خلاصه نمایشنامه هملت
عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: Hamlet
- نویسنده: ویلیام شکسپیر
- سال انتشار: بین ۱۵۹۹ و ۱۶۰۱
- ژانر: کلاسیک، نمایشنامه، ادبیات داستانی، تئاتر
- امتیاز کتاب: ۴.۰۲ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
درباره نویسنده
ویلیام شکسپیر (1564-1616) نمایشنامه نویس، شاعر و بازیگر انگلیسی بود که به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان زبان انگلیسی و یک شخصیت برجسته در ادبیات جهان شناخته میشود. شکسپیر که در استراتفورد آپون آون انگلستان متولد شد، مجموعه وسیعی از آثار را نوشت که شامل نمایشنامههای نمادینی مانند «رومئو و ژولیت»، «هملت»، «مکبث» و «اتللو» است. نمایشنامههای او طیف گستردهای از مضامین را در بر میگیرد و عشق، تراژدی، جاهطلبی، قدرت و پیچیدگیهای انسانی را بررسی میکند. درک عمیق شکسپیر از ماهیت انسان در شخصیت پردازیهای پیچیده و استفاده استادانه از زبان مشهود است و باعث میشود آثارش با مخاطبان در فرهنگها و نسلها طنین انداز شود.
تأثیر شکسپیر بر زبان انگلیسی بیاندازه است، زیرا او کلمات و عبارات متعددی را معرفی کرد که امروزه به عنوان رایج تبدیل شدهاند. سهم او در کانون ادبی و تئاتر بینظیر است و آثارش همچنان در سراسر جهان به صحنه میروند و مورد مطالعه قرار میگیرند. فراتر از دستاوردهای هنری او، میراث شکسپیر در توانایی او در تسخیر جوهر شرایط انسانی، انعکاس در حقایق جهانی و احساسات بی زمان نهفته است. نمایشنامههای او نه تنها سرگرم کننده است، بلکه بینش عمیقی را در مورد پیچیدگیهای وجود انسان ارائه میدهد و او را به چهرهای مشهور و ماندگار در تاریخ ادبیات تبدیل میکند.
توجه توجه: این قسمت داستان نمایشنامه را لو میدهد. اگر تمایل دارید، میتوانید اول قسمت نکات کلیدی را مطالعه کنید.
خلاصه کتاب
“هملت” نمایشنامهای تراژیک نوشته ویلیام شکسپیر است که گمان میرود بین سالهای 1599 تا 1601 ساخته شده باشد. این نمایش یکی از مشهورترین و پربازدیدترین آثار شکسپیر است. این نمایشنامه در پادشاهی دانمارک اتفاق میافتد و حول محور شخصیت اصلی یعنی شاهزاده هملت میچرخد، در حالیکه او در دنیایی از فریب، خیانت و انتقام حرکت میکند.
صحنه اول
نمایشنامه با روح پدر هملت، پادشاه سابق دانمارک، در مقابل هملت و نگهبانان در نبردهای قلعه السینور ظاهر میشود. روح فاش میکند که او توسط برادرش، عموی هملت، کلودیوس، که از آن زمان پادشاه شده و با مادر هملت، ملکه گرترود، به قتل رسیده است. شبح هملت را ترغیب میکند تا انتقام بگیرد. هملت که از این مکاشفه آشفته شده است، تصمیم میگیرد در حالیکه درباره مرگ پدرش تحقیق میکند، خود را دیوانه جلوه دهد.
صحنه دوم
جنون ساختگی هملت باعث سردرگمی و نگرانی درباریان میشود. به افلیا، عشق هملت و دختر پولونیوس، مشاور پادشاه، دستور داده میشود که از او دوری کند. هملت با اجرای نمایشنامهای که قتل پدرش را بازسازی میکند، نقشهای برای تایید گناه کلودیوس طراحی میکند. کلودیوس به این نمایش واکنش نشان میدهد و سوء ظن هملت را تأیید میکند. رفتار هملت به طور فزایندهای پریشان میشود و دیگران را به دیوانگی او بیشتر متقاعد میکند.
صحنه سوم
هملت با مادرش ملکه گرترود روبرو میشود و به اشتباه پولونیوس را که در حال استراق سمع بود، میکشد. کلودیوس هملت را به انگلستان میفرستد تا او را به دست انگلیسیها بکشد. در همین حال، اندوه افیلیا از مرگ پدرش، پولونیوس، او را به جنون میکشاند و در رودخانهای غرق میشود. هملت پس از اینکه به سختی از مرگ در انگلستان فرار میکند، به دانمارک باز میگردد.
