۱۲. وقتی مغز هشدار اشتباه میدهد: چگونه پاسخ ترس را آرام کنیم؟

عناوین
Toggleپاسخ ترس چیست و چرا فعال میشود؟
در این بخش، خواهید آموخت که چگونه «خطر درکشده» (perceived danger) میتواند واکنش ترس را در بدن فعال کند، حتی زمانی که در واقع در امنیت کامل هستید. همچنین با روشهایی آشنا میشوید که به آرامسازی سیستم عصبی کمک میکنند و به شما امکان میدهند در شرایطی که از نظر واقعی ایمن هستید، احساس امنیت را نیز تجربه کنید—even اگر ذهن شما تلاش کند خلاف این را القا کند.
این بخش ماهیتی تجربی دارد و بهجای تمرکز بر مفاهیم نظری، بر انجام تمرینهای عملی تأکید میکند. بنابراین پیشنهاد میشود تمرینها را جدی بگیرید و آنها را حتماً انجام دهید.
قدرت تخیل در تحریک پاسخ ترس (تمرین عملی)
در این بخش، داستانی را مستقیماً از کتاب راهحل نگرانی (The Worry Solution) با شما به اشتراک میگذاریم. این داستان بهمنظور انجام یک آزمایش ساده طراحی شده است تا نشان دهد تخیل تا چه اندازه میتواند بر احساسات و واکنشهای بدنی شما تأثیر بگذارد.
ابتدا اطمینان حاصل کنید که در مکانی امن و راحت هستید و میتوانید برای چند دقیقه چشمان خود را ببندید. توجه خود را بر بدن متمرکز کنید؛ گویی توجهتان همچون یک پرتو رادار یا سونار، بهآرامی بخشهای مختلف بدن را اسکن میکند. اگر در ناحیهای از بدن خود احساس استرس، تنش یا ناراحتی دارید، آن را بهدقت شناسایی کنید.
در مرحله بعد، میزان تنش بدن خود را در همین لحظه روی مقیاسی از ۰ تا ۱۰ ارزیابی کنید؛ جایی که ۰ نشاندهندهی آرامش کامل و ۱۰ حداکثر میزان تنشی است که میتوانید تحمل کنید.
اکنون تصور کنید در جنگل در حال کمپ زدن هستید. نیمههای شب نیاز به استفاده از سرویس بهداشتی دارید، بنابراین لباس میپوشید و بیصدا از چادر خارج میشوید تا مزاحم کسی نشوید. بیرون کاملاً تاریک است، بدون نور ماه، و مدتی طول میکشد تا مکانی هموار پیدا کنید. در نهایت، نیاز خود را برطرف میکنید.
در بازگشت، متوجه میشوید که چقدر هوا تاریک است. بهآرامی و با احتیاط در مسیر بازگشت قدم برمیدارید. دستان خود را برای جلوگیری از برخورد با موانع جلو میبرید و از روی ریشه درختان و صخرهها عبور میکنید. شاخههایی که نمیبینید باعث چند خراش روی پوستتان میشوند.
در این شرایط، ذهن شما شروع به ساختن سناریوهایی نگرانکننده میکند. صداهای ناشناختهای به گوش میرسد؛ آیا ممکن است حیوانی وحشی در اطراف باشد؟ ضربان قلبتان تند میشود، عضلاتتان منقبض میگردد. احساس میکنید تاریکی شما را احاطه کرده و حس آسیبپذیریتان را تشدید کرده است. تنفستان تند میشود و دچار اضطراب شدید میشوید.
بهتدریج احساس میکنید مسیر بازگشت بیش از حد طولانی شده و باید تاکنون به کمپ برگشته باشید. هوا سرد و تاریک است و احساس ناراحتی میکنید. در جهات مختلف حرکت میکنید، اما بهزودی درمییابید که مسیر را گم کردهاید. چند بار با صدای بلند صدا میزنید، اما جوابی نمیشنوید. شب هر لحظه تاریکتر و سردتر میشود و احساس تنهاییتان شدت میگیرد.
درحالیکه نگران هستید چه باید بکنید، سکوتی غیرعادی فضای جنگل را فرا میگیرد. ناگهان صدایی میشنوید؛ به نظر میرسد چیزی بزرگ به سمت شما میآید.
