که ما نباید از افکار خود بترسیم. این فرآیند به ما کمک میکند تا از محدودیتها و دردهای ناشی از ایدههای سفت و سخت حقیقت رها شویم. در اینجا تکنیکهایی را برای زیر سوال بردن افکار خود به شما معرفی میکنم:
- یک تکنیک خارق العاده که توسط بایرون کتی به نام “کار” ساخته شده است، میتواند ابزار قدرتمندی برای زیر سوال بردن عاشقانه افکار ما باشد. من به شدت توصیه میکنم آن را امتحان کنید.
- مدیتیشن تکنیک دیگری است که میتواند معجزه کند. این میتواند به ما کمک کند ذهن خود را آرام کنیم، چه با ساکت کردن افکارمان یا با استفاده از مراقبههای هدایت شده، اگر آن قالب را ترجیح میدهیم.
- شما همچنین میتوانید بنشینید و آکاهانه باورهای خود را تغییر دهید. اگر علاقه مند هستید، یک مقاله در این سایت نوشتهام به نام “چگونه یک باور را تغییر دهیم” که فرآیندی را برای کمک به شما در تغییر باورها ارائه میدهد. شاید برای شما مفید باشد که برای راهنمایی به آن مقاله مراجعه کنید.
- استفاده از ذهن خود به عنوان ابزاری برای بالا بردن فرکانس و سطح ارتعاشی یک رویکرد دیگر است. میتوانید از احساس آرامش استفاده کنید و از آن به عنوان راهنمایی برای جستجوی آگاهانه افکار با احساس بهتر استفاده کنید. به عنوان مثال، اگر احساس بیماری میکنید، میتوانید روی هر فکری که باعث میشود احساس بهتری نسبت به بیماری داشته باشید، تمرکز کنید، مانند قدردانی از استراحتی که اجازه میدهد یا مراقبتهای اضافی که میتوانید به خود بدهید.
- یکی دیگر از تکنیکها، استفاده از یک دفتر برای نوشتن جنبههای مثبت است. هر چیزی که فکر کردن به آن احساس خوبی دارید را بنویسید، خواه مربوط به موضوع خاصی باشد که باعث درد شما میشود یا حتی چیزهایی در مورد اتاقی که در آن نشستهاید یا روزی که دارید قدردانی میکنید. شما همچنین میتوانید یک شکار احساسات خوب را امتحان کنید، وانمود کنید که کودکی هستید که دنبال تخم مرغهای عید نوروز است تا آنها را شکار کند. به جای یافتن تخم مرغ، به دنبال چیزهایی باشید که با توجه به آنها احساس بهتری در شما ایجاد میکند. به عنوان مثال، در حین رانندگی، ممکن است بگویید: “من نحوه انعکاس نور از ماشین را دوست دارم” یا “این واقعیت را دوست دارم که ماشینها به ما اجازه میدهند سریع به مکانها برسیم.” این تکنیک در مورد یافتن چیزهای کوچکی است که به شما شادی و قدردانی میدهد.
مقاله مرتبط: تکنیک “کار” برای تغییر باور توسط بایرن کیتی چیست؟
تکنیکهای متعددی برای کمک به ذهن طراحی شده است که به جای اینکه علیه شما باشد، با شما کار کند، اما ایده کلیدی در اینجا این نیست که “با ذهن” به گونهای برخورد کنید که انگار بار ناخواسته یا آنتاگونیستی در سفر شما است. در عوض، هدف این است که به ذهن خود چیز بهتری بدهید تا با آن کار کند، چیزی که احساس خوبی داشته باشد و از رفاه شما حمایت کند.
وقت آن است که ذهن خود را به عنوان مجسمه ساز زندگی خود در نظر بگیرید. درست همانطور که بدن شما فقط با غذایی که به او میدهید میتواند کار کند، ذهن شما فقط با انرژیای که شما به آن میدهید کار میکند. وقتی روی چیزهایی تمرکز میکنید که حس خوبی دارند، مانند افکار زیبا یا قدردانی، مثل این است که به مجسمهساز گِلی بکر و گرم میدهید تا با آن کار کند. اما وقتی روی چیزهای دردناک تمرکز میکنید مثل این است که به مجسمهساز خشت سرد و قالبگیری شده بدهید. بدیهی است که نتایج ایجاد شده توسط مجسمه ساز بسته به کیفیت خاک رس بسیار متفاوت خواهد بود. و حدس بزنید چه؟ این مجسمه ساز زندگی شما را شکل میدهد!
آیا این ایده صحیح است: تنها راه رسیدن به لحظه حال جدا شدن از ذهن است.
