۲۳. خودفریبی: وقتی نمیدانیم مشکل داریم؛ چگونه آن را ببینیم و تغییرش دهیم؟

عناوین
Toggleدر این قسمت دربارهی پدیدهای صحبت میکنیم که اغلب بیصدا و پنهان در زندگی ما حضور دارد: خودفریبی.
خودفریبی یعنی ندانستن اینکه مشکلی وجود دارد. اما وقتی از وجود مشکل بیخبریم، آیا اصلاً میتوانیم آن را تغییر دهیم؟ پاسخ مثبت است — و در این مقاله خواهید دید که چگونه.
«شما هرگز به دلیلی که فکر میکنید، ناراحت نیستید.»
در ادامه با یک داستان آغاز میکنیم و سپس به این میپردازیم که:
- خودفریبی چیست،
- چگونه متوجه شوید در حال تجربهی آن هستید،
- و چگونه میتوان از آن خارج شد تا مسائل را با وضوح بیشتری ببینید.
نمونهای از خودفریبی در زندگی روزمره
بیایید با مثالی کلاسیک از کتاب مدیریت و خودفریبی (Leadership and Self-Deception) شروع کنیم.
شب است. زن و شوهری خوابیدهاند و نوزادشان در اتاق دیگر شروع به گریه میکند. شوهر بیدار میشود.
اولین فکرش این است: «باید بلند شوم و از نوزاد مراقبت کنم تا همسرم بیدار نشود. او تمام روز سخت کار کرده و به خواب نیاز دارد.»
اما بلافاصله فکر بعدی ظاهر میشود: «من هم تمام روز کار کردهام و فردا صبح جلسهی مهمی دارم. چرا باید من بلند شوم؟ وظیفهی من این است که کار کنم و پول دربیاورم. برای این کار به خواب کافی نیاز دارم.»
نوزاد همچنان گریه میکند.
افکار بعدی شوهر جهت تازهای میگیرند: «چرا همسرم بلند نمیشود؟ میدانم که بیدار است، فقط تنبلی میکند. اصلاً عادلانه نیست. من سخت کار میکنم، و او حتی حاضر نیست از بچه مراقبت کند!»
احساس خشم، ناراحتی و رنجش در او شکل میگیرد — و حالا واقعاً باور دارد که همسرش به او بیتوجهی میکند.
این مثالی از خودفریبی است؛ حالتی که در آن، فرد خودش را قانع میکند که کاری نادرست، در واقع درست است.
ما این کار را با سرزنش دیگران، کماهمیت جلوه دادن مسئولیت خود، انکار، یا ترفندهای ذهنی انجام میدهیم. این رفتارها شاید حس حقبهجانبی به ما بدهند، اما در واقع ما را در وضعیتهایی مثل خشم، رنجش، احساس قربانی بودن و ناامیدی گیر میاندازند.
خودفریبی پدیدهای پیچیده است. چون وقتی درگیرش هستیم، ذهن ناخودآگاه ما تلاش میکند آن را پنهان نگه دارد. ما نهتنها مشکل واقعی را نمیبینیم، بلکه گاهی اصلاً نمیخواهیم ببینیم.
اگر برای حل یک مشکل تلاش میکنید اما هیچ چیز نتیجه نمیدهد، یکی از بهترین سوالهایی که میتوانید از خودتان بپرسید این است:
«آیا من خودم را فریب میدهم؟»
تشخیص خودفریبی در دیگران آسان است. مثلاً فرد الکلی که میگوید: «من فقط برای کاهش استرس مینوشم، نه اینکه مشکلی داشته باشم. من یک وکیلم، نه یک ولگرد خیابانی. مشکل تویی، نه من!»
یا دزدی که میگوید: «تقصیر خودشان است که در را باز گذاشتند، یا اینکه ثروتمندند و مستحقاند مالشان را از دست بدهند.»
دیدن خودفریبی در دیگران آسان است، اما دیدن آن در خودمان، بسیار دشوار.
