خلاصه کتاب جمهور اثر افلاطون
عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: The Republic
- نویسنده: افلاطون
- سال انتشار: ۴۰۱
- ژانر: فلسفی
- امتیاز کتاب: ۳.۹۶ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
کتاب جمهور (حدود ۳۸۰ قبل از میلاد) دیالوگی است که در آن سقراط و همراهانش به بررسی ویژگیها و فضایل فردی که عادلترین است و همچنین عادلترین نوع حکومت میپردازند. این کتاب همچنین رابطه بین شهروند و شهر را مورد بررسی قرار میدهد و اینکه چگونه این رابطه بر فلسفه، سیاست، اخلاق و هنر تأثیر میگذارد.
درباره نویسنده
افلاطون، معروفترین شاگرد سقراط، در دوران کلاسیک یونان (قرن ۵ تا ۴ قبل از میلاد) فیلسوف و ریاضیدان بود. او بیش از ۳۰ دیالوگ و متن فلسفی در موضوعات متنوعی از جمله عشق، دانش، اخلاق، سیاست، متافیزیک و الهیات نوشت.
مقدمه: بررسی فلسفه عدالت با مشهورترین اثر افلاطون
افلاطون، در کتاب «جمهور»، به سوالاتی اساسی میپردازد: چه چیزی یک فرد را عادل میکند؟ و چگونه میتوانیم یک شهر عادل را تعریف کنیم؟
پاسخ به این سوالات هدف سقراط، «پشه آتن»، در طول دیالوگ «جمهور» است. هرچند افلاطون این اثر را بیش از دو هزار سال پیش نوشته، اما همچنان در مرکز فلسفه و نظریه سیاسی قرار دارد. بهراستی، آلفرد نorth وایتهد، ریاضیدان و متافیزیکدان، یکبار کل فلسفه را به عنوان یک پاورقی برای افلاطون توصیف کرد.
کتاب «جمهور» بخشی ضروری از متون کلاسیک غربی است و شما را در نقش یکی از شاگردان سقراط قرار میدهد. در این کتاب، شما با سقراط همراه میشوید و به پرسشهای او درباره نقش عدالت، فلسفه و هنر در شکلگیری شهر و روح انسان پاسخ میدهید. این اثر نهتنها به بررسی مفاهیم فلسفی میپردازد بلکه تأثیرات اجتماعی و سیاسی آن را نیز مورد توجه قرار میدهد و تأثیر عمیقی بر تفکر غربی دارد.
سقراط تعاریف عدالت را که شرکای گفتوگوی او ارائه میدهند، مورد سوال قرار میدهد و آنها را تحلیل میکند.
سقراط به تعاریف عدالت که شرکای گفتوگویش پیشنهاد میکنند، سوال میزند و آنها را از هم میپاشد. عدالت را چگونه تعریف میکنید؟ هرچقدر هم که پاسخ شما خوب فکر شده باشد، سقراط احتمالاً میتواند آن را تحلیل کند.
در طول دیالوگ بین او و همراهانش، او به بررسی و سوال درباره چندین تعریف از عدالت میپردازد. اولین تعریف از پُلِمارخوس میآید که ادعا میکند عدالت یعنی دادن آنچه هر کس به آن حق دارد. در پاسخ، سقراط سعی میکند این تعریف را با یافتن استثناهایی زیر سوال ببرد. اگر سلاحها حق کسی باشد، چه؟ هرچند باید آنچه را که مدیون هستیم، برگردانیم، اما نباید سلاحها را به کسی که دیوانه است و در حال تهدید به آسیب رساندن به کسی است، ارائه دهیم. بنابراین، تعریف عدالت به عنوان دادن آنچه owed است، همیشه صدق نمیکند.
