۳. تلهی مکانیسم های مقابله ای: زمانی که تسکین موقت مضر میشود
عناوین
Toggleآیا تا به حال در مورد کودکانی که بدون حساسیت به درد متولد میشوند، شنیدهاید؟ این یک بیماری مادرزادی فوق العاده نادر است که تنها حدود ۱۰۰ نفر را در جهان تحت تاثیر قرار میدهد.
در ظاهر، ممکن است شگفت انگیز به نظر برسد که کسی هرگز احساس درد فیزیکی نکند. اما در واقعیت، این یک کابوس است. این کودکان فاقد محافظت طبیعی در برابر آسیبی هستند که درد ایجاد میکند.
واقعیت زندگی بدون درد
کودکی به نام آیزاک در کودکی به خود آسیب میرساند. او عصبانی میشد و صورتش را به زمین میکوبید، اشیاء را میشکست، و میخندید، چون فکر میکرد این کار خندهدار است. زبانش را گاز میگرفت، در حدی که خونریزی میکرد و انگشتانش را در چشمانش فرو میکرد و به چشمش آسیب میرساند.
به طور معمول، گیرندههای درد پیامهای قوی برای متوقف کردن این رفتارها میفرستند، اما برای آیزاک، فقدان درد به این معنی بود که چیزی او را از آسیب رساندن به خود باز نمیداشت.
کودک دیگری به نام اشلین هرگز در کودکی وقتی گرسنه بود یا بثورات پوشکی شدیدی داشت، گریه نمیکرد. این ممکن است ایده آل به نظر برسد، اما یک روز، در یک معاینات روتین بهداشتی، پزشکان یک پارگی بزرگ را در قرنیهی چشم او پیدا کردند.
به طور معمول، این بسیار دردناک خواهد بود، اما از آنجایی که اشلین دردی احساس نمیکرد، بنابراین نمیتوانست والدینش را در مورد جراحاتش آگاه کند.
اشلین و کودکانی مانند او بدون سیستم هشدار محافظ درد، در خطر دائمی زندگی میکنند. او روی قوزک شکستهی پایش راه رفته است، در انبوهی از مورچههای آتشین نشسته است، بدون اینکه اشکی بریزد و مشعلهای داغ اجاق گاز را لمس کرده است. فقدان دردش مشکلات قابل توجهی را برای او و والدینش ایجاد میکند.
اشلین اکنون ۱۴ سال دارد و در حال یادگیری آشپزی و مراقبت از خود است، اما هر روز والدینش نگران هستند که او بدون اینکه متوجه شود، آسیب جدیدی ببیند.
والدین اشلین یک گروه فیس بوک، به نام “هدیهی درد”، برای خانوادههای دیگر با شرایط مشابه خودشان ایجاد کردند.
درک زندگی بدون درد به قدردانی از مزایای آن کمک میکند. درد هدفی را دنبال میکند و از ما در برابر آسیب محافظت میکند.
در حالیکه این ممکن است یک مثال افراطی به نظر برسد، امیدوارم به شما کمک کند تا ایدهی احساسات “مثبت” و “منفی” را کمی بیشتر بشکنید. درد ناراحت کننده است، اما هدفی را دنبال میکند.
مقاله مرتبط: خلاصه کتاب هدیه درد
مهارت شماره دو: هدف و کارکرد هر احساس چیست؟
در این بخش، مهارت شماره دو را بررسی میکنیم که چگونه هر احساسی یک عملکرد دارد و هدفی را دنبال میکند. در خالصترین حالت، احساساتی مانند ترس، غم، شادی، عشق، گناه و آسیب همگی نقش مهمی در زندگی ما دارند.
در این مقاله و در دورهی «پردازش احساسات»، شما یاد خواهید گرفت که با گوش دادن به خرد درونی خود، احساسات خود را بهتر درک کنید، و همچنین اینکه چرا مهارتها و سبکهای مقابلهای سنتی ممکن است در درازمدت کارساز نباشند، و در عوض چه کاری میتوانید انجام دهید.
شما توانایی ذاتی برای حل و مدیریت احساسات خود را دارید. شما دانش عمیقی در درون خود دارید که شما را راهنمایی میکند و به شما کمک میکند تا با قدرت و صداقت با افکار و احساسات خود کار کنید.
با این حال، به بسیاری از ما آموزش داده شده است که احساسات را به عنوان “خوب” یا “بد” ببینیم، که مانع از توانایی ما در گوش دادن و احترام به آنها میشود.