چگونه خودفریبی شکل میگیرد؟
همهی ما نقصهایی داریم و اشتباه میکنیم. در عین حال، میخواهیم خودمان را دوست داشته باشیم و تصویر خوبی از خودمان در ذهن داشته باشیم.
برای حل این تناقض، سادهترین راه اغلب این است که به خودمان دروغ بگوییم — خود را بهتر از آنچه هستیم نشان دهیم، یا اشتباهاتمان را توجیه کنیم.
نکته اینجاست: ما در فریب دادن خودمان، ماهرتر از فریب دادن دیگران هستیم. با این حال، دیگران اغلب میتوانند حس کنند که در پشت ظاهر ما چه احساسات واقعیای پنهان شده است.
در همان داستان شوهر و همسر، مرد ابتدا احساس کرد که باید به همسرش کمک کند، اما این کار را نکرد. احتمالاً برای لحظهای کوتاه احساس گناه کرد.
برای رهایی از آن احساس گناه، شروع به توجیه خود کرد. او در ذهنش تصویری از همسرش ساخت که در آن خودش «حق» داشت و همسرش «اشتباه» میکرد. خیلی زود، این تصویر ذهنی تبدیل شد به موجی از خشم، احساس قربانی بودن و نارضایتی.
اگر او همان احساس اولیهاش را دنبال میکرد و از تخت بلند میشد، نه احساس گناه میکرد و نه نیاز داشت با دیواری از خشم و توجیه، خودش را بپوشاند.
خودفریبی چگونه بر ما تأثیر میگذارد؟
وقتی دچار خودفریبی میشویم، بخش بزرگی از انرژی روانیمان را صرف توجیه خود میکنیم. برای اینکه احساس خوبی نسبت به خود داشته باشیم، شروع به تحریف حقیقت دربارهی خودمان و دیگران میکنیم — اما بهای آن، دور شدن از ارزشها، رویاها و رشد شخصی است.
خودفریبی ما را به درد میکشاند:
روابط آسیبدیده، اعتیاد، خشم فروخورده، و بیحسی نسبت به زندگی.
در این وضعیت، بهجای آنکه مسئولیت را بپذیریم و تغییری ایجاد کنیم، در موضع دفاعی باقی میمانیم — حتی اگر این دفاع از خود، ما را در رنج نگه دارد.
ما معمولاً زمانی وارد خودفریبی میشویم که برخلاف احساس درونیمان نسبت به چیزی که درست است عمل کنیم. این کار احساس گناه ایجاد میکند، و ذهن ما برای فرار از آن، شروع به توجیه و تحریف واقعیت میکند. به همین دلیل، خودفریبی را میتوان نوعی «اجتناب از آسیبپذیری انسانی» دانست.
بهمرور زمان، این تحریفها عادی میشوند؛ آنقدر که دیگر حقیقت احساسات خود را به یاد نمیآوریم. روبهرو شدن با نقصها و ضعفها نیاز به شهامت دارد — اما دروغ گفتن به خود، آسانتر به نظر میرسد.
مسئله اینجاست که خودفریبی فقط بر درون ما اثر نمیگذارد؛ بلکه احساساتی مانند خشم، رنجش و ناامیدی، بهصورت ناگفته به اطرافیانمان منتقل میشوند و تنشها را تشدید میکنند.
مثلاً اگر مرد داستانِ پیشین، صبح روز بعد با همسرش با تندی و رنجش برخورد کند، احتمال دارد همسرش نیز متقابلاً با بیمهری پاسخ دهد. این چرخه میتواند باعث شود که او همسرش را خودخواه ببیند و توجیه تازهای برای رفتار خودش بسازد — و به همین سادگی، خودفریبی از یک نفر به نفر دیگر منتقل میشود.
اگر در خودفریبی بمانیم، چه میشود؟
اگر صبح روز بعد از آن شوهر بپرسید چه احساسی دارد، احتمالاً خواهد گفت: «عصبانیت، ناراحتی، احساس بیعدالتی.»
و اگر بپرسید چرا چنین احساسی دارد، میگوید: «چون همسرم کمک نمیکند؛ چون تنبل یا بیاحترام است.»