پُلِمارخوس سپس پاسخ دیگری ارائه میدهد. عادل بودن یعنی به دوستان کمک کردن و به دشمنان آسیب رساندن. به این موضوع، سقراط سوال میکند که آیا در شرایطی ممکن است که آسیب رساندن اخلاقی باشد. او نتیجه میگیرد که اینطور نیست. او میگوید که مربیان حیوانات به حیواناتی که به آنها آسیب میزنند، سودی نمیرسانند. به همین ترتیب، اگر انسانها آسیب ببینند، اخلاقشان کمتر میشود.
علاوه بر این، ممکن است دوستان را با دشمنان و دشمنان را با دوستان اشتباه بگیریم و در نتیجه به کسانی که قصد آسیب رساندن به آنها را داشتهایم، سود برسانیم. بنابراین، از آنجا که آسیب رساندن به کسی سودی ندارد و قضاوتهای ما نمیتوانند به طور مطلق دقیق باشند، این تعریف دوم نیز از بین میرود.
تعریف سوم که توسط تراسیماخوس مطرح میشود، این است که عدالت چیزی است که برای حاکم سودمند است. سقراط سوال میکند که آیا این تعریف همچنین به کسانی در موقعیتهای دیگر، مانند یک پزشک، اعمال میشود؟
سلامت بیمار باید نگرانی اصلی پزشک باشد، نه منفعت خود او. حاکمی که به جای مردم خود به منافع خود فکر میکند، حاکم عادل نیست. مانند پزشک، حاکم نیز باید به دنبال نفع مردم خود، یعنی شهر باشد. این تعریف سوم نیز ناکافی است و بنابراین، تلاشهای اولیه برای تعریف عدالت به یک بنبست میرسد.
عدالت نمیتواند به طور مستقل از فرد و شهر بررسی شود.
عدالت نمیتواند به طور مستقل از فرد و شهر مورد بررسی قرار گیرد. پس از این بنبست، سقراط تعریف خود از عدالت را پیشنهاد میکند: به کار خود رسیدن. او میگوید که این مفهوم جنبههای خصوصی و عمومی دارد.
به کار خود رسیدن یعنی به طور مسئولانه نقش مناسب خود را ایفا کنیم و بدین ترتیب هم به خود و هم به شهر خود سود برسانیم. شهروندان یک شهر که به طور عادلانه و منظم عمل میکنند، هر یک نقش خاصی دارند که به طور کامل به آنها مناسب است. به همین دلیل، هیچ کس نیازی به رسیدگی به همه چیز به تنهایی ندارد. سقراط مشخص میکند که یک شهر باید شامل کارگران ماهر، پزشکان، بازرگانان، حاکمان و سربازان باشد و هر فرد باید نقش خود را بشناسد و به خوبی ایفا کند. آگاهی از نقش فردی بستگی به وجود نهادهای عادلانه در شهر دارد که ساکنان را در مورد وظایف مناسب خود آموزش میدهند.
زمانی که افراد میدانند وظایفشان چیست، با انجام کارهای خود به طور عادلانه و مناسب، به کار خود میرسند. این در نهایت تأثیراتی بر شهر خواهد داشت و آن را عادلانه یا ناعادلانه میسازد. سقراط توضیح میدهد که نه هر کسی برای هر نقشی مناسب است. به عنوان مثال، کسی که برای فرماندهی مناسب است، لزوماً بهترین مربی اسب نخواهد بود. شغل هر فرد باید به نفع جامعه به طور کلی باشد و این نقش اجتماعی آن است.
به عنوان مثال، یک حاکم عادل برای شهر سلطنت میکند، در حالی که یک مستبد برای منافع شخصی خود حکمرانی میکند. بنابراین، اقدامات یک مستبد نمایانگر جامعه فاسدی است که کنترل میکند، در حالی که اقدامات یک حاکم عادل نمایانگر شهر عادلی است که بر آن حکمرانی میکند. به همین دلیل، عدالت برای هر فرد نمیتواند به طور مستقل از عدالت برای شهر دیده شود. تعیین نقش هر فرد هرگز تصمیمی فردی نیست، بلکه تحت تأثیر نیازهای شهر و مهارتهای فرد قرار میگیرد.