وقتی انرژی خود را بر روی از بین بردن احساسات “بد” متمرکز میکنیم، دیگر نمیدانیم که چه کسی میخواهیم باشیم. اما درعوض اگر احساسات خود را کاربردی ببینیم، میتوانیم از آنها بهعنوان منابع اطلاعات بسیار قوی استفاده کنیم، تا موانع.
اما چطور یک احساس منفی میتواند کمک کننده باشد؟ برای رسیدن به پاسخ این سوال بیایید به یک مثال توجه کنیم.
مثالی برای درک هدف احساسات
بیایید تصور کنیم که شما کسی را مورد ضرب و شتم قرار دادهاید و پس از آن احساس پشیمانی کرده و احساس گناه دارید.
احساس گناه و پشیمانی، احساسات ناراحت کنندهای برای ما هستند، اما آیا این احساسات بد یا منفی هستند؟
فرهنگ مثبت اندیشی و حس خوب به ما میگوید که باید احساس گناه را از بین ببریم، اما در این مثال، وجود این احساس در واقع کمک کننده است، من کار بدی کردهام و باید احساس گناه داشته باشم و اگر به این احساس گوش کنم، از تکرار آن رفتار خودداری کرده و عذرخواهی میکنم. پس از این مرحله نیز، احتمالا احساس گناه به طور طبیعی از بین میرود.
هر احساسی، زمانی که خالص باشد، عملکردی را ایفا میکند.
هنگامی که احساسات خود را شفاف میکنیم و به احساسات ریشهای دست پیدا میکنیم، آنها میتوانند ما را به یک زندگی پر از صداقت و شادی راهنمایی کنند.
توجه داشته باشید که در این دوره، ما روشهای زیادی برای شفاف سازی احساسات تحریف شده را یاد میگیریم. منظور این است که اگر تفکر تحریف شدهای داشته باشم که میگوید: “اوه خدای من، همه چیز در دنیا وحشتناک است و من آدم وحشتناکی هستم”، به دنبال آن احساس افسردگی میکنم. اما وقتی این تفکر تحریف شده را پاکسازی میکنیم، ممکن است کمی از اتفاقی که در جهان رخ میدهد احساس ناراحتی کنیم، و این غم یک احساس زیبا و ناب است.
بنابراین قبل از اینکه بتوانیم به بخش پاکسازی و شفاف سازی احساسات در دوره حرکت کنیم، این بخش ضروری است، زیرا ابتدا باید در مورد عملکرد احساسات بدانیم. خوب، پس بیایید در مورد آن صحبت کنیم و به چند مثال بپردازیم.
نمونههایی از عملکردها و اهداف احساسات
کارکرد احساس گناه این است که از خود بپرسیم: “آیا کار اشتباهی انجام دادهایم؟”
اگر بله، باید اعمال خود را تغییر دهیم، جبران کنیم و مشکلات را حل کنیم.
اگر پاسخ منفی است، که من کار اشتباهی انجام ندادهام، میتوانیم آن را رها کنیم.
کارکرد احساس ترس یا اضطراب این است که از خود بپرسیم: “آیا من در خطر هستم؟”، “آیا این موقعیت واقعا خطرناک است؟”. ما باید روی لبهی صخره احساس ترس کنیم تا خیلی نزدیک به پرتگاه نشویم یا کمی نگران ماشینها باشیم تا تصادف نکنیم.
بنابراین وقتی احساس اضطراب میکنید و از خود میپرسید که “آیا این واقعا خطرناک است؟”:
- اگر پاسخ بله باشد، پس باید برای ایجاد امنیت خود اقدام کنید: با خطر مبارزه کنید، از خطر فرار کنید، آن را رها کنید، و یا فریز و ثابت بمانید تا خطر از بین برود.
- اما اگر خطرناک نباشد، پس این خطر در ذهن تصور شده است و ما باید پاسخ خود را مدیریت کنیم. اگر با آن ترس بنشینیم و بگوییم: “اوه در واقع من در امان هستم” و بدن خود را آرام کنیم و ذهن خود را آرام کنیم، به احتمال زیاد آن ترس و اضطراب برطرف میشود.
چه مسالهای خطرناک باشد یا بی خطر، ما باید ارزشهای خود را بررسی کنیم تا ببینیم چه چیزی برای ما مهم است. آیا برای داشتن زندگی مورد نظر خود باید با ترسهای خود روبرو شویم یا بهتر است در برخی موقعیتها امنیت بیشتری داشته باشیم؟
جند مثال دیگر از کارکردهای احساسات عبارتاند از:
- کارکرد احساس هیجان (استرس): ما را برای اقدام آماده میکند.
