کلید رها کردن، پذیرفتن است.
تا حدی همه مردم با پذیرفتن دست و پنجه نرم میکنند. ما نسبت به چیزها به همان شکلی که هستند، مقاومت و عدم تحمل داریم و بنابراین میخواهیم آنها را تغییر دهیم. این گرایش چیز زیبایی است زیرا باعث بهبود زندگی و دنیای ما میشود. اگر ما این واقعیت را قبول میکردیم که نمیتوانیم پرواز کنیم، هرگز هواپیما را اختراع نمیکردیم.
با این حال، مقاومت برخی از ما بسیار بیشتر است و ما را به سمت جنگیدن میکشاند جوری که انگار بقای ما به آن بستگی دارد. عدم تمایل ما به پذیرش آنچه که هست، منبع بزرگی از رنج است، به خصوص زمانی که نمیتوانیم چیزهای خاصی را در مورد آنچه هست، تغییر دهیم. این اتفاق در واقع ما را از دستیابی به آنچه نیاز داریم و میخواهیم باز میدارد.
در جهانی مبتنی بر قانون آینهها، که قانون جذب نیز نامیده میشود، در مقابل هر چیزی که مقاومت کنیم، ادامه مییابد زیرا در مقاومت در برابر چیزی، مستقیماً روی آن متمرکز شدهایم.
شکل اولیه مقاومت، عدم تمایل به پذیرش «آنچه که هست»، به عنوان واقعیت است. مثلاً فرض کنید کسی که دوستش دارید، میمیرد. واقعیت این است که او مرده است و شما دل شکسته و غمگین هستید. اما به جای پذیرش آن، بلافاصله به مقاومت در برابر آن میروید. شما انرژی خود را صرف تمرکز بر نحوه جلوگیری از آن میکنید!! شما انرژی خود را صرف این میکنید که چه کسی مقصر است. شما وقت خود را صرف این میکنید که چگونه غصه خوردن درست نیست، بنابراین باید راهی پیدا کنید تا در سریعترین زمان ممکن احساس بهتری داشته باشید. شما انرژی خود را صرف تمرکز بر معنای آن اتفاق در مورد شما و آینده خود میکنید.
هیچ کدام از اینها کسی که دوستش دارید را زنده نمیکند. هیچ کدام از اینها این واقعیت را که شما دل شکسته و غمگین هستید، تغییر نمیدهد. همه اینها صرفاً مبارزهایست با آنچه که اتفاق افتاده است. تنشی که هنگام تلاش برای تغییر آنچه اتفاق افتاده به جای پذیرش آن احساس میکنید، مقاومت است.
اما توقف مبارزه با واقعیت و پذیرش واقعیت، کار سختی است. به همین دلیل باید با خود شفقت جدی داشته باشیم، به خصوص اگر در موقعیتی هستیم که تلاشمان، ما را به سمت خواستهای که داریم، نمیبرد.
برای مثال، اگر کسی که دوستش دارید بمیرد، هیچ کاری او را زنده نمیکند. درماندگی مطلق این واقعیت، بیش از حد قابل قبول و بیش از حد تحمل است. بنابراین طبیعی است که تنها جایی که انرژی شما میتواند در آن موقعیت قرار بگیرد، جنگیدن با واقعیت است و وحشت از آینده.
اما در نهایت، هیچ یک از این تلاشها او را زنده نمیکند. بنابراین این واقعیت به مرور زمان پذیرفته میشود. اما بدانید که آزاد کردن مقاومت با پذیرش، یکی از سختترین کارهایی است که میتوانید انجام دهید و ما هرگز نباید طوری رفتار کنیم که این کار آسان است.
پذیرش چیزی به چه معناست؟
پذیرش نقطه مقابل انکار و اجتناب است. پذیرفتن یعنی تشخیص دادن چیزی به عنوان معتبر یا صحیح.
انجام این کار باعث میشود به جای جنگیدن برای نپذیرفتن موضوعی، به دریافت آن رضایت داشته باشید و آن را به عنوان حقیقت هضم کنید. پذیرش ربطی به چشم پوشی یا محکوم کردن چیزی ندارد. ربطی به این ندارد که میخواهید چیزی را تغییر دهید یا نه. صرفاً این است که بتوانید چیزی را به اندازه کافی معتبر بشناسید که اجازه دهید آن تصدیق وارد شود به جای مبارزه برای جلوگیری از آن.
اگر میخواهید ببینید که کجا در زندگی خود مقاومت دارید، به چیزی فکر کنید که نمیتوانید آن را در تحمل کنید. سعی کنید افکار مقاوم در مورد آن را از بین ببرید و واقعیت را ببینید. در این حالت حقایق عمیق و دردناک را پیدا خواهید کرد.
هنگامی که این کار را انجام دادید، از خودتان بپرسید: آیا این اتفاق میتواند خوب باشد؟
برای مثال، اگر شما و یکی از دوستانتان در حال حاضر با هم رابطه خوبی نداشته باشید، ممکن است ناامیدانه تلاش کنید که راهی برای بهبود اوضاع پیدا کنید. همچنین ممکن است انواع داستانها را برای خود تعریف کنید که چرا به نظر نمیرسد هرگز روابط خوب طولانی مدت داشته باشید. ممکن است به این فکر کنید که چگونه میتوان از آن جلوگیری کرد. شاید دلایلی برای خود میآورید که حق با شماست و درست است که از دست او عصبانی باشید، زیرا مقصر اوست.