اکنون برای لحظهای توقف کنید و بار دیگر بدن خود را اسکن نمایید. میزان تنش فعلی خود را دوباره در مقیاس ۰ تا ۱۰ رتبهبندی کنید. چه تغییری احساس میکنید؟
حال تصور کنید که صدای شکستن شاخهها مربوط به دوست صمیمی شماست که نامتان را صدا میزند. میفهمید که هیچ خرسی در کار نبوده و شما در امنیت کامل هستید.
دقت کنید که آیا تنش بدنیتان فوراً از بین میرود، یا اینکه برخی نشانههای اضطراب برای مدتی باقی میماند.
نویسنده در پایان این تمرین مینویسد:
«اگر در حین این تصور، دچار تنش یا ترس شدید، بدانید که دلیل آن تخیل قوی شماست. این نشان میدهد که تا چه اندازه به بدنتان متصل هستید.»
وقتی فکر میکنیم در خطر هستیم، حتی در حالیکه واقعاً ایمن هستیم، بدن و ذهن ما واکنشهایی کاملاً واقعی از خود نشان میدهند. مغز، بدن را وادار میکند که هورمونهایی مانند آدرنالین ترشح کند و پاسخهای فیزیولوژیکیای مانند واکنش جنگ، گریز یا فریز فعال شود. این فرایند آنچنان تکرار میشود که حتی متوجه وقوع آن نمیشویم.
احساس امنیت در لحظه حال
اکنون پنج دقیقه زمان اختصاص دهید. یک برگ کاغذ بردارید و به این پرسش پاسخ دهید:
«آیا در حال حاضر، ۱۰۰٪ احساس امنیت میکنید؟»
میتوانید یک تایمر پنجدقیقهای تنظیم کنید.
زمانی که این سؤال در یک کارگاه از من پرسیده شد، پاسخ اولیهام این بود: «بله، من در امان هستم.»
اما وقتی برای تأمل عمیقتر وقت گذاشتم، افکاری در ذهنم شکل گرفتند:
«خب، هر یک از این افراد ممکن است به من آسیب برسانند. شاید زلزلهای رخ دهد. شاید به بیماریای مانند سرطان یا یک انگل مبتلا باشم که هنوز کشف نشده و بهزودی باعث مرگم شود.»
ذهنم با سرعت، سناریوهای مختلفی را ساخت که در آنها ممکن بود در خطر باشم.
جالب اینجاست که سایر شرکتکنندگان در کارگاه نیز پاسخهایی مشابه داشتند. آنها نیز با در نظر گرفتن تهدیدات بالقوه، دچار احساس ناامنی شده بودند.
در این لحظه، مجری از ما پرسید:
«آیا من از شما پرسیدم که آیا در آینده ایمن هستید یا در حال حاضر؟»
و این سؤال نکتهی مهمی را روشن کرد: تمام آن خطراتی که تصور کرده بودم، مربوط به آینده بودند—not به لحظهی حال. ذهن من آنها را ساخته بود. اینها تهدیدهای واقعی نبودند، بلکه تهدیدهایی فرضی بودند که ذهن میتواند آنها را تصور کند، اما بدن قادر به فرار یا مقابله با آنها نیست؛ چرا که اساساً وجود خارجی ندارند.
درک تهدیدهای خیالی و اثر آنها بر بدن
تهدیدات خیالی یا perceived threats میتوانند ذهن و بدن ما را وارد چرخهای از اضطراب کنند. بسیاری از اختلالات اضطرابی و PTSD زمانی ایجاد میشوند که ذهن، بدن را متقاعد میکند در خطر است—even زمانیکه واقعیت چنین نیست. ما بهطور مداوم از طریق موقعیتهای کاری، رفتوآمد، یا اخبار، در معرض این نوع تهدیدهای ذهنی قرار میگیریم.
برخلاف حیوانات، مغز انسان توانایی پیشبینی خطرات آینده را دارد. این قابلیت باعث میشود بدن، نسبت به تهدیدات فرضی، واکنشی واقعی نشان دهد؛ گویی که اکنون در حال وقوع هستند. نتیجهی این فرآیند، احساس دائمی استرس، سردرگمی، و اضطراب است—بدون آنکه الزاماً علت بیرونی مشخصی وجود داشته باشد.