- کارکرد احساس عشق: ما را برمی انگیزد تا برای چیزی که به آن اهمیت میدهیم، فداکاری کنیم.
- کارکرد احساس ناامیدی: نشان میدهد که چه زمانی باید تلاش بیهوده برای کاری را رها کنیم.
به عنوان یک نکتهی جانبی، توجه داشته باشید که ناامیدی کاذب، تسلیم شدن در زمانی است که موفقیت هنوز قابل دستیابی است. این حالت اغلب در اختلالات افسردگی مشاهده میشود، جایی که یک حس ناامیدی تحریف شده در مورد زندگی یا خود وجود دارد.
سه کارکرد اصلی احساسات
بنابراین به طور کلی احساسات حداقل سه کارکرد مهم دارند:
- اولین مورد به عنوان علائم هشدار دهنده است که به ما کمک میکند تا متوجه مشکلات شویم.
- دوم اینکه آنها به ما انگیزه میدهند که تغییر کنیم. این احساسات ما را به سمت حرکت سوق میدهند.
- و سوم، احساسات به ما کمک میکنند تا با انسانهای دیگر ارتباط برقرار کنیم.
به همین دلیل است که مکانیسمهای مقابلهای در درازمدت مفید نیستند.
بررسی و حل و فصل احساسات به جای مقابله با آنها
مهارتهای مقابلهای اغلب مشکلات و احساسات را مدفون میکنند و بعداً دوباره ظاهر میشوند. در عوض، کاوش در ریشهی احساسات میتواند گزینههای زیادی را برای عمل کردن باز کند، نه صرفاً واکنش یا سرکوب آن.
مقاله مرتبط: مکانیسمهای مقابلهای (Coping Mechanisms)
در اینجا یک مثال دیگر را آوردهام. بیایید فرض کنیم که به دلیل اینکه به فرزندتان نمرهی ناعادلانهای در مدرسه دادهاند، بسیار عصبانی هستید. شما با مادرهای دیگر دوست هستید و وقتی تکالیف را با هم مقایسه میکنید، مشخص میشود که با اینکه سطح کار دانش آموزان یکسان بوده، معلم به کودک شما F و به بقیه A داده است. شما ناراحت هستید، زیرا این نمرهی پایین ممکن است بر توانایی او برای رفتن به دانشگاه تأثیر بگذارد و این موضوع بسیار مهمی برای شماست.
اگر همین الان در گوگل نحوهی مقابله با عصبانیت را سرچ کنید، توصیههایی خواهید یافت که دو رویکرد اصلی را پیشنهاد میکند:
- بیان آن (مثل تخلیه یا صحبت با کسی)
- یا کنار آمدن با آن (با دویدن، مشت زدن به بالش، گوش دادن به موسیقی آرام بخش، یا حواس پرت کردن خود). و اگر این تنها رویکرد شما باشد، مشکل هرگز حل نمیشود. مهارتهای مقابلهای فقط مشکلات و احساسات را مدفون میکند که بعداً دوباره ظاهر میشوند.
بنابراین، بیایید چند انتخاب جایگزین و سازنده را در این مثال بررسی کنیم.
اگر مکث کنیم و خشم خود را بررسی کنیم، میتوانیم ریشههای آن را کشف کنیم.
خشم اغلب از احساس انصاف یا نیاز به محافظت ناشی میشود.
با گوش دادن به آنچه این احساس سیگنال میدهد، احتمالات جدیدی پدیدار میشود و برخی گزینهها برای ما باز میشوند.
تعیین اینکه آیا خشم احساسی ثانویه است و احساسات آسیب پذیرتری مانند ترس، گناه یا ناامیدی را پنهان میکند یا خیر، مهم است. شناسایی احساسات نهفتهی واقعی بسیار مهم است، زیرا هر کدام به رویکرد متفاوتی برای حل نیاز دارند.
نگران نباشید چرا که در ادامه در این مورد بسیار بیشتر توضیح میدهیم.
اما بیایید استراتژیهای بالقوه در این مثال را بررسی کنیم:
اگر موضوع خشم، نیاز به محافظت است، آن را با اصلاح بی عدالتی، حمایت از کودک خود، یا مخاطب قرار دادن مستقیم معلم انجام دهید.