در ذهن او، «واقعیت» این است که همسرش مقصر است و او قربانی.
اما ماجرا اینطور شروع نشد. او در ابتدا فکر کرد: «باید بلند شوم و از نوزاد مراقبت کنم.» — این فکر برایش آرامشآور بود. اما چون به آن عمل نکرد، برای فرار از احساس گناه، واقعیتی جایگزین ساخت: همسرش بیتفاوت و تنبل است.
خشم و احساس قربانی بودن، نتیجهی این خودفریبی بود؛ نه رفتار واقعی همسر.
اگر در همان لحظه از او میپرسیدید راهحل مشکل چیست، احتمالاً میگفت:
- «همسرم باید بیشتر کمک کند»
- «باید با او حرف بزنم تا بفهمد من را اذیت میکند»
- «باید بپذیرم که بهخاطر تنبلی او باید رنج بکشم.»
هیچکدام از این راهحلها نمیتوانند مشکل را حل کنند، چون بر پایهی یک درک نادرست از واقعیت ساخته شدهاند — واقعیتی که در اثر خودفریبی شکل گرفته است. تنها زمانی که فرد مسئولیت نقش خودش را بپذیرد، مسیر تغییر واقعی آغاز میشود.
بهعنوان یک درمانگر، بارها دیدهام که زوجها با این باور به جلسه میآیند که اگر فقط طرف مقابلشان تغییر کند، همهچیز درست میشود. اما تا زمانی که هرکدام نقش خود را نبینند، تلاشها بینتیجه میماند.
وقتی دربارهی ماهِیت واقعی مشکل به خودمان دروغ میگوییم، هر روشی که معمولاً میتواند مفید باشد — مثل گفتوگو، همدلی، تغییر، حتی جدایی — یا بیاثر میشود، یا وضعیت را بدتر میکند.
تأثیر خودفریبی بر اطرافیان ما
وقتی درگیر خودفریبی هستیم، دیگران را بهدرستی نمیبینیم.
نگاه ما نسبت به آنها از یک انسان با نیازها، احساسات و ضعفها، تبدیل میشود به مانعی برای خوشبختی خودمان. و همین نگاه تحریفشده، روی رفتار ما تأثیر میگذارد — حتی اگر چیزی نگوییم یا کاری نکنیم.
افراد معمولاً حس میکنند که واقعاً چه احساسی نسبت به آنها داریم.
حتی اگر رفتارمان ظاهراً محترمانه باشد، آنها ممکن است حس بیاعتمادی، قضاوت یا تحقیر ما را دریافت کنند. و همین باعث میشود در برابر ما مقاومت کنند یا از صمیمیت فاصله بگیرند.
شاید برایتان پیش آمده باشد که فکر کنید فردی در حقتان بیانصافی میکند و شما کاملاً حق دارید، اما بعدتر متوجه شوید که خودتان هم در ایجاد آن وضعیت نقش داشتهاید — یا حتی منشأ اصلی مشکل بودهاید.
این دقیقاً همان تأثیر خودفریبی است.
وقتی دیگران را به اشتباه میبینیم و آنها را مسئول ناراحتیهای خود میدانیم، نهتنها به آنها آسیب میزنیم، بلکه روابطمان را هم تضعیف میکنیم. این نوع نگاه، سوءتفاهمها و تنشها را بیشتر میکند، و بهجای همکاری، درگیری و گسست ایجاد میشود.
چگونه از خود بپرسیم که در حال خودفریبی هستیم؟
تا اینجا فهمیدیم که گاهی مشکلی داریم، اما خودمان از آن بیخبریم. حالا سؤال مهم این است: چهطور بفهمیم در حال خودفریبی هستیم؟
یکی از مؤثرترین راهها این است که در لحظات ناراحتی یا درگیری، چند سؤال ساده از خودمان بپرسیم:
- آیا دارم این موقعیت را به درستی میبینم؟
- آیا ممکن است در این وضعیت نقشی داشته باشم؟
- آیا بیشتر از آنچه مایلم بپذیرم، در شکلگیری این مشکل دخیل بودهام؟
این پرسشها ما را از حالت دفاعی یا قربانیبودن خارج میکنند و کمکمان میکنند مسئولیتِ نقش خود را ببینیم.
