خلاصه کتاب هیچ قسمت بدی وجود ندارد
عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: No Bad Parts: Healing Trauma and Restoring Wholeness with the Internal Family Systems Model
- نویسنده: ریچارد سی شوارتز
- سال انتشار: ۲۰۲۱
- ژانر: خودیاری، توسعه شخصی، روانشناسی
- امتیاز کتاب: ۴.۲۰ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
درباره نویسنده
دکتر ریچارد سی. شوارتز، یک خانواده درمانگر سیستمی، دانشگاهی، نویسنده و خالق شاخه درمانی سیستمهای خانواده داخلی (IFS) است. او کار اساسی خود را با IFS در دهه 1980 توسعه داد، پس از اینکه متوجه شد مشتریانش از قطعات مختلفی از “خود” تشکیل شدهاند. او میآموزد که، “قسمتهای درونی ما دارای ویژگیهای ارزشمندی است و خود اصلی ما میداند که چگونه درمان کند، و به ما امکان میدهد یکپارچه و کامل شویم. در IFS از همه بخشها استقبال میشود.”
مدل سیستمهای خانواده داخلیِ (IFS) دکتر شوارتز دههها است که روانشناسی را متحول کرده است. با کتاب “هیچ قسمت بدی وجود ندارد”، خواهید آموخت که چرا IFS در زمینههایی مانند بهبودی تروما (صدمات روحی)، درمان اعتیاد، و درمان افسردگی بسیار موثر بوده است و اینکه چگونه این درک جدید از آگاهی، پتانسیل تغییر اساسی زندگی ما را دارد.
IFS یک مدل تغییر دهنده پارادایم است زیرا رویکردی قدرتمند برای شفای خود، فرهنگ و سیارهمان به ما میدهد. همانطور که دکتر شوارتز تعلیم میدهد، «قسمتهای درونی ما گاهی اوقات میتوانند مخرب یا مضر باشند، اما زمانی که بارها و فشارها برداشته شدند، به خوبی اصلی خود باز میگردند. وقتی یاد میگیریم که همه اعضای خود را دوست داشته باشیم، میتوانیم یاد بگیریم که همه مردم را نیز دوست داشته باشیم و این اتفاق به بهبود جهان کمک میکند.»
خلاصه کتاب
در کتاب “هیچ قسمت بدی وجود ندارد”، نوشته دکتر ریچارد شوارتز، بیان میشود که همه ما از چندین بخش تشکیل شدهایم، شخصیتهای متفاوت و گاهی متناقض. به آخرین باری فکر کنید که برای تصمیم گیری در مورد چیزی تلاش کردید. شاید میخواستید کارتان را رها کنید و در مورد اینکه آیا این ایده خوبی است یا نه، در ذهن خود به عقب و جلو رفتید. یا سعی کردید علیرغم ترس از سخنرانی در جمع، خودتان را مجبور کنید که در عروسی سخنرانی کنید.
این بحثهای درونی، گفتگوهایی بین بخشهای مختلف شماست: شخصیتهای متفاوتی که با هم شخصیت شما را شکل میدهند.
اگر ایده داشتن قسمتهای مختلف عجیب به نظر میرسد، به این دلیل است که همه ما با این ایده بزرگ شدهایم که یک ذهن داریم، ذهنی که جهان را به روشی واحد و یکپارچه میبیند. اما حقیقت این است که هر دوراهی و دوگانگی درونی نشان میدهد که ذهن ما حاوی صداها و قسمتهای متعددی است.
پیام کلیدی در اینجا این است: همه ما از چندین بخش تشکیل شدهایم، شخصیتهای متفاوت و گاهی متناقض.
این صداهای مختلف در فرهنگ ما ارزشی ندارند. در واقع، طبق نظریه تکذهنی، این چندگانگی ممکن است نتیجه تفکر بیمار و بینظم باشد، و ما باید این صداها را حذف کنیم، زیرا آنها نمایانگر آن چیزی نیستند که واقعاً هستیم.
نظریه تکذهن در طول قرنها آموزههای مذهبی و معنوی جا افتاده است. متون مقدس موعظه میکنند که ما باید همیشه انگیزههای گناه آلود درون خود را که باعث گمراهی ما میشوند، سرکوب کنیم. بودیسم در مورد “ذهن میمون” صحبت میکند که باید کنترل شود.
و حوزه روانشناسی تعداد زیادی از تشخیصها را ارائه میدهد که بخشهای متضاد را آسیب شناسی میکند. به بیماران ابزارهایی داده میشود تا با استفاده از قدرت اراده و کنترل یا حتی ذهن آگاهی، چندین صدا را کنترل کنند. دارو احساسات دردناک را خفه میکند و ما را از هماهنگی با بدن باز میدارد.
نویسنده بیان میکند که او نیز در گذشته به نظریه تک ذهنی اعتقاد داشته است. در جلسات خانواده درمانی با بیمارانش، او سعی میکرد با سرکوب امیال درونی بیمارانش که آنها را به پرخوری سوق میداد، با اختلالاتی مانند پرخوری عصبی در آنها مقابله کند. اما هر چه بیماران او بیشتر تلاش میکردند تا این هوسها را از بین ببرند، این مقاومت قویتر میشد.
بعد از مدتی نویسنده شیوه خود را تغییر داد. به جای تلاش برای از بین بردن تمایلات مخرب بیمارانش، با آنها کار کرد. او شروع به تشویق بیمارانش کرد تا افکار و احساساتی را که ذهن آنها را درگیر کرده بود به اشتراک بگذارند. آنها در مورد صداهای انتقادی درونی خود به او گفتند که باعث درد و شرمساری زیادی میشد که پرخوری و پاکسازی تنها مهلت بود.
وقتی نویسنده و بیمارانش به جای مخالفت با این صداهای انتقادی شروع به کار کردند، اتفاق قابل توجهی افتاد: آنها شروع به بهبود کردند.
دیدگاهتان را بنویسید