در یک شهر ایدهآل و عادل، نیازهای شهر و نیازهای فرد به صورت همزیستی کار میکنند، به طوری که شهر از مردم خود سود میبرد و مردم نیز از شهر خود بهرهمند میشوند.
مردم و شهرها باید عادل باشند. صرفاً به نظر عادل بودن بدترین نوع بیعدالتی است.
مردم و شهرها باید عادل باشند. صرفاً به نظر عادل بودن بدترین نوع بیعدالتی است. در گفتگوهای مربوط به عدالت، رشتهای وجود دارد که تفاوت بین ذات و ظاهر را نشان میدهد؛ به عبارتی، چگونگی ظاهر چیزی در مقایسه با آنچه که در واقعیت هست.
بزرگترین نوع بیعدالتی این است که فردی به نظر عادل باشد در حالی که در واقع ناعادل است. اکنون برادر افلاطون، گلاوکون، به گفتوگو ملحق میشود. هر دو، گلاوکون و سقراط، تلاش میکنند تا مفهوم عدالت را درک کنند و ایدهای را ارائه دهند که زندگی عادلانه از زندگی ناعادلانه بهتر است. گلاوکون که نقش حامی شیطان را بازی میکند، ادعایی مطرح میکند که میخواهد سقراط آن را رد کند. او ادعا میکند که اکثریت مردم صرفاً تصور زندگی عادلانه را از زندگی واقعی عادلانه بهتر میدانند.
اما سقراط نه تنها این را رد میکند، بلکه تأکید میکند که چنین زندگیای به شدت ناعادل است. او میگوید این مشابه کسی است که به نظر میرسد سازنده سلاح ماهری است در حالی که در واقع ناتوان است. چنین ادعاهای کاذبی منجر به تولید سپرهای محکم میشود که در جنگ از هم میپاشند. نکته اینجا این است که شخصیت واقعی فرد هیچ ارتباطی با ظاهر ندارد. اگر کسی را به آزمون بگذارید، میتوانید بفهمید که از چه جنسی ساخته شده است.
در نهایت، سقراط بیان میکند که میتوان با مطالعه محیط، شهر و روابط فرد با دیگران، فهمید که آیا فردی عادل است یا ناعادل. بنابراین، برای اینکه یک فرد عادل باشد، شهر او نیز باید عادل باشد و نه صرفاً به نظر عادل.
سقراط سپس میگوید که بدون یک شهر عادل، افراد عادل نمیتوانند وجود داشته باشند. بنابراین، افرادی که در شهرهایی زندگی میکنند که قوانین آن به نفع عدهای اندک و نه به نفع اکثریت است، در شهرهای ناعادل زندگی میکنند، حتی اگر به نظر عادل باشند. چنین شهرهایی معمولاً تحت سلطهی مستبدانی قرار دارند که اعمال ناعادلانهشان برای ایجاد شهرتی به عنوان یک حاکم عادل استفاده میشود. قوانین مستبد همیشه به نفع او و به ضرر تمام کسانی است که علیه او عمل میکنند. به جای دستیابی به خیر عمومی، مستبد تنها به دنبال ارضای اهداف شخصی خود است.
آموزش و “دروغ نیکو” برای عدالت ضروری هستند.
آموزش و یک دروغ نیکو برای عدالت ضروری هستند. سقراط بر این باور است که آموزش باید افراد را برای عادل بودن آماده کند. بنابراین، یک آموزش صحیح، آموزشی است که به افراد این امکان را میدهد تا ذهن و بدنی سالم داشته باشند که میتواند شهر را محافظت و تقویت کند.