در این شرایط، حتی انجام فعالیتهای ساده و کمتحرک نیز میتواند منجر به خستگی شود، زیرا بدن در حال طی کردن یک “ماراتن استرس” مداوم است؛ همراه با ضربان قلب بالا، تنفس سریع و فشار خون افزایشیافته.
استرس مزمن نهتنها ما را ایمنتر نمیکند، بلکه بهرهوری را کاهش داده، سلامت جسمی و روانی را تضعیف کرده، تفکر را مختل میکند و ادراک ما از جهان را تحریف میسازد.
در موقعیتهای پراسترس—چه دعوایی واقعی باشد، چه صرفاً یک سناریوی ذهنی—واکنش شدید و مزمن به استرس، توانمندی ما را تضعیف میکند. در مقابل، اقدام آگاهانه، آرام و هدفمند شانس ما را برای ماندن در امنیت و حفظ سلامت بالا میبرد. زمانیکه آرام میمانیم، توان بیشتری برای تصمیمگیری مؤثر و مقابله با چالشها داریم.
راههای بازیابی حس ایمنی
آیا تا به حال به موقعیتهای ترسناکی فکر کردهاید که ممکن است در آینده رخ دهند، درحالیکه هیچ اقدام مؤثری نمیتوانید در برابرشان انجام دهید؟ این نوع افکار، نمونهای از خطر درکشده (perceived danger) هستند.
به این نکته بیندیشید که چگونه چنین پاسخهای استرسی، که در اصل برای محافظت از ما طراحی شدهاند، میتوانند مانعی برای تمرکز، عملکرد و بهرهوری ما شوند. اگر مایل باشید، میتوانید نمونهای از این افکار را یادداشت کرده یا با دیگران به اشتراک بگذارید.
ما میتوانیم با ایجاد احساس امنیت درکشده (perceived safety)—و تشخیص اینکه در لحظهی حال در امنیت کامل هستیم—به آرامی از اضطراب و ترس عبور کنیم.
سیستم عصبی انسان بهطور کلی در دو حالت اصلی عمل میکند:
- پاسخ سمپاتیک (جنگ، گریز یا فریز)
- پاسخ پاراسمپاتیک (آرامسازی، استراحت و هضم)
ما تمایل داریم حالتی از سیستم عصبی را که بیشتر مورد استفاده قرار میدهیم، تقویت کنیم. بنابراین اگر بتوانیم تمرینهایی انجام دهیم که پاسخ پاراسمپاتیک را فعال میکنند، بهتدریج میتوانیم حالت پیشفرض بدن خود را از اضطراب به آرامش تغییر دهیم.
برای تقویت این حالت، لازم است سیستم عصبی پاراسمپاتیک، که مسئول ایجاد احساس آرامش و ایمنی در بدن است، بهصورت فعالانه پرورش یابد. این فرآیند در دو سطح اتفاق میافتد:
- ایجاد ایمنی در ذهن: تغییر نحوه درک و تفسیر ما از موقعیتها
- ایجاد ایمنی در بدن: تغییر واکنشهای فیزیکی از طریق رویکرد «بدن به بالا» (body-up)
در بخشهای پیشین دربارهی ایمنی در بدن و روشهای خودتنظیمی صحبت شد. اکنون زمان آن رسیده است که به ایجاد ایمنی در ذهن بپردازیم.
با تغییر طرز فکر خود نسبت به موقعیتها، میتوانیم واکنشهای بدنی خود را نیز تغییر دهیم. یکی از اولین مراحل، تشخیص این نکته است که آیا واقعاً در خطر هستیم یا صرفاً چنین تصوری داریم.
✅ تمرین: بررسی افکار تهدیدزا و تفسیر ذهن
سه دقیقه زمان بگذارید و فهرستی از مواردی که در حال حاضر برایتان استرسزا هستند، تهیه کنید. پس از نوشتن، دوباره به هر مورد نگاه کنید و سعی کنید مشخص کنید:
آیا این موضوع واقعاً تهدیدی برای امنیت فیزیکی شما محسوب میشود یا صرفاً یک تفسیر ذهنی است؟
برای درک بهتر، بیایید ساختار زیر را در نظر بگیریم:
- موقعیت: رئیس شما به عملکردتان بازخورد میدهد.
- پاسخ بدنی: احساس گودی در شکم، خشم، یا میل به گریه.
- تفسیر ذهنی: «ممکن است شغلم را از دست بدهم، بیپول شوم، و در نهایت از گرسنگی بمیرم.»
