خلاصه کتاب زنانی که با گرگها میدوند
عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: Women Who Run With the Wolves
- نویسنده: کلاریسا پینکولا استس
- سال انتشار: ۱۹۸۹
- ژانر: فمینیستی، روانشناسی، معنوی، اسطوره شناسی، خودیاری
- امتیاز کتاب: ۴.۱۳ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
درباره نویسنده
کلاریسا پینکولا استس نویسنده، شاعر و روانکاو آمریکایی است که به دلیل کاوش عمیقش در کهن الگوهای زنانه و قدرت داستان سرایی شهرت دارد. استس که در سال 1945 متولد شد، دارای پیشینههای متنوعی در زمینههایی مانند انسان شناسی، روانشناسی و اسطوره شناسی است. برجسته ترین اثر او، “زنانی که با گرگ ها می دوند” که در سال 1992 منتشر شد، به راهنمای مشهوری برای زنانی تبدیل شده است که به دنبال برقراری ارتباط مجدد با قدرت درونی و وحشی خود هستند.
استس با تکیه بر اسطورهها، افسانهها و فولکلور، تأثیر انتظارات اجتماعی را بر زندگی زنان بررسی میکند و بینشهایی در مورد چگونگی بازیابی استقلال شخصی و پذیرش هویت منحصربهفرد ارائه میدهد. کار استس تأثیر قابل توجهی بر مطالعات زنان، روانشناسی و ادبیات خودیاری داشته است و با داستان سرایی قدرتمند و درک عمیق او از روان انسان، خوانندگان را در سراسر جهان الهام می بخشد.
مقدمه: راهی که به نیروی درونی شما منتهی میشود.
در روانکاوی یونگ، کهن الگوها نمادها یا الگوهایی هستند که در ناخودآگاه جمعی ما مشترک هستند و نحوهی عمل و تفکر ما را شکل میدهند. برای زنان، یک کهن الگو وجود دارد که ما را در مسیر قدرت، اصالت، غریزه و شهود راهنمایی میکند. همچنین این کهن الگویی است که جوامع مردسالار نسلها برای خفه کردن آن تلاش کردهاند.
این، کهن الگوی زن وحشی است.
کلاریسا پینکولا استس، روانکاو یونگی، در کتاب خود «زنانی که با گرگها میدوند: افسانهها و داستانهای کهن الگوی زن وحشی»، کهن الگوی زن وحشی، یعنی جنبهی اولیه و غریزی روان زنانه را موضوع خود قرار داده است. او از طریق تحلیل اسطورهها و داستانهای عامیانه، روشن میکند که چگونه زنان میتوانند با حضور خردمندانه، پایدار و رام نشدنی کهن الگوی زن وحشی در روان خود ارتباط برقرار کنند و با این کهن الگو برای دستیابی به قدرت، رشد و تحقق تلاش کنند.
استس ادعا میکند که این کهن الگو، سرزندگی، شهود و قدرت خلاقیت طبیعی زنان را تجسم میبخشد و ارتباط مجدد با این طبیعت وحشی برای زنان ضروری است تا اصالت، قدرت و شادی خود را بازیابند.
این خلاصه کهن الگوی زن وحشی را معرفی میکند و آموختههای به دست آمده از چهار داستان کلیدی، داستانهای لالوبا، واسالیسا، ریش آبی و جوجه اردک زشت را در بر دارد.
مقاله مرتبط: افسانهی ریش آبی
با زن وحشی ملاقات کنید.
او چهرهای آشنا از آهنگها و داستانهای قدیمی است: جادوگر، شفا دهنده، تغییر شکل دهنده، جنگل نشین، زنی که با گرگها میدود.
در فولکلور مجارستانی، او را روزوماک، ولورین میشناسند. در داستان های گواتمالایی، او تجسم هومانا دل نیبلا، موجود مه است. در حالی که در اساطیر ژاپنی، او به عنوان آماتراتسو اومیکامی، آورندهی نور مورد احترام است. در میان فرهنگهای مختلف و در طول تاریخ، افسانههای این زن مهیب و توانا ادامه داشته است و روایتهایی از قدرت و توانمندیهای او وجود دارد.