به عنوان مثال، آموزش موسیقی راه را برای ایجاد ذهنی سالم هموار میکند و ورزشهای بدنی به ایجاد بدنی سالم کمک میکند. موسیقی به آموزش ذهن و روح از طریق ریتم و هماهنگی کمک میکند که هر دو میتوانند نظم ذهنی متعادل را به ارمغان آورده و به شخصیت عادل منجر شوند. این نظم متعادل همچنین برای انواع هنرها و صنایع دستی ضروری است. از سوی دیگر، ورزشهای بدنی قدرت فیزیکی را تقویت کرده و همکاری گروهی را تقویت میکنند. بهویژه، ورزشهای المپیک هم قدرت فردی و هم ذهنیت گروهی را پرورش میدهند. افراد با دویدن یا پرتاب نیزه خود را تقویت میکنند.
گروهها با کشتیگیری و انجام تمرینات مبارزهای تمرین میکنند، فعالیتهایی که نیاز به همکاری بین افراد دارند و بنابراین ذهنیت گروهی را بهبود میبخشند. مزیت موسیقی و ورزشهای بدنی این است که شهروندان را از نظر ذهنی و جسمی سالم میسازند، زیرا اینها موجب پیشرفت و تقویت فرهنگ و نظامی شهر میشوند. در حالی که ذهن و بدنی سالم برای فرد مفید است، چیز دیگری نیز برای ترویج عدالت و احساس تعلق فرد به آینده شهرش ضروری است—یک دروغ نیکو که افراد را به شهر و جامعهشان متصل میکند.
دروغ نیکو به افراد میآموزد که زمین مادر و پرستار آنان است و همه شهروندان از زیر زمین برخاستهاند. به همان اندازه که بنیاد شهر بر زمین استوار است، شهروندان نیز به زمین وابستهاند که آنان را پرورش داده است. به گفته سقراط، افراد باید این دروغ یا افسانه معادل را از طرف نگهبانانشان بشنوند. این افسانه باعث میشود که آنها احساس ارتباط با شهرشان کنند. دروغ نیکو تضمین میکند که مردم در زمانهای بحران از شهر دفاع کنند و در زمانهای صلح آن را تقویت نمایند.
سقراط شهر را با فرد مقایسه میکند و آنالوژی بین شهر عادل و روح فرد عادل را ترسیم میکند.
سقراط شهر را با فرد مقایسه میکند و آنالوژی بین شهر عادل و روح فرد عادل را ترسیم میکند. سقراط میگوید که نمیتوان فردی را مطالعه کرد بدون اینکه شهر او را نیز مورد بررسی قرار داد. نه تنها یک شهر شهروندان خود را میسازد، بلکه شهروندان نیز شهر خود را شکل میدهند و توسعه میدهند. فرد عادل و شهر عادل به یکدیگر نیاز دارند.
یک شهر شهروندان خود را مطابق با قوانین و نهادهایش شکل میدهد. سپس، زمانی که شهروندان بالغ میشوند و وظایف مختلفی را به عهده میگیرند، میتوانند قوانین را تغییر دهند و قوانین جدیدی را طراحی کنند و به پیشرفت شهر کمک کنند. بنابراین، شما نمیتوانید یک فرد عادل را در یک جامعه ناعادل داشته باشید یا یک فرد ناعادل را در یک جامعه عادل.
برای نشان دادن این نکته، سقراط بین شهر و روح انسانی آنالوژی میزند. وقتی گلاوکون از سقراط میخواهد که روح فرد عادل را بررسی کند، سقراط میگوید که روح شبیه یک گفتار است زیرا دارای عقل و منطق است. روح یک فرد میتواند از طریق گفتوگو با آن فرد و توضیحات او درباره رفتارشان آشکار شود.
شهر عادل مانند فرد عادل است، فقط در مقیاس بزرگتر. بنابراین، سخنرانیها، گفتگوها و قوانینی که بر اساس آن شهر عادل بنیانگذاری شده است، باید از طریق بحث و گفتوگو مورد بررسی قرار گیرند. زیرا میتوان فهمید که یک فرد چگونه فکر میکند با گفتوگو با او، میتوان فهمید که یک شهر چگونه است با صحبت کردن درباره آن با دیگران. اگر شهر عادل باشد، شهروندان عادل را به وجود میآورد که میتوانند توجیهی برای اعمالشان ارائه دهند و درباره آنچه که عدالت آنها را تشکیل میدهد، بحث کنند. بنابراین، درک یک فرد عادل نیز به تحلیل شهر عادل از طریق سخنرانیها و گفتوگوها، مانند آنچه بین سقراط و گفتوگوکنندگانش رخ میدهد، بستگی دارد.
