خلاصه کتاب هرم والدگری یا هرم فرزندپروری
عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: The Parenting Pyramid
- سال انتشار: ۲۰۱۷
- نویسنده: موسسه آربینگر
- ژانر: والدگری، روانشناسی، آموزشی، روابط
- امتیاز کتاب: ۴.۶۸ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
«هرم والدگری»، منتشر شده توسط موسسهی آربینگر، رویکردی جامع به والدگری مؤثر ارائه میدهد و بر اهمیت نگرش و اصول روابط تأکید میکند. این کتاب ساختاری هرمگونه دارد که لایههای آن جنبههای اساسی والدگری مانند ایجاد محیطی مثبت، تعیین انتظارات روشن و تمرین ارتباط مؤثر را نمایان میسازد. این کتاب از کارهای گستردهتر موسسه در زمینهی تغییرات فردی و سازمانی بهره میبرد و به والدین استراتژیهای عملی برای بهبود تعاملات با فرزندانشان و تقویت دینامیک خانواده ارائه میدهد. تمرکز بر تغییر از دیدگاه خودمحور به دیدگاه دیگریمحور است تا روابط معنادار و مؤثرتری ایجاد شود.
درباره نویسنده
موسسه آربینگر یک سازمان جهانی است که به تحول اثربخشی فردی و سازمانی از طریق تمرکز بر نگرش و دینامیکهای روابط اختصاص دارد. این موسسه در سال ۱۹۷۹ تأسیس شد و به خاطر رویکرد نوآورانهاش در حل تعارضات، تقویت رهبری و بهبود روابط بین فردی شناخته شده است. کارهای این موسسه بر اصولی مانند دیدن دیگران به عنوان افراد و نه اشیاء و ترویج نگرش “خارجی” که بر همکاری و احترام متقابل تأکید دارد، پایهگذاری شده است. موسسه آر بینگر آموزشها، کارگاهها و منابعی را ارائه میدهد که به افراد و سازمانها کمک میکند تا دیدگاههای خود را تغییر داده و تغییرات معنادار و پایدار را به وجود آورند.
قرار نیست والدین بیشتر وقت خود را صرف اصلاح فرزندانشان کنند. چگونه میتوانیم به جای عکسالعمل در هنگام اشتباه، کمک کنیم اوضاع درست پیش برود؟
تازه از سر کار در یک شب جمعه به خانه برگشته بودم و متوجه شدم که دو پسرم در خانه نیستند. آنها در آن زمان چهارده و یازده ساله بودند و معمولاً شبهای جمعه در خانه بودند. کنجکاو شدم و از همسرم پرسیدم که آنها کجا هستند. او بهراحتی گفت: «رفتند سالن بیلیارد تا بیلیارد بازی کنند»، انگار داشت یک امتیاز بازی بیسبال را اعلام میکرد یا ساعت را به من میگفت.
با تعجب گفتم «چی؟!!». بچههای من در حال بازی بیلیارد در یک مکان کثیف و گناهآلود با افرادی که نمیدانم چه کسانی هستند؟ مگر نمیدانستند چه نوع فضایی در این مکانها حکمفرماست؟ چطور بچههای من میخواهند این کار را بکنند؟
من مات و مبهوت مانده بودم. دقیقاً میدانستم که این سالن بیلیارد چه شکلی است: بچههایی که سیگار میکشند، موسیقی راک در حال پخش است، دخترانی که به پسرها میچسبند، پسرانی که به دخترها میچسبند، بچههایی که با دیگر بچهها شرط میبندند، نورپردازی تاریک. دقیقاً مثل جزیرهی لذت در داستان پینوکیو بود و پسرانم آنجا بودند و داشتند خودشان را به الاغهای بدبو و سیگارکش تبدیل میکردند.
میدانستم که دو انتخاب دارم. یا میتوانستم فوراً بروم و پسرانم را به خانه برگردانم و در راه برایشان روشن کنم که رفتارشان کاملاً غیرقابل قبول است و تحمل نخواهد شد. یا میتوانستم صبورانه منتظر بمانم تا به خانه برگردند و سپس برایشان کاملاً روشن کنم که رفتارشان غیرقابل قبول است و تحمل نخواهد شد.
هر کدام را انتخاب میکردم مطمئن بودم که آنها از این تصمیم خوشحال نخواهند شد. میدانستم میتوانم آنها را وادار به اطاعت کنم، اما میدانستم که خوشحال نخواهند بود. احتمالاً شکایت میکردند و بحث میکردند، اما به هر حال والد بودن یعنی گاهی باید شکایتهای نوجوانانه را تحمل کنی، درست است؟
من گزینه دوم را انتخاب کردم و تصمیم گرفتم صبور باشم. این انتخاب خوبی بود چون به من زمان داد تا فکر کنم. تا وقتی که آنها به خانه برگشتند، یک تصمیم جدید گرفته بودم: هیچ چیزی به آنها نگفتم. بهجای آن، با همسرم صحبت کردم و از او خواستم تمام برنامههای شب جمعه ماه آینده را لغو کند. به او گفتم که نمیتوانم به هیچ عروسی، جلسات پیشاهنگی یا مهمانیای بروم. میخواستم شبهای جمعهام آزاد باشد. او پرسید: “چرا؟” و من جواب دادم: “وقت ندارم. قرار است با پسرانمان بیلیارد بازی کنم.” از او خواستم که چیزی به آنها نگوید و فقط آنها را تا وقتی که من از سر کار میرسم، در خانه نگه دارد.
