چرا احساس بی حوصلگی و کسالت میکنیم و چگونه دوباره شور و شوق پیدا کنیم؟
عناوین
Toggleبسیاری از ما در مقطعی از زندگی خود احساس بی حوصلگی و کسالت را تجربه کردهایم و حتی برخی از ما به طور مزمن با آن دست و پنجه نرم میکنیم.
بی حوصلگی حالتی از خستگی و بی قراری ناشی از نداشتن علاقه (interest) است. علاقه اساساً مربوط به توجه و تمرکز است. وقتی با چیزی روبرو میشویم که توجه ما را به خود جلب میکند، وارد ارتباط با اصل زندگی میشویم. بدن ما به جای رکود شروع به احساس حرکت میکند، که تجربهی جسمی گسترش یافتن است. هدف از زندگی فیزیکی گسترش است، بنابراین وقتی این گسترش را از طریق یک علاقه احساس میکنیم، احساس هدف نیز میکنیم. این یک احساس مثبت و ارزشمند است.
مقالهی مرتبط: خلاصه کتاب روانشناسی ملال
توجه متمرکز باعث ایجاد حرکت میشود که به عنوان رشد در تجسم فیزیکی ما نیز شناخته میشود. هنگامی که به دلیل تمرکز نکردن بر چیزی که مورد علاقهمان است، بیحرکتی و رکود انرژی را تجربه میکنیم، دو حالت عاطفی متضاد را احساس میکنیم: خستگی و بی قراری. بی قراری به عنوان واکنشی به رکود و تلاش برای به دست آوردن مجدد آن احساس حرکت به هر وسیلهی ممکن به وجود میآید.
از آنجایی که ما تا حد زیادی موجوداتی ناخودآگاه هستیم، اکثر ما وقتی احساس بی حوصلگی میکنیم، نمیدانیم روی چه چیزی تمرکز میکنیم. اگر در حین کسالت لحظهای به افکار خود توجه کنید، متوجه خواهید شد که آنها اغلب حول محور نداشتن آنچه شما میخواهید، میچرخند. توجه شما معطوف به چیزی است که شما را از رسیدن به خواستههای فعلی باز میدارد. به عنوان مثال، در کودکی، اگر بخواهید بیرون بازی کنید اما باران مانع شما میشود، احساس میکنید که حرکت در وجود شما متوقف شده است.
زمانی که حوصلهتان سر میرود، چیزی که واقعاً آرزو دارید، حرکت وجودتان در جهت علاقههایتان است، که مستلزم مقدار زیادی خواستن است، میل به دانستن بیشتر یا انجام کاری. این خواستن به گسترش دامن میزند. گاهی اوقات به نظر میرسد عوامل خارجی مانند باران مانع از این حرکت میشوند. با این حال، گاهی اوقات چیزی در درون ماست که مانع این پیشرفت میشود. وقتی احساس بی حوصلگی میکنیم، به جای خود علاقه، بر متضاد علاقهی خود تمرکز میکنیم. افکار خود باخته نمونهی بارز موانع داخلی برای علایق ما هستند. به عنوان مثال، ممکن است فکر کنید، «من واقعاً میخواهم کسی را داشته باشم که در حال حاضر با او صحبت کنم (این علاقه است). اما همه سر کار هستند و مشغول هستند، بنابراین من در این خانهی ساکت گیر کردهام و کسی نیست که با او صحبت کنم.»
ما اغلب در دوران کودکی احساس بی حوصلگی میکنیم، زیرا در دوران کودکی کنترل بسیار کمتری بر زندگی خود در مقایسه با بزرگسالان داریم. به عنوان مثال، اگر علاقهی یک کودک کاراته است، والدین او تصمیم میگیرند که آیا میتواند در کلاسهای کاراته شرکت کند یا خیر.
اگر ما بر روی جلوگیری از دنبال کردن خواستههایمان تمرکز کنیم، که درواقع حرکت روح ماست، شروع به احساس رکود، گیر کردن و ناامیدی و تلاش برای فرار از این رکود میکنیم و در نتیجه خسته میشویم.
وقتی میگوییم بی حوصله هستیم، چیزی که میگوییم این است که برای به فعلیت رساندن آنچه که میخواهیم بی صبر هستیم. بی صبری برای افرادی اتفاق میافتد که شک دارند که واقعاً به آنچه میخواهند میرسند یا خیر. در آن شک دارند زیرا مشروط شدهاند که در آن شک کنند. آنها به طور مزمن شرطی شدهاند که انتظار داشته باشند از هر کاری که میخواهند، جلوگیری میشود.
