طرحواره درمانی چیست و چه ارتباطی با دلبستگی دارد؟
عناوین
Toggleجفری یانگ نام بزرگ و تاثیرگذار در زمینه روانشناسی است. او بیشتر به خاطر کارش در درمان شناختی رفتاری (CBT)، به عنوان دانشجو و همکار دکتر آرون بک، و بعداً طرحواره درمانی (ST) شناخته شده است.
در دهههای 1980 و 90، جفری یانگ طرحوارهدرمانی را بهعنوان یک بسط ابتکاری در مفاهیم سنتی و رویکرد درمانی CBT تأسیس کرد. طرحواره درمانی عناصری از مکاتب مختلف درمانی مانند شناختی-رفتاری، دلبستگی، گشتالت، درمان روانکاوی و غیره را ادغام میکند.
شبیه به روانکاوی، طرحواره درمانی افکار و احساساتی را که در زیر آگاهی پنهان میشوند، در نظر میگیرد. با این حال، بر خلاف روانکاوی، طرحواره درمانی تاکید زیادی بر رابطه درمانگر و بیمار دارد: درمانگر به طور فعال نیازهای عاطفی بیمار را برآورده میکند و تغییرات را تقویت میکند. رابطه درمانی نیز در طرحواره درمانی بسیار نزدیکتر از CBT است.
اگرچه طرحواره درمانی از بسیاری از رویکردها و تکنیکهای CBT استفاده میکند، اما این کار را به روشی کمتر ساختار یافته انجام میدهد و بیشتر بر تکنیکهای احساسی متکی است. در مقایسه با CBT، طرحواره درمانی تاکید بیشتری بر نیازهای عاطفی، دلبستگی، روابط بین فردی و ایجاد مشکلات روانی در اوایل کودکی و نوجوانی دارد.
هدف طرحواره درمانی چیست؟
ذکر این نکته ضروری است که طرحواره درمانی برای مدیریت علائم حاد، یعنی ناگهانی و شدید، طراحی نشده است. بلکه تمرکز آن بر درمان الگوهای رفتاری ناکارآمد مزمن، فراگیر و طولانی مدت است.
طول مدت درمان میتواند در بیماران متفاوت باشد: درمان میتواند کوتاه مدت یا طولانی مدت باشد. به گفته دکتر یانگ، درمان معمولی یک بیمار با اختلال شخصیت مرزی (BPD) حدود سه سال طول میکشد.
اعتقاد بر این است که طرحواره درمانی برای درمان موارد زیر مناسب است:
- افسردگی
- اختلالات اشتها
- مشکلات رابطهای
- اضطراب
- سوء مصرف مواد
- و موارد دیگر
طرحواره درمانی چگونه کار میکند؟
درمانگرانی که در طرحواره درمانی تخصص دارند، آموزش دیدهاند تا به تصویر کلی نگاه کنند و الگوها و مضامینی را در تمام اطلاعاتی که بیماران با آنها به اشتراک میگذارند، بیابند. آنها از نظر تطبیق رویکرد و تکنیکهای خود با بیمار و موقعیت خاص بسیار انعطاف پذیر هستند.
طرحواره درمانگر قادر است الگوهای ناکارآمد فراگیر بیمار را تشخیص دهد، آن الگوها را سازماندهی کند و آنها را به شیوهای گسترده و ساختاریافته ارائه دهد. سپس بیمار میتواند «خط زمانی» هر الگوی ناکارآمد را ببیند (چگونه الگوی توسعه یافته، چگونه تکامل یافته و چگونه در حال حاضر انجام میشود) و بنابراین آن را بهتر درک کند.
پیوند مطمئن و ایمن بین بیمار و درمانگر و همچنین همکاری متقابل آنها، کلید موفقیت درمان است. بیمار و درمانگرش با همکاری یکدیگر با مضامین روانشناختی فراگیر که الگوهای ناکارآمد را هدایت میکنند، مبارزه میکنند. از طریق چیزی که جفری یانگ آن را بازپروری محدود (Limited Reparenting) مینامد، درمانگر برای مدیریت ریشه هر موضوع، نیازهای عاطفی اصلی که در دوران کودکی اولیهش برآورده نشده، کار میکند.