جمعه بعد رسید. وقتی به خانه آمدم، به پسرها گفتم: “دوست دارید برویم بیلیارد بازی کنیم؟” آنها این بار شوکه شدند، ولی پیشنهاد را پذیرفتند و با هم به جزیره لذت رفتیم.
یادتان هست چطور آنجا را تصور کرده بودم؟ چقدر مطمئن بودم که چه شکلی است؟ خب، دقیقاً همانطور بود. موسیقی بلند، بچههای مدرسه راهنمایی و دبیرستانی که سیگار میکشیدند، پسران و دخترانی که به هم چسبیده بودند، نورهای کم. اینها بچههایی بودند که به شدت از زندگی فرار میکردند و به هر چیزی که ذهن نوجوانشان میتوانست تصور کند، چنگ میزدند و با هم خلق میکردند. این صحنه واقعاً غمانگیز بود.
ما بیلیارد بازی کردیم. پسرها خوشحال بودند چون من هزینهی بازیها را پرداخت کردم و چون هر دو مرا شکست دادند (نمیدانند، ولی من به آنها اجازه دادم). اوقات خوبی داشتیم و بعد از حدود یک ساعت و نیم از آنجا خارج شدیم. وقتی به خانه رسیدیم، متوجه شدیم که بوی سیگار گرفتهایم و مجبور شدیم لباسهایمان را در گاراژ آویزان کنیم تا هوا بخورند.
هفتهی بعد دوباره بیلیارد بازی کردیم. هرچند هرگز دربارهاش صحبت نکردیم، ولی به تنهایی عمیق بسیاری از نوجوانان و پیشنوجوانانی که انگار هیچ والدینی نداشتند و این مکان را به یکی از خانههایشان تبدیل کرده بودند، پی بردیم. سپس به خانه برگشتیم و لباسهایمان را آویزان کردیم. همین روال برای هفتهی بعد هم ادامه یافت. در نهایت، در جمعه چهارم، وقتی از گردش هفتگیمان به گاراژ رسیدیم، گفتم: “بچهها، فکر نمیکنم دیگه لازم باشه بیلیارد بازی کنیم.”
یادتان هست که چطور در شب اول میدانستم که آنها چه احساسی خواهند داشت؟ چطور مطمئن بودم که ناراضی خواهند بود و شکایت و بحث میکنند؟ میدانید چه گفتند؟
“باشه، بابا.”
همین بود؟ “باشه، بابا.”؟! هیچکدام از آن احساسات سخت، کلمات تند، بحثها یا شکایتهای نوجوانانهای که در اون شب اول پیشبینی کرده و خودم را برایش آماده کرده بودم، وجود نداشت. فقط یک “باشه، بابا” ساده.
دو نوع پرسش
همهی این سوالها دربارهی تنبیه و اصلاح بود؛ یعنی اینکه “حالا که یه چیزی اشتباه شده، باید چی کار کنم؟” اما درسی که دوباره یاد گرفتم این بود که خیلی وقتها این سوال درست نیست. سوال مهمتر اینه: “چطور میتونم کمک کنم که کارها درست پیش بره؟”
من یک درس مهم یاد گرفتم. در آن شب اول فکر میکردم باید تصمیم بگیرم چطور پسرام رو تنبیه کنم: «آیا باید برم دنبالشون و باهاشون برخورد شدیدی کنم، یا منتظر بمونم تا برگردند و بعد باهاشون برخورد شدیدی کنم؟» ممکن بود حتی فکر کنم: «آیا باید آنها را تنبیه کنم؟ یا مجبورشون کنم کارهای اضافی در خانه انجام بدن؟ یا حتی هر دو؟»
همهی این پرسشها مربوط به بود؛ یعنی اینکه “حالا که چیزی اشتباه پیش رفته، چه باید بکنم؟” ولی درسی که دوباره یاد گرفتم این بود که اغلب اوقات این پرسش، پرسش درستی نیست. پرسش مهمتر این است: “چطور میتوانم کمک کنم که کارها درست پیش بروند؟”
می خواهید ادامه خلاصه کتاب هرم والدگری یا هرم فرزندپروری را مطالعه کنید؟
با فعال سازی عضویت ویژه، به خلاصه کامل این کتاب و 100 ها کتاب دیگر دسترسی داشته باشید.
ارتقاء عضویت
دیدگاهتان را بنویسید