از طرف دیگر، میتوانید با در نظر گرفتن تغییر در کلاس یا مدرسهی کودک خود، یا با قدرت دادن به او برای برقراری ارتباط مطمئن با معلم در مورد نگرانیهایش، در دادن احساس امنیت به فرزندتان کمک کنید.
گاهی اوقات، تغییر در دیدگاه کلیدی است. آنچه در ابتدا بدرفتاری به نظر میرسید ممکن است با بررسی دقیقتر، منصفانه یا حتی سازنده به نظر برسد. به عنوان مثال، درخواست توضیح از معلم و کشف اینکه فرزند شما تقلب کرده است، میتواند رویکرد جدیدی را برای حل مسئله، مستقل از دخالت معلم ایجاد کند.
در موارد نادری، مشکل کاملاً خارج از کنترل ما است. در این حالت بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که آن احساسات را احساس کنیم و اجازه دهیم بدون اقدامی از بین بروند.
برای مثال ما میتوانیم به فرزندمان کمک کنیم درک کند که دنیا منصفانه نیست، اما همچنین تلاش کنیم تا او خود با ارزش انصاف زندگی کند و سعی کنیم این تغییر را ایجاد کنیم.
شرکت در جلسات هیئت مدیرهی مدرسه برای تأثیرگذاری بر آموزش معلمان میتواند یکی دیگر از رویکردهای فعال باشد.
بنابراین بررسی ریشهی احساسات به جای صرفاً سرکوب کردن آنها، گزینههای عمل زیادی را در اختیار شما قرار میدهد. مکث برای کشف احساسات، پاسخهای بیشتری نسبت به واکنش یا سرکوب کردن صرف میکند.
کاوش عمیق در احساسات
در این قسمت چند سوال مهم را بررسی خواهیم کرد. پاسخ به این سوالات به شما کمک میکنند که اگر در مورد منشأ یک احساس مطمئن نیستید یا نمیتوانید اقدامی برایش انجام دهید، چه میتوانید بکنید.
سوال اول: اگر هدف یا عملکرد یک احساس را درک میکنید، اما نمیتوانید پاسخگویی موثری داشته باشید، چه؟
برای مثال اگر کسی تصمیم گرفته است که به من آسیبی برساند، آیا در آن زمان بهرهوری از مکانیسمهای مقابلهای مناسب هستند؟
مکانیسمهای مقابلهای اغلب شامل تحمل رنج و تلاش برای اجتناب از فکر کردن در مورد آن است که میتواند بعداً منجر به طغیان شود.
به جای کنار آمدن با احساسات، من شما را به یافتن آرامش فعال و تمرکز بر زندگی همسو با ارزشهایتان تشویق میکنم. استفاده از مهارتهای تمایل برای ایجاد فضایی برای آن درد، به جای به تعویق انداختن یا حمل کردن آن به طور نامحدود، میتواند حل آن احساسات را تسهیل کند. در این مورد در مقالات بعدی بیشتر صحبت میکنیم.
مقالهی مرتبط: تمایل داشتن: چگونه احساسات خود را احساس کنیم؟
احساسات دشمن نیستند و ذهن شما برای احساس کردن آنها ناقص نیست.
نگاه کردن به احساسات بهعنوان «خوب» یا «بد»، تلاش برای سرکوب آنها را تشویق میکند، و شبیه به بریدن نوک کوه یخ، مسائل اساسی دوباره ظاهر میشوند. اما عملکردی دیدن احساسات و رفتارها، تغییرات عمیقتر و پایدارتری را امکان پذیر میکند.
تفاوت مکانیسمهای مقابلهای و حل کردن احساسات در این است که مهارتهای مقابلهای به اصلاحات کوتاه مدت متکی است و توجه را از مسیر زندگی منحرف میکند، در حالیکه حل و فصل کردن احساسات مستلزم تصدیق و پرداختن به آنها و ایجاد و تقویت رضایت پایدار است.
مقاله مرتبط: مکانیسمهای مقابلهای (Coping Mechanisms)
منظور این نیست که سبکهای مقابلهای همیشه نامناسب هستند، بلکه در بحرانها میتوان از آنها بهره برد، اما ادامه دادن به آنها به جای پرداختن به ریشهی مشکلات، باعث ایجاد سیکلهای معیوب میشود.