اجزای اصلی طرحواره درمانی کدامند؟
مدل طرحواره درمانی چهار جزء اصلی دارد که عبارتاند از:
- نیازهای عاطفی اصلی (Core emotional needs)
- طرحوارههای ناسازگار اولیه (Early maladaptive schemas)
- سبکهای مقابلهای ناسازگار (Maladaptive coping styles)
- حالتهای طرحواره (Schema modes)
همانطور که کودکان در حال رشد هستند، نیازهای عاطفی اصلی دارند
ایده پشت این مدل به شرح زیر است:
همانطور که دکتر یانگ پیشنهاد میکند، همه کودکان در حین رشد نیازهای عاطفی اصلی دارند. وقتی این نیازها به طور مکرر (به اندازه کافی) برآورده نمیشوند، کودکان سعی میکنند دلیل این اتفاق را بفهمند و بنابراین باورهای خاصی در مورد خود ایجاد میکنند (یعنی “نظرات، ترجیحات و نیازهای من برای دیگران مهم نیست.”) و در مورد روابط (یعنی “دیگران ناگزیر من را ترک میکنند/آزارم میدهند/از من سوء استفاده میکنند.”). این باورها طرحوارههای ناسازگار اولیه (EMS) نامیده میشوند.
اما چگونه کودکان سبکهای مقابلهای ناسازگار را ایجاد میکنند؟
برای مقابله با احساسات منفی شدیدی که با چنین باورهایی همراه هستند، کودکان پاسخها و سبکهای مقابلهای ناسازگاری (maladaptive coping responses and styles) را ایجاد میکنند.
افراد مختلف میتوانند از پاسخهای مقابلهای متفاوتی برای مقابله با همان طرحواره ناسازگار اولیه استفاده کنند. از سوی دیگر، یک فرد میتواند از سبکهای مقابلهای مختلف (برای مقابله با یک EMS خاص) در موقعیتهای مختلف استفاده کند.
دو مسئله اصلی در ارتباط با پاسخهای مقابلهای ناسازگار وجود دارد:
- پاسخهای مقابلهای ناسازگار میتوانند به کودک کمک کنند تا با EMS مقابله کند، اما EMS را درمان نمیکند.
- افراد تمایل دارند تا در مراحل بعدی زندگی، زمانی که این پاسخهای مقابلهای دیگر برای بقا مورد نیاز نیستند، به سبکهای مقابلهای ناسازگار خود متکی باشند.
مقاله مرتبط: مکانیسمهای مقابلهای (Coping Mechanisms)
حالتهای طرحواره، ترکیبی از طرحوارهها و سبکهای مقابلهای فرد است
مفهوم چهارم در مدل طرحواره درمانی، حالتهای طرحواره است. این شاید پیچیدهترین مفهوم در طرحواره درمانی باشد، زیرا حالتهای طرحواره شامل ترکیبی از طرحوارهها و سبکهای مقابلهای فرد است.
حالتهای طرحواره حالتهایی هستند که وقتی گروه بندیهای خاصی از طرحوارههای ناسازگار و پاسخهای مقابلهای فعال میشوند، از آنها استفاده میکنیم. آنها الگوهای فراگیر و ناکارآمدی را ایجاد میکنند که ما در طول زندگی خود به نمایش میگذاریم.
بر خلاف طرحوارههای ناسازگار و سبکهای مقابلهای، حالتهای طرحواره میتوانند ناسازگار یا تطبیقی باشند. هدف طرحواره درمانی کمک به بیمار است تا از حالتهای ناسازگار دور شود و به سمت حالتهای سالم و سازگار حرکت کند.
هر آنچه که باید در مورد طرحوارههای ناسازگار اولیه بدانید
طرحوارهها (به طور کلی) باورهای ما را در مورد خودمان، دنیای اطراف و دنیای دیگران در بر میگیرند. این باورها در پسزمینه آگاهی ما عمل میکنند، اما تأثیر زیادی بر احساس ما از خود، انتظارات ما از زندگی و کیفیت روابط ما دارند.
شما میتوانید طرحوارهها را چارچوبها یا ساختارهایی در نظر بگیرید که از دریچه آنها تجارب زندگی خود را سازماندهی و معنا میکنیم. طرحوارهها همیشه منفی یا ناسازگار نیستند. با این حال، یانگ تمرکز مدل خود را بر EMS قرار میدهد. از اینجا به بعد، ما قصد داریم از EMS به جای طرحواره استفاده کنیم.
بیایید با تعریف اصلی از کتاب “طرحواره درمانی: راهنمای یک پزشک” شروع کنیم. به گفته یانگ، گلاسکو و ویشار (2003) طرحواره ناسازگار اولیه ویژگیهای زیر را دارد:
- یک الگوی گسترده و فراگیر است.