هنگامی که زنان در مورد او میخوانند، اغلب یک طنین اولیه را احساس میکنند. گویی جوهر زن وحشی که در این داستانها به تصویر کشیده شده است، در روح و روان خودشان نهفته است. علیرغم فشارهای اجتماعی و مردسالارانه که تلاش میکنند این پیوند را قطع کنند، هر زنی با زنان رام نشده رابطه خواهری دارد.
گاهی اوقات، زنان میتوانند اجمالی زودگذر از این طبیعت وحشی را بچشند، در دوران بارداری، تجربهی اولیه و حیوانی از تولد و شیردهی. از طریق عاشقانههای پرشور؛ از طریق حضور در طبیعت؛ از طریق موسیقی و رقص. هنگامی که یک زن دوباره با کهن الگوی زن وحشی ارتباط برقرار میکند، غیرقابل توقف میشود. خلاقیت، الهام، تمایلات جنسی، و شهود او همگی شکوفا شده و رشد میکنند.
چگونه میتوان تشخیص داد که ارتباط با این وحشیترین بخش روان از بین رفته است؟ زنانی که با زن وحشیِ خود در تماس نیستند، اغلب احساس خستگی، عدم تمرکز، شک به خود و احساس قطع ارتباط با ریتم درونی خود را توصیف میکنند. زنی که ارتباط خود را با طبیعت وحشی از دست داده است، ناسالم است. درحالیکه یک زن سالم مانند یک گرگ است: خشن، وفادار، ماجراجو، متوجه و مراقب، محافظ قلمرو خود، و هدایت شده توسط غرایز خود.
در روانشناسی یونگ، زن وحشی هم جوهرهی روح زن و هم انرژی اولیه و خام زنانه را تجسم میکند. یونگیها داستانها را دارو میدانند. کاوش آنها در کهن الگوها، نمادها و الگوها، نقشه راهی برای درمان، یادگیری و کشف خود فراهم میکند. بنابراین، داستانهای زن وحشی فراتر از کلمات صرف است، اگر اجازه دهید، آنها همچنین میتوانند نقشههایی باشند که شما را به قدرت وحشی درونیتان هدایت کنند.
وحشیِ درون شما ممکن است دفن شود، اما نابود شدنی نیست.
در واقع، در اسطورهها و در افسانهها، زنها و گرگها اغلب به هم مرتبط هستند. ما این را همه جا میبینیم، از شنل قرمزی گرفته تا داستانهای باستانی نوزادانی که در بدو تولد رها شدهاند، سپس توسط گرگها و با شیر آنها تغذیه میشوند تا بتوانند از پس خود برآیند.
در داستانهایی که در مکزیک و در میان بومیان آمریکا گفته میشود، مکانی وجود دارد که فقط در زمزمهها و با لحنهای خاموش از آن صحبت میشود: مکانی در بیابان که در آن، فراتر از محدودیتهای زمان، روح زنان با ارواح گرگها در هم آمیخته میشود. در میان این داستانها، یک شخصیت اصلی ظاهر میشود: لا لوبا (La Loba)، تجسم زن گرگ (the she-wolf).
لا لوبا نامهای زیادی دارد: او همچنین لا هوسرا (La Huesera)، زن استخوانی (the Bone Woman)، و لا تراپرا (La Trapera)، جمع کننده (the gatherer) نیز خوانده میشود. او جمع آوری کنندهی استخوانهای تمیز و سفید حیوانات است. او استخوان کرکسها و کایوتها را میپذیرد، اما ترجیح او گرگها هستند. هنگامی که او استخوانهای کافی برای جمع آوری یک اسکلت کامل مهیا کرد، به این فکر میکند که چه آهنگی را خواهد خواند. هنگامی که او به آهنگی عالی رسید، بالای اسکلت میایستد و ملودی را شروع میکند. همانطور که او آواز میخواند، ماهیچهها و رگها به سمت استخوانها میروند، سپس روی آنها را گوشت و سپس موهای خاکستری میگیرد، تا زمانی که دوباره به شکل یک گرگ در مقابل او بایستد. او با ملودی خود روحی را به درون گرگ باز میگرداند و سپس از روستاهای دشتهای جنوب غربی عبور میکند.
می خواهید ادامه خلاصه کتاب زنانی که با گرگها میدوند را مطالعه کنید؟
با فعال سازی عضویت ویژه، به خلاصه کامل این کتاب و 100 ها کتاب دیگر دسترسی داشته باشید.
ارتقاء عضویت
دیدگاهتان را بنویسید