اگر از خودفریبی برای توجیه اشتباهاتمان استفاده کنیم، درواقع خودمان را از یافتن راهحل محروم میکنیم. اما وقتی مسئولیت خود را بپذیریم، به جای اینکه گرفتار تکرار و رنج بمانیم، قدرت تغییر پیدا میکنیم.
پرسیدن این سؤالها، اولین قدم بهسوی شفافیت است. این کار به ما کمک میکند از پشت توجیهات و سرزنش دیگران بیرون بیاییم، انتخابهایمان را ببینیم و راهی تازه برای حل مشکل پیدا کنیم.
نشانههای خودفریبی را چگونه بشناسیم؟
اولین قدم برای رهایی از خودفریبی، تشخیص نشانههای آن در خودمان است. در ادامه، رایجترین نشانههای خودفریبی را میبینید:
- توجیه کردن (Justifying): جملاتی مثل «مجبور بودم این کار را انجام بدهم چون…» یا «اگر او آن کار را نمیکرد، من هم این کار را نمیکردم». معمولاً برای انجام کار درست، نیازی به توجیه نداریم. مثال: در داستان شوهر، او تا زمانی که نخواست بلند نشود، نیازی نداشت به خودش یادآوری کند که «من سخت کار میکنم».
- تلاش برای تغییر دیگران:باور به اینکه اگر طرف مقابل تغییر کند، مشکل حل میشود. تمرکز صرف روی تغییر دیگران بهجای دیدن نقش خودمان.
- سرزنش کردن (Blaming): دیدن دیگران بهعنوان منبع مشکل. این زمانی خودفریبی است که از اشتباه دیگران برای توجیه رفتار نادرست خود استفاده میکنیم.
- بزرگنمایی منفی (Horribilizing): بدتر جلوه دادن دیگران برای بهتر جلوه دادن خودمان — یا حتی برعکس، بدتر دیدن خود برای توجیه ناتوانی و انفعال.
- احساس ناامیدی یا ناتوانی مداوم: ماندن در حالت قربانیبودن و نداشتن هیچ راهی برای بهبود.
- نقش قربانی (Victimizing): تمرکز مداوم بر اینکه چطور دیگران در حقمان بدی کردهاند، بدون دیدن نقش خودمان.
- جمعآوری شواهد علیه دیگران: ساختن لیست ذهنی از خطاهای دیگران و بازخوانی مداوم آن برای تأییدِ بیگناهی خودمان.
- تکرار الگوهای مشابه در زندگی: اگر بارها با یک نوع مشکل مواجه شدهاید (مثلاً همیشه با مدیرانی با ارتباطات ضعیف)، شاید بهتر باشد نگاهی به الگوهای رفتاری یا فکری خودتان بیندازید.
تشخیص این نشانهها، گام اولِ خودآگاهی است.
با دیدن آنها در خود، میتوانیم بهجای پنهان شدن پشت توجیهها، به تدریج مسئولیت انتخابهایمان را بپذیریم. این همان مسیری است که به رشد، وضوح و روابط سالمتر منتهی میشود.
چند راه غلبه بر خودفریبی
وقتی بتوانید وضعیت را با وضوح ببینید، میتوانید قدمهای کوچکی بردارید تا رفتارها و انتخابهایتان را با عمیقترین احساس خود از آنچه درست است، هماهنگ کنید.
در اینجا چند راه عملی برای رهایی از خودفریبی وجود دارد:
- نشانهها را در خود شناسایی کنید. توجیه، سرزنش، نقش قربانی و سایر نشانههایی که پیشتر گفتیم را در خود بررسی کنید. این نشانهها اغلب نشانهی آن هستند که در حال دور شدن از ارزشهای درونیتان هستید.
- مکث کنید و درونتان را بررسی کنید. از خودتان بپرسید: «واکنش من نسبت به این موقعیت یا فرد، چه چیزی دربارهی من میگوید؟» گاهی فقط یک مکث کوتاه میتواند شما را از واکنشهای تکراری و دفاعی نجات دهد.