اگر کسالت مزمن را تجربه میکنید، احتمالاً به این دلیل است که به این باور رسیدهاید که از پیروی و تحقق خواستههایتان منع میشوید. در ذهن شما، بین احساس خواستن یا علاقه و مخالف آن خواست یا علاقه، ارتباطی وجود دارد. شما خواستن را با ممانعت از دستیابی به آنچه میخواهید مرتبط کردهاید. تصور کنید همزمان با یک پا روی گاز و پای دیگر روی ترمز رانندگی کنید. این همان چیزی است که در صورت تجربهی بی حوصلگی مزمن به طور خودکار اتفاق میافتد. این حالت بسیار دردناک است، و بنابراین شما تمایل دارید به جای رسیدگی به آن، به دنبال حواس پرتی از آن باشید. به جای تمرکز بر کاهش موانعی که شما را از رسیدن به آنچه میخواهید باز میدارد، ممکن است سراغ بازیهای ویدیویی بروید یا زمان زیادی را در رسانههای اجتماعی بگذرانید. اگرچه این حواسپرتیها در لحظه کمتر دردناک هستند، اما احساس اینرسی را در شما بیشتر میکنند و کمبود رضایت را تغذیه میکنند.
این ارتباط اغلب در دوران کودکی شکل میگیرد، زمانی که ما به چیزی علاقه مندیم، اما والدین ما با آن مخالفت میکنند. این مخالفت باعث میشود که ما درد رکود و درد بدتر بیقراری ناامیدی را احساس کنیم. وقتی از مشغول شدن به علایق خود جلوگیری میکنیم، میآموزیم که بی خطرتر است که اصلاً هیچ علاقهای نداشته باشیم. این زمانی است که ما در حالت بی تفاوتی فرو میرویم.
پادزهر بی حوصلگی
بی حوصلگی حالتی دردناک است، اما پادزهر آن چیست؟ در واقع، تعداد زیادی راه برای انتخاب وجود دارد که در ادامه به آنها میپردازم.
۱. علایق خود را پیدا کنید.
از آنجایی که کسالت ناشی از عدم حرکت همراه با خواستن و علاقه است، باید راهی برای ایجاد حس حرکت در درون خود پیدا کنیم. بی حوصلگی مانند این است که بخواهید همزمان با گاز و ترمز رانندگی کنید. بنابراین، ما باید یاد بگیریم که چگونه پدال ترمز را آزاد کنیم. اکنون زمان مناسبی برای کشف و پیگیری علایق خود است. اگر مطمئن نیستید که به چه چیزی علاقه دارید، با انجام فعالیتهای مختلف شروع کنید تا کشف کنید از چه چیزهایی لذت میبرید و از چه چیزهایی نه. فرصتهای زندگی را در آغوش بگیرید افرادی که بی حوصلگی را تجربه نمیکنند، کسانی هستند که فعالانه علایق خود را دنبال میکنند.
۲. افکار و باورهای محدود کنندهی خود را پیدا کنید.
برای رها کردن پدال ترمز، باید به دقت بررسی کنیم که وقتی احساس بی حوصلگی میکنیم، تمرکز ما در کجاست. ما باید از خواستههای واقعی خود آگاه شویم و افکار و اعمالی را که باعث ایجاد احساس مسدود شدن در دستیابی به آنها میشوند، شناسایی کنیم. به این فکر کنید که چه افکار یا اعمالی (یا فقدان آنها) ممکن است مانع دنبال کردن علایق شما یا حتی توانایی شما در کشف این علایق شود.
۳. افکار، باورها و اقدامات جدید جایگزین کنید.
هنگامی که افکار و اقداماتی را که به عنوان پدال ترمز عمل میکنند شناسایی کردید، آنها را به چالش کشیده و تلاش کنید که آنها را رد کنید و اعمال خود را تغییر دهید.
به عنوان مثال، اگر متوجه شدید که میخواهید با کسی صحبت کنید، اما فکر محدود شما این است که «همه مشغول هستند، من کسی را ندارم که با او صحبت کنم»، باید ذهنیت حل مسئله را در پیش بگیرید. مانند یک وکیل یا فیلسوف رفتار کنید و بررسی کنید و دلایلی پیدا کنید که چرا این افکار نادرست هستند. چه افکار یا اعمال جایگزینی میتواند شما را به صحبت کردن با کسی نزدیکتر کند؟ این افکار و اقدامات جایگزین را تمرین کنید.
۴. بیشتر مشاهده گر باشید.
هنگامی که تمرین میکنید به افکاری که در حین بی حوصلگی دارید توجه کنید، این را در نظر بگیرید: چه کسی آن افکار را مشاهده میکند؟ آیا شما کسی هستید که به آنها فکر میکنید یا شمایی که مشاهده میکند به آنها فکر میکند؟
شما در اصل دو نقطه نظر و دیدگاه هستید. در تمرین معنوی، ما اغلب از اینها به عنوان «خود ناظر یا شاهد» و «خود موقت» یاد میکنیم. خود موقت کسی است که کسالت را تجربه میکند، در حالیکه خود ناظر تحت تأثیر آن قرار نمیگیرد. شاهد به سادگی و بدون قضاوت یا برچسب زدن به چیزها به عنوان جالب یا غیر جالب، فقط نظاره گر است. همه چیز را با صراحت و کنجکاوی میبیند. از سوی دیگر، کسالت شامل این قضاوت است که چیزی نباید آنطور که هست باشد، که جنبه کلیدی تجربه است.