حال بیایید به این ایده بپردازیم که تنها راه رسیدن به لحظه حال جدا شدن از ذهن است. من کاملا با این تصور مخالفم. هدف شکسته شدن یا جدا شدن برای ورود به لحظه حال نیست. ذهن اغلب در لحظه حال مقاومت میکند زیرا میترسد. در گذشته درد را تجربه کرده است، بنابراین میترسد دوباره صدمه ببیند. به جای اینکه ذهن را مجبور به حضور کنیم، باید به آن کمک کنیم که کمتر از لحظه حال ترس داشته باشد. وقتی ذهن احساس امنیت کند، طبیعتاً همراه با بقیه وجود شما وارد لحظه حال میشود. مجبور کردن آن به حضور مانند انداختن کودک ترسیده به آبهای عمیق است.
علاوه بر این، یک باور رایج وجود دارد که ما همیشه باید ذهن را آرام کنیم. اما نکته اینجاست: در واقع نمیتوان ذهن را مجبور کرد که آرام باشد. با این حال، کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که به آن عشق و چیزهای متفاوتی برای تمرکز کردن بدهیم و یا به افکار متفاوتی فکر کنیم، که میتواند ذهن را به حالت آرامش برساند. اما بیایید لحظهای دیدگاه خود را گسترش دهیم و از خود بپرسیم، چه چیزی در ذهنی که آرام نیست، بد است؟ اگر به شما بگویم که طبیعیترین حالت ذهن، آرامش نیست چه؟
“آرام” به معنای تقریباً یا کاملاً بی حرکتی است، اما ذهن یک هنرمند است. هم حرکت و هم عدم حرکت نقش مهمی در ادراک، تصور و بیان هنر دارند. وسیله ذهن حرکت انرژی است. هنگامی که ذهن آرام است، به جنبههای دیگر خودمان، مانند قلب، اجازه میدهد تا رهبری کنند. این چیز بدی نیست؛ در واقع فوق العاده است. در حالت آرامش میتوانیم ذات ابدی خود را درک کنیم و از مزایای سکون لذت ببریم.
حرکت و سکون هر دو جای خود را در این جهان دارند. هر دو نقش معنوی دارند. بنابراین، به جای نگرانی در مورد آرام کردن ذهن، باید در نظر داشته باشیم که هدف ذهن در خلقت چه بوده است. اگر ذهن نقش مهم و مفیدی در زندگی داشت، آن نقش چه بود؟
ذهن هر فرد مانند نژادهای مختلف سگ منحصر به فرد است. برخی از ذهنها مانند اسپرینگر اسپانیل از حرکت پرانرژی و خوشحال هستند، در حالیکه برخی دیگر مانند یک پاگ آرامتر هستند. برخی از ذهنها تنها زمانی فعال هستند که پروژهای در دست باشد و به قلب اجازه میدهد مانند یک گلدن رتریور رهبری کند.
روشنگری مستلزم این نیست که همه از یک نوع ذهن برخوردار باشند. به جای اینکه بخواهیم ذهن خود را یکسان کنیم، باید با ذهنی که داریم به روشی کار کنیم که به بهترین شکل ممکن باشد. برای مثال، اگر فردی با ذهنی پرانرژی میخواهد به قلبش اجازه دهد رهبری کند، میتواند مدیتیشنهای حرکتی مانند تای چی را امتحان کند، که به ذهن اجازه میدهد روی یک کار تمرکز کند در حالیکه قلب رهبری را بر عهده دارد. اگر ذهن بیش فعالی داریم، مجبور کردن آن به آرامش کارساز نخواهد بود. در عوض، ما باید آنچه را که برای رسیدن به حالت استراحت نیاز دارد، فراهم کنیم.
به ذهن خود اعتماد کنید تا به شما بفهماند که چه چیزی نیاز دارد. آیا تا به حال به این فکر کردهاید که از ذهن خود نیازش را بپرسید؟!! دفعه بعد که میخواهید ذهنی آرام داشته باشید، از ذهن خود بپرسید: “برای آرام شدن به چه چیزی نیاز دارد؟”
زمان آن رسیده است که در تمرین معنوی خود، ذهن خود را دشمن نبینیم. اگر بخواهیم از ذهن خود فاصله بگیریم، نمیتوانیم کامل شویم یا با وحدت و یکپارچگی درونی زندگی کنیم. یکپارچگی باید در هر سطحی، از جمله ذهن، اتفاق بیفتد. بنابراین، بیایید ذهن خود را به عنوان متحد ببینیم و با آنها رفتار کنیم. بیایید راههایی برای گنجاندن ذهن در تمرین معنوی خود ایجاد کنیم و از آن به عنوان ابزاری برای کمک به رشد معنوی خود استفاده کنیم. به جای اینکه بر خلاف ذهن خود کار کنیم، بیایید با آن کار کنیم. حتی زمانی که ذهن ما ناخواسته به ما صدمه میزند، او در تمام مدت سعی کرده به نفع ما کار کند.
دیدگاهتان را بنویسید