شهر و روح به سه بخش تقسیم میشوند و هر بخش از شهر با هر بخش از روح فردی مطابقت دارد.
شهر و روح به سه بخش تقسیم میشوند و هر بخش از شهر با هر بخش از روح فردی مطابقت دارد. شهر عادل چگونه باید به نظر برسد و چگونه باید سازماندهی شود؟ سقراط از “نوبل دروغ” برای نشان دادن نحوه تقسیم شهر و همچنین تقسیم روح انسانی به همان بخشها استفاده میکند.
نخستین بخش از روح و شهر تحت حاکمیت عقل قرار دارد. حاکمان شهر، طبق نوبل دروغ، دارای روحهای طلایی هستند که به نگهبانان تعلق دارند و قوانین را ایجاد کرده و برای رهبری آماده هستند. همانطور که حاکمان بر شهر نظارت میکنند، بخش عقلانی روح، که با عقل و منطق آگاه است، باید بر دیگر بخشهای روح نظارت کرده و نظم و عدالت را حفظ کند. این بخش اول همچنین وظایف مختلف و راههای انجام آنها را برنامهریزی میکند.
دومین بخش از شهر، ارتش است که با بخش پرشور و عاطفیتر روح مطابقت دارد. ارتش شامل کسانی است که دارای روحهای نقرهای هستند و در زمان نبرد از شهر دفاع کرده و در زمان صلح قوانین را حفظ میکنند. این بخش پرشور و نقرهای به عنوان واسطهای عمل میکند هر زمان که بین بخشهای عقلانی و خواستههای روح تعارضی وجود داشته باشد. این بخش نظم را بین عقل و احساس حفظ میکند و تعادل را بین محاسبات سخت و تصمیمات شتابزده برقرار میسازد.
بخش پایینتر شهر شامل کشاورزان و کارگران صنایع دستی است و با پایینترین بخش روح، یعنی بخش برنزی، که تحت حکومت خواستهها قرار دارد، مطابقت دارد. افرادی که دارای روحهای برنزی هستند، کشاورزان، صنعتگران و تولیدکنندگانی هستند که کالاها را تولید میکنند. این بخش تحت تأثیر خواستهها و نیازهای طبیعی قرار دارد، مانند تمایلات جنسی که خواستار ارضای فوری هستند. همچنین به ما اطلاع میدهد که چه زمانی نیاز به غذا، خواب یا تولید مثل داریم.
اگرچه حاکمان، سربازان، کشاورزان و کارگران صنایع دستی نماینده بخشهای طلایی، نقرهای و برنزی روح هستند، اما روحهای فردی آنها نیز به سه بخش طلایی، نقرهای و برنزی تقسیم میشوند. بنابراین، کشاورزان و کارگران صنایع دستی نیز دارای بخشهای پرشور و عقلانی در روح خود هستند، همانطور که حاکمان نیز بخش خواستهها را در روح خود دارند.
در شهر کاملاً عادل، فیلسوفان باید پادشاهان باشند یا پادشاهان باید فیلسوف باشند.
در شهر کاملاً عادل، فیلسوفان باید پادشاهان باشند یا پادشاهان باید فیلسوف باشند. اگر مجبور بودید انتخاب کنید، دوست داشتید تحت حکومت چه کسی باشید؟ سقراط معتقد است که فیلسوفان باید به عنوان حاکمان شهر انتخاب شوند. او میگوید که این تنها راهی است که قوانین شهر عادلانه و نظارت آن منطقی باشد.