این نوع تفسیر—even اگر ناخودآگاه باشد—میتواند پاسخ جنگ، گریز یا فریز را در بدن فعال کند، درحالیکه در واقعیت، شما در لحظهای امن قرار دارید.
سه گام برای مدیریت پاسخ ترس
ما اغلب متوجه نمیشویم که چگونه افکار ناخودآگاهمان باعث فعال شدن واکنشهای استرسی در بدن میشوند. اما اگر بخواهیم احساسات خود را تنظیم کنیم، لازم است سه گام اصلی در پردازش احساسات را بهصورت آگاهانه دنبال کنیم:
- توجه: شناسایی و آگاه شدن از واکنش خطر در بدن
- کاوش: بررسی آنچه بهعنوان تهدید تجربه میشود
- تصمیمگیری: انتخاب میان تغییر ادراک، تنظیم واکنش فیزیکی، یا اقدام عملی
بهعنوان نمونه، اگر تفسیر ذهنی خود را تغییر دهید، ممکن است چنین فکری به ذهن برسد:
«رئیس من قصد ندارد مرا اخراج کند. من بیش از حد واکنش نشان دادهام. من ایمن هستم و همهچیز تحت کنترل است.»
از سوی دیگر، ممکن است بخواهید با استفاده از تکنیکهای آرامسازی، پاسخ بدنی خود را تنظیم کنید. یا شاید تصمیم بگیرید اقدامی واقعی انجام دهید، مانند تحویل بهموقع گزارشها برای جلوگیری از بروز سوءتفاهمهای بعدی.
نمونههایی از تفسیر ذهن و پاسخ بدنی
اجازه دهید مثالی شخصی بیان کنم:
در دوران قرنطینه، همسر من از خانه کار میکرد. هر بار که فرزندانمان با صدای بلند فریاد میزدند—چه از روی شادی و چه از ناراحتی—واکنش عصبی شدیدی از خود نشان میداد. این مسئله بهوضوح نشانهای از تحریک سیستم استرس او بود.
اما دلیل این واکنش چه بود؟ در سطحی عمیقتر، شنیدن فریاد کودک میتواند چنین برداشتهایی را ایجاد کند:
«شاید کودک آسیب دیده باشد»
«شاید به دیگری آسیب زده باشد»
«شاید تمرکز من را به هم بزند و مانع کارم شود»
و در ادامه:
«اگر نتوانم کار کنم، درآمدم را از دست خواهم داد. بدون درآمد، غذا نخواهم داشت و شاید از گرسنگی بمیرم.»
گرچه این زنجیره استدلال بهنظر غیرمنطقی میآید، اما ذهن ناهشیار ما بهطور غریزی اینگونه واکنش نشان میدهد.
همین الگو در موقعیتهایی سادهتر نیز مشاهده میشود، مانند زمانی که فردی از یک گروه دوستانه طرد میشود. برای مثال، نوجوانی ممکن است تنها با بیتوجهی گروه دوستان، دچار احساسات شدیدی چون غم، ترس یا حسادت شود.
این شدت واکنش از کجا ناشی میشود؟ مغز ما، بهویژه بخشهای تکاملی قدیمیتر، طرد اجتماعی را معادل تهدید بقا میداند. در دوران باستان، انسانها برای زنده ماندن به قبیلهی خود نیاز داشتند. طرد شدن از اجتماع میتوانست به معنای رها شدن در طبیعت و مرگ باشد. بنابراین، ریشههای این ترس هنوز در بدن ما فعال هستند—even اگر امروز در شرایطی متفاوت زندگی کنیم.
اهمیت نامگذاری واکنشها
همانطور که در بخش «احساسات خود را نام ببرید» اشاره شد، وقتی نپذیریم که در حال تجربهی یک واکنش ترس هستیم، این احساس از کنترل ما خارج میشود. اما تنها با نامگذاری این حالت بهعنوان «پاسخ خطر» میتوانیم تسلط بیشتری بر آن پیدا کنیم.
استفاده از واژگانی مانند «خطر» و «امنیت» به ما کمک میکند وضعیت خود را شفافتر ببینیم. با تمرین مستمر در به چالش کشیدن تفسیرهای ذهنی، میتوانیم احساس امنیت درکشده را همراستا با امنیت واقعی در لحظه حال بازسازی کنیم.