سوال دوم: اگر نتوانید منبع یک احساس را مشخص کنید چه؟ چگونه میتوانید هدف آن را درک کنید؟
در این حالت شما چند انتخاب دارید:
گزینهی اول: ممکن است شما تعداد زیادی از مسائل حل نشدهای داشته باشید، که این حالت در شرایطی مانند افسردگی، اختلالات اضطرابی و یا تروما رایج است. راه حل این است که شروع به حل مشکلات یکی پس از دیگری کنید. پرداختن به احساسات را به طور سیستماتیک شروع کنید، استفاده از یک ردیاب احساسات میتواند بسیار کمک کننده باشد (به مهارت ۲۵ مراجعه کنید).
گزینهی دو: شما ممکن است در حال تجربهی احساسات انسانی خالص و جهانی باشید، که لزوماً نشان دهندهی یک مشکل نیست، بلکه بخشی طبیعی و انسانی از زندگی است. برای مثال ممکن است در حال تجربهی غم بزرگ از دست دادن یکی از عزیزان خود هستید. راه حل این است که تلاشی برای از بین بردن این احساسات نکنید، چراکه اینها قسمتی از انسان بودن ما هستند. به جای آن مهارتهای تمایل (Willingness skills) و پذیرش را تقویت کنید. با این کار تأثیر ناتوان کنندهی این احساسات را کاهش میدهید، موضوعی که در مهارتهای چهار و پنج بیشتر بررسی خواهم کرد.
سوال سوم: اگر احساس شما ثانویه باشد، چه؟
اگر نمیدانید احساسات شما از کجا آمده و چه ریشهای دارند، ممکن است در حال تجربهی احساسات ثانویه باشید (به مهارت ۷ مراجعه کنید).
راه حل این است که برای کشف احساسات عمیقتر، در آنها کاوش کنید. هرچه به احساسات اصلی نزدیکتر میشویم، آنها حساستر میشوند، با این حال این کاوش به ما قدرت میدهد تا اقدامات معناداری در جهت آنها انجام دهیم.
در موارد افسردگی یا اختلالات اضطرابی، عواطف اصلی مانند غم و اندوه یا ترس زمانی که به درستی درک و مدیریت شوند، میتوانند هدفی را دنبال کنند. با این حال، پاسخهای ما اغلب این احساسات را تقویت یا تحریف میکنند و تأثیر آنها را تشدید میکنند.
هدف این دوره کمک به مدیریت و حل چنین احساسات تحریف شده با درک عملکرد و هدف اساسی آنهاست.
در مورد اختلالات روانشناسی چطور؟
اکنون ممکن است از خود بپرسید که چگونه این مورد در مورد افسردگی یا اختلالات اضطرابی صدق میکند.
من نمیگویم که یک اختلال افسردگی یا اضطرابی، اختلالی عملکردی است، اما میگویم که اغلب، احساسات ریشهای و اولیهی غم یا ترس، زمانی که یاد بگیریم از آنها به درستی استفاده کنیم، میتوانند بسیار کاربردی باشند.
اما کارهای زیادی وجود دارد که میتواند این احساسات را تشدید، تحریف یا تغذیه کند و باعث شود که در آنها غرق شویم. من این احساسات را احساسات ساختهشده (Created Emotions)، یا احساسات تحریفشده (distorted emotions) مینامم، یا به تعبیری که در مهارت شماره ۸ درباره آن صحبت میکنیم، “درد کثیف یا Dirty Pain“؛ یعنی دردی که ما به واسطهٔ کاری که انجام میدهیم ایجادش میکنیم.
مقاله مرتبط: درد پاک در مقابل درد کثیف: آیا رنج خود را ایجاد میکنید؟
در مقابل آن، دردی وجود دارد که به شکل خالصِ خود به عنوان بخشی از زندگی و عشق تجربه میشود.
در این دوره، ما به جزئیات بیشتری در مورد چگونگی پاکسازی این درد و حل بسیاری از این احساسات تحریفشده خواهیم پرداخت. اما تاکید میکنم که اگر کارکرد و هدف احساسات بنیادی را درک نکنیم، نمیتوانیم هیچکدام از این کارها را انجام دهیم.
حساسیت عاطفی
افراد با سطوح مختلفی از حساسیت عاطفی به دنیا میآیند، که در خدمت کارکردهای مختلف جامعه است.
برای مثال افراد مضطرب در تشخیص خطرات و تضمین ایمنی در جوامع خوب هستند و بنابراین میتوانند کسانی باشند که مسئولیت مراقبت از کودکان را بر عهده دارند.