صحنه چهارم
لائرتیس، پسر پولونیوس و برادر افیلیا، به دنبال انتقام مرگ پدرش و جنون اوفلیا، از فرانسه برمیگردد. کلودیوس با لایرتیس توطئه میکند تا هملت را از طریق یک دوئل تقلبی بکشد. دوئل ترتیب داده میشود و هملت و هم لایرتیس هر دو با یک شمشیر مسموم زخمی میشوند.
صحنه پنجم
در طول دوئل، ملکه گرترود از یک جام مسموم که برای هملت در نظر گرفته شده بود، مینوشد و میمیرد. لایرتیس نقشه کلودیوس را فاش میکند و اینکه هملت نیز مسموم شده است. در هرج و مرج متعاقب، هملت کلودیوس را میکشد و مطمئن میشود که عمویش از جام مسموم مینوشد. آرزوی مرگ هملت این است که دوستش هوراشیو، داستان او را تعریف کند. فورتینبراس، شاهزاده نروژی از راه میرسد و کنترل تاج و تخت را به دست میگیرد و این نشان دهنده پایان سلطنت دانمارک است.
مضامین «هملت» شامل پیچیدگیهای انتقام، تأثیر مخرب قدرت، ماهیت جنون، تضاد بین ظاهر و واقعیت، و تأمل وجودی زندگی و مرگ است. زبان غنی این نمایشنامه، رشد شخصیت پیچیده، و کاوش در روانشناسی انسان، محبوبیت پایدار و اهمیت مداوم آن را در ادبیات و تئاتر تضمین کرده است.
نکات کلیدی کتاب
«هملت» مضامین و پیامهای زیادی را بررسی میکند که همچنان در بین مخاطبان طنین انداز میشود. برخی از پیامهای اصلی نمایشنامه عبارتاند از:
- انتقام و عدالت
موضوع انتقام در نمایشنامه محوری است، زیرا هملت به دنبال انتقام قتل پدرش است. با این حال، این نمایشنامه سوالاتی را در مورد اخلاقیات و پیامدهای انتقام جویی ایجاد میکند. تفکر هملت در مورد کشتن کلودیوس (عمویش)، پیچیدگیهای عدالت و پتانسیل انتقام را منعکس میکند تا به چرخهای از خشونت منجر شود. - ظاهر در مقابل واقعیت
در طول نمایشنامه، شخصیتها اغلب نیت واقعی خود را پشت نقابها و ظاهرهای فریبنده پنهان میکنند. این مضمون با جنون ساختگی هملت، کنشهای فریبنده کلودیوس و استفاده از اجراهای تئاتری در نمایشنامه نمونه است. این نمایشنامه تاکید میکند که چگونه ممکن است همه چیز آنطور که در ظاهر به نظر میرسد، نباشد. - جنون و سلامت عقل
جنون ساختگی هملت و هبوط واقعی اوفیلیا به جنون سوالاتی را در مورد ماهیت سلامت عقل ایجاد میکند. - فساد و قدرت
نفوذ مفسدهی قدرت در اقدامات کلودیوس مشهود است، زیرا او برادرش را به قتل رساند تا تاج و تخت را تصرف کند و برای حفظ حکومت خود دست به کارهای مشکوک اخلاقی دیگری میزند. این نمایشنامه نشان میدهد که چگونه قدرت طلبی میتواند افراد را به ارتکاب اعمال شنیع و نادیده گرفتن ملاحظات اخلاقی سوق دهد. - فنا و اگزیستانسیالیسم
تک گویی معروف هملت، “بودن یا نبودن”، بازتاب تفکر او در مورد زندگی، مرگ و وضعیت انسانی است. این نمایشنامه به پرسشهای وجودی در مورد هدف زندگی، اجتنابناپذیری مرگ و عدم اطمینان از آنچه فراتر است، میپردازد. - خانواده و خیانت
این نمایش به بررسی پویایی روابط خانوادگی، به ویژه روابط تیره بین هملت و مادرش، گرترود، و خیانتی که هملت هنگام کشف نقش عمویش در مرگ پدرش احساس میکند، میپردازد. موضوع خیانت در سراسر نمایشنامه طنین انداز میشود و بر روابط شخصی و سیاسی تأثیر میگذارد. - سرنوشت و اراده آزاد
«هملت» سؤالاتی را در مورد اینکه آیا افراد بر سرنوشت خود کنترل دارند یا اینکه سرنوشت اعمال آنها را شکل میدهد، مطرح میکند. کشمکشهای درونی و شرایط بیرونی هملت باعث میشود به این فکر کنیم که آیا پایان غمانگیز او نتیجه انتخابهای خودش است یا نیروهای خارج از کنترل او. - تئاتری بودن و اجرا
این کتاب چندین نمونه از نمایشنامهها را در خود به نمایش میگذارد که به عنوان استعارهای از شیوههایی است که افراد ظاهر را دستکاری میکنند و در زندگی خود درگیر بازی کردن میشوند. استفاده از تئاتر به عنوان یک وسیله موضوعی، خطوط مبهم بین واقعیت و داستان را برجسته میکند.