بیان جملاتی مانند:
«من خوب هستم»،
«در حال حاضر در امنیت هستم»،
«او فقط از من یک تغییر کوچک میخواهد» یا
«حتی اگر شغلم را از دست بدهم، راههای دیگری برای ادامه زندگی دارم»
میتوانند ذهن را از تلهی خطر خیالی بیرون بیاورند.
ریشههای تکاملی ترس از مسائل روزمره
اما چرا این واکنشها هنوز هم تا این حد فعال هستند؟ چرا مسائلی مانند بازخورد شغلی یا طرد اجتماعی، چنین اضطرابی در ما ایجاد میکنند؟
زیرا در گذشته، از دست دادن شغل یا جایگاه اجتماعی، میتوانست مستقیماً به گرسنگی یا مرگ منجر شود. بنابراین، مغز ما هنوز چنین موقعیتهایی را تهدیدهای جدی برای بقا تفسیر میکند—even اگر در واقعیت، چنین نباشد.
در چنین لحظاتی، میتوان با خود این پرسشها را مطرح کرد:
- آیا این وضعیت واقعاً بقای من را تهدید میکند؟
- اگر این گزارش را کامل نکنم، آیا از گرسنگی خواهم مرد؟
- اگر کسی مرا نپذیرد، آیا از قبیله رانده میشوم؟
امنیت واقعی از کجا میآید؟
یادآوری مکرر این واقعیت که «من در این لحظه ایمن هستم» میتواند به تنظیم ذهن و بدن کمک کند. این نوع آگاهی، عملکرد ما را بهبود میبخشد و اعتمادبهنفسمان را در موقعیتهای اجتماعی افزایش میدهد.
نکته پایانی آنکه:
امنیت واقعی از شرایط بیرونی نمیآید.
ما میتوانیم با صداقت با خود، درونمان را به مکانی امن تبدیل کنیم.
امنیت عاطفی در روابط از طریق ثبات، پذیرش و شفقت شکل میگیرد.
و امنیت فیزیکی با شناخت بهتر موقعیتها و اقدامات مناسب برای حفاظت از خود حاصل میشود.
نکته مهم درباره خطر واقعی
در اینجا لازم است یادآوری کنیم که تمام آنچه در این مقاله بیان شد، دربارهی خطرات ذهنی یا درکشده بود—not خطرات واقعی و عینی.
اگر در موقعیتی با خطر واقعی قرار دارید—مانند حضور در یک رابطهی آزاردهنده، تجربهی ناامنی شدید غذایی، یا تهدید مستقیم به جان و سلامت—استفاده از مهارتهای شناختی برای تغییر ادراک یا گفتن جملاتی مانند «من در امان هستم» نهتنها مؤثر نیست، بلکه میتواند خطرناک باشد.
در چنین شرایطی، اولویت با اقدام عملی برای حفاظت از خود است. تمرکز باید بر یافتن راههایی برای خروج از موقعیت ناایمن و فراهم کردن بستر امنیت واقعی باشد.
با این حال، حتی در شرایط پرخطر واقعی، استفاده از تکنیکهای آرامسازی همچنان میتواند سودمند باشد—زیرا به شما کمک میکند تصمیمگیری بهتری داشته باشید، بدن خود را از وضعیت فلج یا آشفتگی خارج کنید، و با وضوح بیشتری برای تغییر اقدام کنید.
چگونه ذهن و بدن را دوباره به حس امنیت آموزش دهیم؟
با کاشت، آبیاری و پرورش بذرهای افکار، احساسات و فعالیتهایی که حس ایمنی ایجاد میکنند—و با تمرکز آگاهانه بر لحظهی حال—میتوانیم سیستم عصبی پاراسمپاتیک خود را بهطور فعال تمرین دهیم.
این تمرین مستمر به تقویت مسیرهای عصبی خودتنظیمی (self-regulatory neural pathways) کمک میکند؛ مشابه فرآیندی که یک ورزشکار با تمرین منظم عضلات خود را تقویت میکند.
با تکرار و استمرار، ایمنی میتواند به حالت پیشفرض جدید ذهن و بدن تبدیل شود.