کسانی که کمتر مضطرب هستند ممکن است در نقشهای شجاعانه یا ماهرانه برتر باشند، مانند جنگجویان و یا شکارچیان، اما تعاملات اجتماعی را چالش برانگیز بدانند.
پذیرفتن این تفاوتها میتواند به ما کمک کند تا برای مشارکتهای منحصر به فرد هر فرد ارزش قائل شویم.
نتیجه گیری
در حالیکه تجربهی احساساتِ راحت آسانتر است، احساساتِ ناخوشایند انرژی بیشتری میخواهند و چالشهای بزرگتری را به همراه دارند. اما میخواهم سوالی از خودتان بپرسید:
آیا تلاش برای ریشه کن کردن احساسات ناراحت کننده به بهبود کیفیت زندگی شما کمک کرده است؟
لطفا وقت صرف کنید و به پاسخ خود فکر کنید.
احساسات به خودی خود منفی نیستند. آنها در خدمت یک هدف کاربردی هستند. با همسو شدن با هدف ذاتی آنها، میتوانیم زندگی رضایت بخشتری داشته باشیم که مشخصهی آن معنا و صداقت است و اغلب برای تجارب عاطفی خود راه حلی پیدا میکنیم.
مشق شب: بررسی احساسات برای زندگی بهتر
لحظاتی را صرف کنید و در دفتر خود، یک احساس شدیدی که اخیرا تجربه کردهاید را پیدا کنید. سعی کنید که هدف بالقوهی آن را ببینید، چه پیامی را میخواست منتقل کند یا چه بینشی به شما ارائه کرد، و چه اقداماتی را برانگیخت.
این کاوش به شما کمک میکند تا زندگی پرمعنا و یکپارچگیای داشته باشید.
آمادهاید بیشتر بدانید؟
دوره جامع ما درباره پردازش احساسات، شما را به سطح بعدی میبرد. با شرکت در این دوره، مهارتهای خود را بهبود دهید و به نتایج شگفتانگیزی دست یابید.
برای اطلاعات بیشتر کلیک کنیدمطالب زیر را حتما مطالعه کنید
۷. احساسات اولیه در مقابل احساسات ثانویه
مقدمه: پردازش احساسات چیست و چرا میتواند به بهبود زندگی شما کمک کند؟
۱. احساسات خود را نام ببرید تا از قدرت آنها بکاهید: رام کردن احساسات!
۲. نگرش بدون قضاوت: دروغ بودن احساسات مثبت و منفی
۴. درد پاک در مقابل کثیف: آیا رنج خود را ایجاد میکنید؟
۵. چگونه مبارزه با اضطراب و احساسات سنگین را متوقف کنیم؟
4 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
وبسایت شما برای من خیلی کمک کننده بوده و افراد زیادی را به مقاله های شما ارجاع دادم . اکثر مردم از نظر زمان و هزینه نمی توانند هزینه درمان را بپردازند، اما دوره شما مانند نردبانی است که به آنها کمک می کند از تاریکی خارج شوند. ممنون و خدا بهتون خیر بدهد
یکی دیگر از جنبههای منفی «مهارتهای مقابلهای» اینه که افراد بیش از حد به آنها اعتماد میکنند، بدون اینکه مهارتهایی برای رویارویی با عوامل استرسزا به روشهای سالم و سازنده داشته باشند. آنها مانند عصا یا گچ می شوند. من این را در مورد ورزشکاران دیدم که ورزش تنها راه آنها برای مقابله با استرس در شغل یا روابطشان است، و زمانی که دیگر نمی توانند این کار را انجام دهند (به دلیل آب و هوا، آسیب دیدگی یا هر دلیل دیگری) هیچ چیزی وجود ندارد.
ممنون از مقاله خوبتون و همینطور مقاله مکانیسم های مقابله ای، عالی بود
استعاره ای برای مقابله یا مقاومت در برابر احساسات که واقعاً به من کمک می کند این است که شما سعی می کنید یک توپ ساحلی را زیر آب نگه دارید این کار. انرژی زیادی می گیرد و وقتی نمی توانید بیشتر از این تحمل کنید، به شدت منفجر می شود. اگر فقط اجازه می دادید شناور شود، برای مدتی می ماند، اما در نهایت دور می شد.
من خدای مهارت های مقابله ای هستم. الان تقریباً 40 ساله هستم که برای اولین بار در زندگیم یاد می گیرم که چگونه گریه کنم. و الان به فکر این هستم که چطور به فرزندانم یاد بدهم که چگونه با مشکلات خود به روشی سالم کنار بیایند.