بی حوصلگی یک فرآیند فکری ناخودآگاه از سوی خود موقتی ناشی میشود که فکر میکند: “اگر کار دیگری انجام میدادم، زندگیام بهتر میشد.” خود متفکر همیشه به دنبال بیشتر است و تجارب کنونی را کم مییابد، زیرا هدفش گسترش است. این اشتباه نیست، اما یکی از عوارض آن بی حوصلگی است. برای غلبه بر این، سعی کنید روی خود ناظر تمرکز کنید. توجه کامل به چیزی را تمرین کنید که ممکن است آن را خسته کننده بدانید.
دفعه بعد که احساس بی حوصلگی کردید، به جای اینکه حواس خود را پرت کنید، به طور کامل با یک کار ساده مانند شستن ظروف درگیر شوید. طوری با آن رفتار کنید که انگار یک تجربهی جدید است یا چیزی است که واقعاً از آن لذت میبرید. به جزئیات توجه کنید، بو، بافت و احساسات مرتبط با آن. با درگیر شدن کامل و قدردانی از این کار، احتمالاً متوجه خواهید شد که بی حوصلگی شما از بین میرود.
۵. تغییر ایجاد کنید و خودجوش (spontaneous) باشید.
کسالت اغلب از خواستن چیزی متفاوت از آنچه که دارید ناشی میشود. شما دو انتخاب دارید: یا آنچه را که میخواهید دنبال کنید یا یاد بگیرید آنچه را که در حال حاضر دارید، بخواهید. اگر تصمیم دارید دنبال چیز دیگری بروید، یک تغییر واقعی ایجاد کنید.
به عنوان مثال، اگر از یک فیلم لذت نمیبرید، تئاتر را ترک کنید. اگر احساس میکنید کار خود را دوست ندارید، به سمت چیزی بروید که شما را هیجان زده کند. مهم نیست چقدر برای چیزی انرژی گذاشتهاید؛ اگر روحتان شما را به سمت دیگری فرا میخواند، با رفتن به آن سمت دیگر، خود را آزاد کنید. خود را از قفس آشنا، تکراری و ناکامل رها کنید. از چرخهی تحقق نیافتن رها شوید و خودانگیختگی را در آغوش بگیرید. گاهی اوقات، تنها چیزی که لازم است، تمایل به عمل آنی بر اساس انگیزه است. از خود بپرسید: «اگر من در حال حاضر کاملاً خودجوش باشم، چه کار میکردم؟» و بلافاصله آن را انجام دهید.
۶. قدردان جایی که هستید، باشید.
همانطور که قبلا ذکر شد، کسالت اغلب از خواستن چیزی متفاوت از آنچه در حال حاضر دارید، ناشی میشود. شما این انتخاب را دارید که یا آن چیز دیگری را دنبال کنید یا یاد بگیرید که قدر آنچه هست را بدانید. نقطه مقابل کسالت این است که از آنچه دارید راضی باشید. برای تغییر به سمت این طرز فکر، از محل قدردانی بر آنچه دارید تمرکز کنید.
این را امتحان کنید: لحظهای وقت بگذارید و همه چیزهایی را که در مورد وضعیت فعلی خود قدردانی میکنید، حتی جنبههایی از آنچه در ابتدا در برابر آن مقاومت میکنید، فهرست کنید. با تصدیق آنچه در حال حاضر خوب است، میتوانید حس حرکت و تحقق را در خود ایجاد کنید. این به شما کمک میکند پدال ترمز استعاری را بردارید و مقاومت در برابر آنچه هست را متوقف کنید.
برای کسانی که با بی حوصلگی دست و پنجه نرم میکنند، اغلب پیشنهاد میکنم با یک برگه کاغذ بنشینند و لیستی از چیزهایی که در مورد وضعیت فعلی خود دوست دارند یا حتی مزایای نداشتن آنچه میخواهند را تهیه کنند.
سخن پایانی
بی حوصلگی را میتوان به دو صورت مشاهده کرد: به عنوان یک دعوت برای تمرین حضور واقعی و در آغوش گرفتن لحظهی حال، یا به عنوان یک سیگنال برای برداشتن پا از روی پدال ترمز و حرکت به سمت آنچه که میخواهید.
بنابراین دفعه بعد که احساس بی حوصلگی کردید، از آن به عنوان فرصتی برای درگیر شدن کامل با زمان حال استفاده کنید یا برای رسیدن به اهداف خود اقدام کنید. ببینید وقتی با قصد و کنجکاوی به کسالت پاسخ میدهید، چه تجربیات جدیدی آشکار میشود.
دیدگاهتان را بنویسید