جمعبندی: مغز، ترس و راه بازگشت به آرامش
بهطور خلاصه، بسیاری از حالات استرسی و هیجانی که در طول روز تجربه میکنیم—از جمله اضطراب، خستگی شدید، یا احساس غرق شدن در احساسات سنگین—غالباً ریشه در تهدیدهای درکشده دارند، نه در خطرات واقعی و فوری.
اگر هنگام شرکت در جلسات کاری، دریافت بازخورد، یا حتی در موقعیتهای سادهای مانند آشپزی برای مهمانان دچار استرس میشوید، احتمالاً مغز شما وضعیت را بهصورت تهدید تلقی کرده، حتی اگر در واقعیت ایمن باشید.
در چنین شرایطی، بدن و ذهن همان واکنشهای فیزیولوژیکی اضطراب—شامل تحریک سیستم عصبی، افزایش ضربان قلب و تنفس، و فعال شدن حالت جنگ، گریز یا فریز—را تجربه میکنند. این واکنش، ناشی از تفسیر ما از موقعیتهاست—not خود موقعیتها.
بنابراین برای بازگرداندن آرامش، لازم است ذهن و سیستم عصبی را دوباره آموزش دهیم. این فرایند میتواند با اقدامات ساده اما مؤثر آغاز شود:
- آگاهی از زمانی که بدن به اشتباه، احساس خطر میکند.
- زیر سؤال بردن تفسیر ذهنی از شرایط.
- پرسیدن از خود: «آیا در این لحظه واقعاً در خطر هستم؟»
اگر پاسخ منفی است، میتوانید با استفاده از روشهای زیر، سیستم عصبی خود را آرام کرده و احساس امنیت را بازسازی نمایید:
- بیان جملههایی مانند: «این وضعیت ممکن است تهدیدآمیز به نظر برسد، اما من در واقع ایمن هستم.»
- آرامسازی بدن از طریق تمرینهای فیزیکی یا تنفسی.
- انجام فعالیتهایی مانند «نقاشی ایمنی» که به ایجاد حس ملموس امنیت کمک میکند.
- تهیه لیستی از منابع بیرونی و درونیای که به شما احساس آرامش میدهند.
با تأیید مکرر ایمنی در لحظهی حال، میتوانیم بهتدریج از فشار اضطراب فاصله بگیریم و راهی به سوی آرامش، وضوح ذهن، و ارتباط بهتر با بدن و واقعیت باز کنیم.
تمرین نقاشی ایمنی برای آرامسازی بدن (Drawing Safety Activity)
یک برگ کاغذ و چند وسیله طراحی ساده (مداد، خودکار یا مداد رنگی) آماده کنید.
یک تایمر پنجدقیقهای تنظیم کرده و شروع کنید به تصور مکانی یا فعالیتی که در آن احساس امنیت، آرامش و راحتی دارید.
سپس، آن تصویر ذهنی را بهآرامی روی کاغذ بکشید. هدف این تمرین، ترسیم دقیق یا زیبا نیست؛ بلکه تمرکز تخیل بر ایجاد ایمنی درکشده است.
در حین کشیدن، به جزئیات فکر کنید و هر چیزی را که به ذهنتان میرسد—مثل نور، صدا، دما، رنگها یا عناصر محیطی—به نقاشیتان اضافه کنید.
در پایان تمرین، لحظهای مکث کنید و به بدن خود توجه کنید:
- آیا تغییری در تنفس، ضربان قلب یا حس درونی خود احساس میکنید؟
- آیا سطحی از آرامش یا کاهش تنش را تجربه میکنید؟
یکی از دلایل اثربخشی این تمرین آن است که از قشر بینایی مغز (بخشی از مغز که مسئول پردازش تصاویر است) برای فعالسازی مسیرهای ایمنی و آرامش استفاده میشود.
👥 اگر مایل به حمایت و همراهی بیشتری هستید…
اگر احساس میکنید ترسها یا اضطرابهایی در زندگیتان وجود دارد که بهتنهایی از پس آنها برنمیآیید، من اینجا هستم تا همراهتان باشم.
میتوانید از طریق کوچینگ، بهصورت فردی روی الگوهای ذهنی، احساسات و بازسازی حس ایمنی درونی خود کار کنید.
جلسهی اول کوچینگ برای آشنایی با موضوع و بررسی وضعیت شما رایگان برگزار میشود.
اگر تمایل دارید، میتوانید روی این لینک کلیک کنید.
دیدگاهتان را بنویسید