- متشکل از خاطرات، احساسات، شناختها و احساسات بدنی است.
- در مورد خود و روابط خود با دیگران است.
- در دوران کودکی یا نوجوانی ایجاد شده است.
- در طول زندگی فرد باعث پیچیدگیهایی شده است.
- تا حد قابل توجهی الگوهای ناکارآمدی هستند (صفحه ۷ از کتاب).
توجه به این نکته مهم است که به گفته یانگ، طرحوارهها شامل رفتارهای خاصی نیستند. رفتارها به عنوان پاسخی به طرحوارهها و نه به عنوان بخشی از طرحوارهها در نظر گرفته میشوند.
چگونه طرحوارههای ناسازگار اولیه خاص را ایجاد کنیم؟
ممکن است به نظر برسد که باورهای ناسازگار به دلیل تجربیات آسیب زا ایجاد شدهاند. در واقع، اغلب همینطور است، اما نه همیشه. اعتقاد بر این است که طرحوارهها زمانی شکل میگیرند که یکی (یا چند مورد) از نیازهای اصلی انسانی ما برآورده نشود. یانگ پنج نیاز عاطفی اصلی را متمایز میکند (صفحه ۱۰ از کتاب).
پنج نیاز عاطفی اصلی کدامند؟
پنج نیاز عاطفی اصلی عبارتاند از:
- دلبستگی ایمن به دیگران شامل امنیت، ثبات، پرورش و پذیرش (Secure attachments to others includes safety, stability, nurturance, and acceptance)
- استقلال، احساس توانایی و شایستگی و احساس هویت (Autonomy, competence, and sense of identity)
- آزادی بیان نیازها و احساسات معتبر (Freedom to express valid needs and emotions)
- خودانگیختگی و بازی (Spontaneity and play)
- محدودیتهای واقع بینانه و خودکنترلی (Realistic limits and self-control)
همانطور که کودک در حال رشد است، برای برآوردن این نیازهای عاطفی تا حد زیادی به مراقبان خود وابسته اسن. بنابراین، روابط سمی با مراقبان میتواند تأثیر زیادی بر نحوه رشد کودک به عنوان فردی داشته باشد.
با این حال، توجه به این نکته مهم است که طرحوارهها در نتیجه تجربیات سمی مکرر در دوران کودکی یا نوجوانی شکل میگیرند. اگر والدین نتوانند نیازهای فرزند خود را در موقعیت خاصی برآورده کنند، این نشان دهنده این نیست که کودک حتما طرحواره ناسازگاری مربوطه را ایجاد خواهد کرد.
علاوه بر این، خلق و خوی کودک نیز نقش مهمی در رشد او دارد. از یک طرف، هر کودکی محیط را به شیوهای منحصر به فرد درک میکند و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. از سوی دیگر، ویژگیهای شخصیتی کودک میتواند او را مستعد تحریک رفتارهای خاص (دیگران) در زمینههای اجتماعی کند.
چرا طرحوارهها در طول زندگی باقی میمانند؟
اگر طرحواره خاصی را در اوایل کودکی یا نوجوانی کسب کرده باشیم، در آینده نیز در ذهن ما به کار خود ادامه میدهد. همانطور که دکتر یانگ میگوید، “طرحوارهها برای بقا میجنگند”. حتی اگر در همان محیطی نباشیم که این باورها را ایجاد کرده است، همچنان از آنها به عنوان نقطه مرجع استفاده میکنیم. اما چرا؟
عمل کردن بر اساس باورها، حس طبیعی و خوبی به انسان میدهد، زیرا این چیزی است که برای ما عالیست و آن را میدانیم. یانگ این پدیده را با ساختار «سازگاری شناختی» یا “cognitive consistency” توضیح میدهد: نیاز ما به ثابت نگه داشتن دیدگاه خود نسبت به خود و جهان اطرافمان. به عبارت دیگر، عمل نکردن خارج از طرحوارههایی که داریم برایمان ناآشنا، ناراحت کننده و غیرطبیعی خواهد بود، حتی اگر خروج از آنها بتواند ما را از مشکلاتی که در بسیاری از زمینههای زندگی خود تجربه میکنیم، رهایی بخشد. مغز انسان ترجیح میدهد با چیزی که از قبل میداند و برایش آشناست، پیش برود. این میتواند توضیح دهد که چرا مردم اغلب محیط و روابط دوران کودکی خود را در بزرگسالی بازسازی میکنند.