- به دنبال وضوح باشید. اگر متوجه نشانههای خودفریبی شدید، فضایی امن برای خود ایجاد کنید:
تنها باشید، یا با کسی که به شما احساس امنیت میدهد وقت بگذرانید، بنویسید یا فکر کنید که در این موقعیت چه کسی میخواهید باشید؟ چه واکنشی با شخصیت مورد احترامتان هماهنگتر است؟ - مسئولیت آنچه در کنترلتان است را بپذیرید. بهجای تمرکز بر اشتباهات دیگران، از خود بپرسید: «من چه نقشی در این وضعیت دارم؟» یکی از رایجترین اشکال خودفریبی این است که از رفتار دیگران برای توجیه رفتار ناهماهنگ خودمان استفاده کنیم. در این مسیر، نه درگیر کشف جعبههای دیگران شوید و نه خودتان را سرزنش کنید — فقط ببینید و مسئولانه پاسخ دهید.
- فروتن و مایل به تغییر بمانید. کامل بودن هدف نیست؛ کافی است بخواهید هر بار کمی بهتر عمل کنید. تغییر پایدار از پذیرش آغاز میشود، نه از خودسرزنشی.
✅ تمرین عملی:
یک مشکل واقعی در زندگیتان را در نظر بگیرید. از خود بپرسید:
- «آیا این موقعیت را بهدرستی میبینم؟»
- «آیا نشانهای از خودفریبی در من وجود دارد؟»
- «برای زندگی بر اساس ارزشهایم، چه اقدامی میتوانم انجام دهم؟»
یاد گرفتن تشخیص خودفریبی، مهارتی است که با تمرین رشد میکند. هرچه بیشتر تمرین کنید، میتوانید خود و دیگران را با وضوح و صداقت بیشتری ببینید — و این یکی از پایههای واقعی رشد، ارتباط و آرامش است.
اصولی برای زندگی بدون خودفریبی (برگرفته از موسسه آربینگر)
مفاهیم این مقاله، الهامگرفته از کارهای موسسه آربینگر (The Arbinger Institute) هستند؛ نهادی که رویکردش به خودفریبی، تغییر رفتار و حل تعارضها، برای من شخصاً بسیار تحولآفرین بوده است.
کتابهای برجستهی آنها از جمله:
- رهبری و خودفریبی (Leadership and Self-Deception)
- آناتومی صلح (The Anatomy of Peace)
- و پیوندهایی که ما را آزاد میکنند (Bonds That Make Us Free) نوشتهی سی. تری وارنر (C. Terry Warner)
…کمک کردهاند تا این موضوعات را در سطحی عمیقتر و کاربردیتر درک کنم.
اگر برایتان جذاب است که عمیقتر با ریشههای خودفریبی، بازسازی روابط و آزادی درونی آشنا شوید، پیشنهاد میکنم مطالعه را با کتاب آناتومی صلح یا انتخاب (The Choice) آغاز کنید.
همچنین، شرکت در سمینارهای موسسه آربینگر میتواند تجربهای عمیق و تأثیرگذار باشد. من از طریق آشنایی با دیدگاههای آنها، احساس آزادی و قدرت بیشتری در زندگیام پیدا کردهام — حتی بیش از هر منبع دیگری که مطالعه کردهام.
از دیگر آثار مفید این موسسه میتوان به:
- هرم والدگری (The Parenting Pyramid)
- و انتخاب در مداخله (The Choice in Intervention)
اشاره کرد، که به حوزههای تربیت، آموزش و همکاری مؤثر میپردازند.
📌 برای آشنایی بیشتر با آثار این موسسه و دسترسی به خلاصهای از کتابها، روی این لینک کلیک کنید.
اصول اساسی درک خودفریبی (بر پایهی آموزههای آربینگر)
- خیانت به خود: زمانی اتفاق میافتد که برخلاف چیزی که دروناً حس میکنم باید انجام دهم، عمل میکنم.