در مجموع، «هملت» اثری پیچیده و چندوجهی است که به روان انسان، معضلات اخلاقی و پیچیدگیهای روابط انسانی میپردازد. کاوش آن در مضامین جاودانه و پیامهای تفکر برانگیز همچنان آن را به یک اثر ادبی جذاب و ماندگار تبدیل میکند.
در بخشی از کتاب هملت میخوانیم
بودن، یا نبودن: مسئله این است
آیا شایستهتر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،
یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم
تا آن دشواریها را از میان برداریم؟
مردن، آسودن – سرانجام همین است و بس؟
و در این خواب دریابیم که رنجها و هزاران زجری که این تن خاکی میکشد، به پایان آمده.
پس این نهایت و سرانجامی است که باید آرزومند آن بود.
مردن… آسودن… و باز هم آسودن… و شاید در احلام خویش فرورفتن.
آری! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ
پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید میآید
ما را به درنگ وامیدارد؛ و همین مصلحتاندیشی است
که اینگونه بر عمر مصیبت میافزاید.
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
اهانت فخرفروشان، رنجهای عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران
و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا میزنند، همه را تحمل کند، در حالی که میتواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراسِ از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،
اراده آدمی را سست نماید.
و وامیداردمان که مصیبتهای خویش را تاب آوریم،
نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمیدانیم.
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بیرنگ میکند.
و از این رو اوج جرئت و جسارت ما
از جریان ایستاده
و ما را از عمل بازمیدارد.
دیگر دم فرو بندیم، ای افیلیای مهربان! ای پریرو، در نیایشهای خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر.
شنیدهام که خروس، شیپور سپیده دم است، با بانگ بلند و تیزش خدای روز را بیدار میکند و به شنیدن این اخطار همه ارواح آواره و سرگردان،خواه در دریا باشند و خواه در آتش، بر زمین باشند یا در هوا، شتابان به زندان گور خود میروند.
حتی فرشته تقوی از ضربات افترا مصون نیست.
اندرزهای پولونیوس به دخترش: آنچه میاندیشی بر زبان میاور و به اندیشههای نسنجیده جامه عمل مپوشان.خوش برخورد باش، اما به هیچ رو مبتذل نباش. دوستان خود را پس از آزمودن با پنجه فولادین در جان خود جای ده، ولی دستهای خود را برای پذیرایی هر خام سر از تخم در آوردهای فرسوده مکن. از ستیزه بپرهیز، اما اگر بدان کشیده شدی چنان بکوش که از تو پروا کنند. گوش خود را به شنیدن گفته هر کس بگمار ولی با کمتر کس همداستانی کن. با هر کسی رای بزن اما قضاوت خود را فاش مگردان. به مقتضای آنچه در کیسه داری رختهای گرانبها بپوش، اما دور از بوالهوسی باش. جامهات فاخر باشد نه پر زرق و برق، زیرا هیات ظاهر ای بسا که بر خود مرد دلالت میکند. نه وام بگیر و نه وام بده، زیرا وام دادن چه بسا از دست دادن پول و دوست هر دو است. و اما وام گرفتن عقل معاش را کند میدارد. به ویژه این نکته: با خود درستکار باش، و همچنان که به یقین شب از پس روز میآید، نتیجه چنان خواهد بود که با دیگران نخواهی توانست دغلکار باشی.
شک کن که ستارهها آتشین هستند
شک کن که خورشید حرکت میکند
شک کن به حقیقت که شاید دروغگو باشد
اما هرگز به این که دوستت دارم شک نکن
هیچ چیز خوب یا بدی وجود ندارد، بلکه فکر کردن است که آن را چنین میکند.
دیدگاهتان را بنویسید