همچنین به خاطر داشته باشید که طرحوارهها چند بعدی هستند و مساله این است که شما میتوانید چند طرحواره را باهم داشته باشید. طرحوارهها میتوانند ضعیف یا شدید باشند. هر چه طرحواره قویتر و شدیدتر باشد، تأثیر منفی آن بر زندگی شما قویتر است.
چهار ارتباط بین طرحوارههای دلبستگی و ناسازگار اولیه
۱. دلبستگی ایمن (Secure attachment) برای سلامت روانی فرد در هر دو نظریه اساسی است
نظریه دلبستگی (Attachment theory) برای توسعه طرحواره درمانی (ST) مهم است. اولین و واضحترین ارتباط بین دلبستگی و طرحوارههای ناسازگار اولیه (EMS) در مفهوم یانگ از نیازهای عاطفی اصلی یافت میشود.
همانطور که قبلا دیدیم، اولین نیاز عاطفی اصلی در مدل طرحواره درمانی، دلبستگی ایمن (secure attachment) است. حتی اگر ST شامل جنبههای اضافی رشد انسان سالم است، دلبستگی ایمن برای سلامت روانی فرد در هر دو نظریه اساسی است.
۲. دلبستگی ایمن بین یک کودک و مراقب فقط محافظت و ارتباط نیست.
علاوه بر این، ارتباط ایمن بین کودک و مادرش (مراقب) تنها در مورد محافظت و ارتباط نیست. در نظریه جان باولبی (John Bowlby)، دلبستگی ایمن همچنین به عنوان پایهای برای اکتشاف و استقلال عمل میکند.
به عبارت دیگر، کودکان باید مادر را به عنوان پایگاهی امن ببینند تا آزادی کشف جهان را احساس کنند و به خود متکی شوند. به طور مشابه، در مدل طرحواره درمانی، یانگ شامل خودمختاری، خودکنترلی، خودانگیختگی و بازی به عنوان نیازهای عاطفی اصلی کودک است.
۳. نظریههایی در مورد مدل کار درونی کودک
شباهت دیگر بین این دو نظریه مربوط به مدل کار درونی کودک است. در نظریه دلبستگی، این مدل مبتنی بر تعامل بین نوزاد و مراقب است. مراقب به گونهای عمل میکند که احساس ارزشمندی و شایستگی کودک را تقویت کند یا به او آسیب برساند.
هنگامی که کودک یک مدل کار درونی را تشکیل داد، از آن برای تفسیر دنیای اطراف خود و ایجاد راهبردهایی برای واکنش به رفتارهای دیگران استفاده میکند. به همین ترتیب، در مدل طرحوارهدرمانی، کودک جهان را از طریق طرحوارههای ناسازگار اولیه – باورهایی در مورد خودش، درباره جهان و روابط – تفسیر میکند و از پاسخها و سبکهای مقابلهای استفاده میکند.
۴. شکل دلبستگی به عنوان پایهای امن برای کودک در فرآیند طرحواره درمانی بسیار مهم است.
مفهوم شکل دلبستگی به عنوان پایهای امن برای کودک برای فرآیند طرحواره درمانی واقعی بسیار مهم است. در طول درمان، طرحوارهدرمانگران نقش یک پایگاه امن را برای بیمار در نظر میگیرند (تا حد معقولی که شرایط رابطه درمانی را نقض نمیکند).
این برای بیماران مبتلا به طرحوارههای ناسازگار اولیه از حوزه انفصال(بریدگی) و طرد شدگی (اما نه طرحواره انزوای اجتماعی)، که معمولاً پیوند محکم و مطمئنی با مراقبان خود نداشتهاند و در نتیجه فاقد پایگاه امن هستند، بسیار مهم است.
۱۸ طرحواره ناسازگار اولیه چیست؟
دکتر یانگ ۱۸ طرحواره را متمایز می کند که آنها را در پنج حوزه اصلی دسته بندی میکند. اگر علاقه مند به کسب اطلاعات بیشتر در مورد هر یک (یا برخی) از ۱۸ طرحواره ناسازگار اولیه هستید، لیست کامل طرحوارههای ما را با کلیک روی لینک بررسی کنید.
مقاله مرتبط: تلهها و طرحوارهها و راه کمک گرفتن از آنها برای زندگی بهتر
دیدگاهتان را بنویسید