برای پادشاه فیلسوف، فلسفه و قدرت باید به هم مرتبط باشند. برای اینکه یک فیلسوف پادشاه شود یا یک پادشاه فیلسوف باشد، روح آنها باید تحت حکومت عقل قرار گیرد و شهر باید به صورت منطقی اداره شود. پادشاه فیلسوف به دانش تشنه است. روح او متعادل و هماهنگ است و این به این معناست که او نباید بردهی عواطف خود باشد. زمانی که روح فرد متعادل است، زندگی او نیز متعادل خواهد بود.
پادشاهان فیلسوف از نظر جسمی و ذهنی سالم هستند و تجلیدهندهی ارزشهایی هستند که در طول تحصیل به آنها منتقل شده است. تشنگی پادشاه فیلسوف به دانش همچنین در جامعه منعکس میشود و بر این تأثیر میگذارد که شهر چگونه باید اداره شود و شهروندان چگونه باید آموزش ببینند. علاوه بر این، آنها باید تصمیم بگیرند که آموزش مردم چگونه باشد، چه نقشهایی برای هر فرد مناسبتر است و چه چیزهایی باید به مردم آموزش داده شود.
پادشاهان فیلسوف همچنین باید قوانین شهر را تعیین کنند، که همگی باید به گونهای نوشته شوند که عدالت و خیر عمومی را منعکس کنند. به یاد داشته باشید، قوانین عادلانه برای نفع حاکمان ایجاد نشدهاند، بلکه برای نفع همه ایجاد شدهاند. در نهایت، تنها پادشاهان فیلسوف میتوانند خیر عمومی را تعیین کنند، به این معنا که خیر مشترک افراد و شهر است. این اطمینان حاصل میکند که شهر به هزینهی شهروندان شکوفا نشود و شهروندان به هزینهی شهر شکوفا نشوند.
فیلسوفان در حکومت و آموزش دیگران با مشکلات زیادی مواجه خواهند شد.
فیلسوفان در حکومت و آموزش دیگران با مشکلات زیادی مواجه خواهند شد. فقط به این دلیل که چیزی منطقی است، به این معنا نیست که محبوب است. گاهی اوقات ممکن است کاملاً برعکس باشد.
استدلالهای منطقی غالباً در برابر عادات و پیشداوریهای ریشهدار ما دچار مشکل میشوند. به عنوان مثال، ممکن است قانع کردن کسی به انجام ورزش منظم نزدیک به غیرممکن باشد. به همین ترتیب، فیلسوفان منطقی که سعی در سازماندهی یک شهر دارند، اغلب با مقاومتهای غیرمنطقی مواجه میشوند. سقراط این نکته را با افسانه غار توضیح میدهد. او میگوید تلاش فیلسوفان برای آموزش اطرافیانشان مانند کشیدن مردم از یک غار است.
سقراط به گلائوکن میگوید که غاری را تصور کند. زندانیان به صندلیهای خود زنجیر شدهاند و نگاهشان به سمت دیوار است. آنها تمام زندگی خود را به این شکل گذراندهاند. سایههای حرکات افرادی که از جلوی غار عبور میکنند، توسط نور خورشید که در پشت آنهاست، بر دیوار منعکس میشود. زیرا این تنها چیزی است که آنها هرگز دیدهاند، زندانیان درون غار سایهها و صداهای منعکس شده بر دیوار را به عنوان واقعیت در نظر میگیرند، نه فقط سایهای از آن.
فیلسوف کسی است که وارد غار میشود تا زندانیان را آزاد کند و آنها را به نور بیاورد. سقراط ادعا میکند که بیشتر مردم مانند کسانی هستند که در غار زندگی میکنند و ترجیح میدهند سایههای محض را به عنوان واقعیت بپذیرند.