همه اینها مبارزهایست با آنچه در واقعیت رخ داده است. اتفاقی که افتاده این است که شما و دوستتان که زمانی واقعاً دوستان خوبی بودید، اکنون از یکدیگر متنفرید و قلب شما شکسته است و نمیدانید که چگونه آن را بهتر کنید.
قبل از انجام هر کاری باید آنچه را که هست، بپذیریم. یک مثال جالب گم شدن در یک مسیر است. ما باید بپذیریم که در کجای نقشه هستیم تا بتوانیم از آنجا به جایی متفاوت برسیم.
اگر گم شده باشیم و متوجه شویم که 50 کیلومتر از جایی که میخواستیم دورتر هستیم، باید آن را بپذیریم. تنها در این صورت است که هر راه حل یا پاسخ واقعی در مورد چگونگی رسیدن به جایی متفاوت در دسترسمان خواهد بود.
اگر وقت و انرژی خود را صرف فکر کردن به این موضوع کنیم که چگونه این اتفاق افتاده است و چگونه باید از آن اجتناب میکردم و چگونه میتوانست به گونهای متفاوت پیش برود و اینکه این موضوع چه معنایی به من بهعنوان یک فرد میدهد و تأثیر این موضوع بر آیندهام جیست و سوالاتی از این قبیل، عملا فقط از پذیرش آنچه هست، اجتناب کردهام. واعغیت این است که من 50 کیلومتر دور از مسیر هستم و این احساس خوبی ندارد.
وقتی چیزهایی اتفاق میافتد که نمیخواهیم بپذیریم، به شدت از این موضوع عصبانی میشویم و وسواس فکری که چگونه نباید این اتفاق میافتاد، پیدا میکنیم. این کار واقعیت را تغییر نمیدهد و شما نمیتوانید نتیجه چیزی را که قبلاً اتفاق افتاده است، تغییر دهید.
این نوع مقاومت شما را ناتوان میکند و هیچ چیز بهبود نمییابد. شما با عصبانی شدن و سرزنش شرایط موجود، سعی میکنید آنچه را که اتفاق افتاده، تغییر دهید و در حال تلاش برای تغییر احساس خود هستید، اما نمیتوانید.
نکته این است که هنگامی که واقعیت را پذیرفتید، امکانات کاملا جدیدی را خواهید دید که قبلا هرگز به آنها دسترسی نداشتید.
اگر واقعاً در حال تقلا برای پذیرش هستید، و این قضاوت را دارید که آن چیزی که هست، خوب نیست، خود را به چالش بکشید تا تأییدی برای آنچه هست پیدا کنید!! این کار میتواند به شما کمک کند تا پذیرش را تمرین کنید.
این تمرین فوق العاده سخت است، اما تصور کنید که ماشین شما خراب شود. در دام انتقاد از خود نیفتید که چرا ماشین برای چک چراغ موتور به کارگاه نبردهاید. یا به دنبال مقصر برای اینکه به موقع به جایی نرسیدهاید، نگردید. هیچ کدام از اینها واقعیت خراب شدن خودرو را تغییر نمیدهد و همه نوعی مقاومت است.
در عوض، یک قلم و کاغذ بردارید (اگر نمیخواهید این کار را در ذهن خود انجام دهید) و شروع به فهرست کردن همه چیزهایی کنید که در مورد خرابی ماشین و یا وضعیت موجود، میتواند مفید باشد!! به عنوان مثال، ممکن است درست در کنار یک رستوران ماشین شما خراب شده باشد، بنابراین میتوانید در زمان انتظار رسیدن یک کامیون یدک کش، در رستوران بمانید. شاید سپاسگزار باشید که در عصر حاضر چیزی به نام خدمات کامیون یدککش وجود دارد. شاید یک نکته مثبت این باشد که تاکسی یا اسنپ وجود دارد، بنابراین شما میتوانید به راحتی به جایی که میخواهید برسید. شاید یک فرد خوب برای کمک کردن به شما توقف کند و این باعث شود که احساس بهتری نسبت به انسانیت داشته باشید.
بنابراین هر چیزی را که باعث میشود در مورد اتفاقی که افتاده، احساس خوب یا ملایمتری کنید، یادداشت کنید.
متعهد شوید به پذیرفتن چیزها آنگونه که هستند. لازم نیست چیزی را دوست داشته باشید تا آن را بپذیرید.
به اندازهای که لازم است برای این مرحله زمان بگذارید تا احساس کنید که ذهن و احساسات و بدن شما نرم میشود تا آنچه را که هست، ببلعید. فقط در این صورت است که میتوانید توجه خود را دوباره بر روی کاری که اکنون میتوانید انجام دهید، متمرکز کنید و اتلاف وقت و انرژی برای مبارزه با آنچه قبلاً رخ داده است، دست بردارید
زمانی که مقاومت را که در برابر آنچه که هست، رها میکنید، از اینکه چگونه موقعیتها و راهحلها، سریع به شما میرسند، شگفت زده خواهید شد.
دیدگاهتان را بنویسید