- توجیه خود: پس از خیانت به خود، ذهنم برای کاهش احساس گناه، شروع به ساختن توجیهاتی میکند تا رفتارم را درست جلوه دهد.
- تحریف واقعیت: این توجیهها باعث میشوند جهان و دیگران را نادرست ببینم — دیدگاهی که با واقعیت هماهنگ نیست.
- جعبهی خودفریبی: وقتی درگیر این توجیهات میشوم، وارد حالتی ذهنی میشوم که آربینگر آن را «جعبه» مینامد؛ حالتی که در آن خودم را حقبهجانب و دیگران را مقصر میبینم.
- ویژگیهای شخصیتی: اگر مدت زیادی در یک جعبه بمانم، آن حالت ممکن است به بخشی از شخصیت من تبدیل شود.
- تحریک دیگران: وقتی در جعبه هستم، رفتار و نگرش من باعث میشود دیگران هم حالت دفاعی یا منفی بگیرند — انگار آنها را هم وارد جعبه میکنم.
- دعوت به رفتار متقابل: این حالت متقابل باعث میشود ما یکدیگر را در جعبه نگه داریم، با رفتارهایی که همدیگر را توجیه میکنند؛ نوعی تبانی ناآگاهانه برای باقی ماندن در رنج و سوءتفاهم.
اصولی برای زندگی با آگاهی از جعبهها
- تلاش برای بهتر شدن، نه کامل بودن: کامل بودن هدف نیست. کافیست هر بار کمی بهتر شویم.
- عمل به جای حرف: بهجای استفاده از واژههایی مثل «جعبه» در گفتگو با دیگران، اصول را در زندگی خود بهکار بگیرید.
- تمرکز بر خود، نه دیگران: بهجای شناسایی جعبههای دیگران، روی شناسایی جعبههای خودتان تمرکز کنید.
- متهم نکردن دیگران: دیگران را بابت در جعبه بودنشان سرزنش نکنید. کافی است خودتان تلاش کنید از جعبه خارج شوید.
- ادامه دادن، حتی پس از خطا: اگر متوجه شدید در جعبه بودهاید، خودتان را سرزنش نکنید. فقط ادامه دهید.
- پذیرش و عذرخواهی: اگر روزی در جعبه بودهاید، این واقعیت را انکار نکنید. آن را بپذیرید، از خودتان عذر بخواهید و در آینده رفتاری همدلانهتر با دیگران داشته باشید.
جمعبندی
خودفریبی شاید یکی از پنهانترین موانع رشد شخصی ما باشد. وقتی متوجه میشویم که دید ما ممکن است تحریف شده باشد، اولین گام را بهسوی شفافیت، مسئولیتپذیری و آزادی برداشتهایم.
از شما دعوت میکنم همین امروز، به یک موقعیت اخیر در زندگیتان فکر کنید که در آن احساس ناراحتی، خشم یا ناامیدی داشتهاید.
از خودتان بپرسید:
-
آیا ممکن است بخشی از ماجرا را ندیده باشم؟
-
آیا دارم از چیزی فرار میکنم؟
نوشتن، فکر کردن یا حتی گفتوگو با یک دوست امن دربارهی این موضوع، میتواند نقطهی شروعی باشد برای بیرون آمدن از جعبه.
خودفریبی پایان ماجرا نیست — فقط پردهای است که اگر کنار برود، حقیقتی روشنتر پشت آن منتظر ماست.
نیاز به نگاه عمیقتر دارید؟
اگر احساس میکنید برخی از چالشهای شما ریشه در الگوهای ناپیدا یا خودفریبیهای پنهان دارد، گفتوگو با یک کوچ میتواند مسیر روشنتری پیش رویتان بگذارد. من بهعنوان کوچ، در کنارتان هستم تا این مسیر را با آگاهی، صداقت و احترام به خود طی کنید.
📌 با کلیک روی این لینک میتوانید با خدمات کوچینگ من آشنا شوید. جلسه اول برای آشنایی با موضوع شما، رایگان است.
دیدگاهتان را بنویسید