بنابراین، فیلسوف تلاش میکند حقیقت یا ماهیت پشت این سایهها، این ظواهر را افشا کند. در تشبیه غار، نور خورشید نمایانگر خیر است. هرچند نمیتوان مستقیماً به خورشید نگاه کرد، اما به ما کمک میکند واقعیت را ببینیم. سقراط به این نکته اشاره میکند که در حالی که همه در این غار به دنیا میآیند، تنها فیلسوفان قادرند از آن خارج شوند و سپس برگردند تا دیگران را آزاد کنند.
پنج نوع حکومت وجود دارد که بهترین نوع آن آریستوکراسی است.
پنج نوع حکومت وجود دارد که بهترین نوع آن آریستوکراسی است. بیشتر ما در غرب تنها یک نوع حکومت، یعنی دموکراسی، را تجربه کردهایم. اما سایر اشکال حکومت کدامند و کدامیک بهترین است؟
سقراط اکنون تحلیل خود را مطرح میکند. سقراط استدلال میکند که زندگی شهرها دایرهای است که از بهترین شکل حکومت به بدترین شکل و سپس به بهترین شکل باز میگردد. پنج نوع حکومت به این ترتیب از بهترین به بدترین مرتب شدهاند: آریستوکراسی، تیموکراسی، الیگارشی، دموکراسی و ظلم.
حرکت بین این انواع حکومت اجتنابناپذیر است و به واسطه شورش حکومتزدهها علیه حاکمان تحریک میشود. سقراط میگوید که ایدهآلترین نوع حکومت، آریستوکراسی است، به معنای حکومت بهترینها.
بهترین حاکم فیلسوف-پادشاه است. دومین نوع حکومت بهتر، تیموکراسی است که بر اساس احترام اداره میشود. این سیستم به دست کسانی اداره میشود که نمیتوانند به خوبی استدلال کنند و بنابراین قادر به اداره یک آریستوکراسی نیستند. آنها با بلاغت و سخنرانیهای پرشور درباره احترام حمایت جلب میکنند، بر خلاف سخنرانیهای منطقی فیلسوفان. هنگامی که یک حاکم تیموکراسی فیلسوف-پادشاه را سرنگون کند، آریستوکراسی نیز سرنگون میشود.
سپس به الیگارشی میرسیم که در آن پول بر شهر حکومت میکند. کسانی با روحهای نقرهای و برنزی علیه یکدیگر در تلاش برای حکومت بر شهر و کنترل پول قرار میگیرند. در یک الیگارشی، هر کسی که پول بیشتری داشته باشد میتواند با خریدن مقام به حکومت راه یابد.
چهارمین نوع حکومت، دموکراسی است که در آن آزادی مختلط حاکم است. این وضعیت از زمانی آغاز میشود که شهروندان فقیر علیه نابرابری الیگارشی اعتراض میکنند. آنها شهرهای خود را با ارائه آزادی، از جمله آزادی بیان، به همه اداره میکنند. در دموکراسی، همه میتوانند هر کاری که میخواهند انجام دهند، وضعیتی که سقراط آن را به یک عبا با رنگهای متعدد و بدون توازن یا نظم بین رنگها تشبیه میکند.
بدترین نوع حکومت، ظلم است. آزادیهای مجاز در دموکراسی به طغیانی فرصتی برای استبداد میدهد تا پیشرفت کرده و برای منافع شخصی خود حکومت کند، به جای اینکه به نفع همه عمل کند.
خلاصه نهایی
شما به خلاصههایی از «جمهور» افلاطون گوش دادید. در این مشهورترین دیالوگ افلاطون، سقراط به پرسش درباره معنای عدالت و بهترین شکل حکومت میپردازد.
او به بررسی نهادهایی میپردازد که برای هدایت افراد به سمت عدالت بیشتر لازم است. او برای شهری عادل استدلال میکند که به نفع شهروندان خود باشد و همچنین برای شهروندانی که عادل هستند و به نوبه خود به نفع شهرشان عمل میکنند. هدف کلی او نشان دادن این است که بودن عادلانه به مراتب از ناعادلانه بودن برتر است.
دیدگاهتان را بنویسید