خلاصه کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد: کشف قدرت تغییر مغز
عناوین
Toggleدرباره کتاب
- عنوان اصلی: The Brain that Changes Itself: Stories of Personal Triumph from the Frontiers of Brain Science
- سال انتشار: ۲۰۰۷
- نویسنده: نورمن دویج
- ژانر: علمی، روانشناسی، سلامتی، علوم اعصاب، خودیاری
- امتیاز کتاب: ۴.۲۰ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
چگونه افرادی که در اثر سکته مغزی فلج شدهاند میتوانند دوباره از چنگال استفاده کنند یا دکمههای پیراهن خود را ببندند؟ برخلاف باورهایی که مدتها حاکم بود، مغز به صورت ثابت و غیرقابل تغییر نیست. مغز میتواند تغییر کند، بازسازی شود و رشد کند. کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد، با استفاده از مثالهای واقعی از دانشمندان، پزشکان و بیماران، نشان میدهد که چگونه، به جای اتکا به جراحی و دارو، میتوانیم از طریق افکار و رفتار خود مغزمان را تغییر دهیم.
درباره نویسنده
نورمن دویج روانپزشک و متخصص در علوم اعصاب است که به استفاده از روشهای جایگزین برای تحریک مغز و درمان اختلالات عصبی علاقهمند است. او فارغالتحصیل دانشگاه تورنتو و ساکن سابق دپارتمان روانپزشکی دانشگاه کلمبیا است. نویسندهی کتاب پرفروش نیویورک تایمز در زمینه نوروپلاستیسیته به نام مغزی که خودش را تغییر میدهد، او به درک جدیدی از قابلیتهای مغز برای تطبیق و تغییر کمک کرده است.
کار دویج بر اساس تحقیقات علمی استوار است و به اثبات میرساند که مغز میتواند خود را دوباره سیمکشی کرده و به درمان شرایط عصبی کمک کند. این رویکردهای نوآورانه در درمان باعث ارتقاء درک ما از ظرفیتهای شگفتانگیز مغز برای بازسازی و درمان شدهاند.
مقدمه: قدرت بازسازی شگفتانگیز مغزتان را کشف کنید
اگر با شخصیت “دکتر هو” آشنا باشید، میدانید که او قادر است پس از هر مشکل یا آسیبی، خود را بازسازی کرده و به شکل جدیدی درآید. جالب است بدانید مغز انسان هم همین توانایی را دارد!
مغز شما میتواند پس از آسیب دیدن خود را درمان کند، از تجربیات زندگی رشد کند و حتی قدرت فیزیکی بدن شما را تحت تأثیر قرار دهد. این تواناییها نشاندهنده کشش و انعطافپذیری خارقالعاده مغز است. مغز ما میتواند به خوبی خود را با آسیبها، تهدیدها و محرکهای محیطی تطبیق دهد و این یکی از ویژگیهای اصلی است که باعث میشود ما انسانها اینقدر قادر به سازگاری با شرایط مختلف باشیم.
مغز خود را از طریق فرآیندهایی مانند «برملا شدن» تغییر میدهد
سالها تصور میشد که مغز، پس از تکمیل شدن، ثابت میماند و تنها با افزایش سن تحلیل میرود، اما با ظهور نوروپلاستیسیته، متوجه شدیم که این تصور کاملاً اشتباه بوده است. نوروپلاستیسیته به توانایی مغز در تغییر مداوم خود اشاره دارد.
پیشوند “نورو-” به نورونها، یعنی سلولهای عصبی در مغز و سیستم عصبی ما، اشاره دارد و پسوند “پلاستیک” به معنای قابل تغییر بودن است. بنابراین، مغز ساختار و عملکرد نورونی خود را از طریق افکار و فعالیتها تغییر میدهد. اما مغز دقیقاً چگونه خود را بازآرایی میکند؟ یکی از راهها از طریق «برملا شدن» است. برملا شدن به فرآیندی اطلاق میشود که در آن یک مسیر عصبی خاموش میشود و یک مسیر ثانویه نمایان میشود، که با استفاده مکرر، قویتر میشود. چریل شیلز نمونهی خوبی از این پدیده است.
برای پنج سال، هر بار که او از جایش بلند میشد، تعادل خود را از دست میداد. او تقریباً سیستم وستیبولار مغز خود را از دست داده بود، یعنی همان ناحیهای که برای حفظ تعادل ضروری است. این وضعیت ادامه داشت تا زمانی که یکی از پیشگامان نوروپلاستیسیته، پل باخ-ایریتا، دستگاه خاصی طراحی کرد که شیلز میتوانست آن را بپوشد. این دستگاه که «شتابسنج» نام داشت، سیگنالهایی به یک نوار پلاستیکی حاوی الکترودهایی که بر روی زبان شیلز قرار داشت، ارسال میکرد. سپس حسهایی که روی زبان او ایجاد میشدند، به ناحیهای از مغز که مسئول پردازش تعادل است، هدایت میشدند و نه به ناحیهای که معمولاً به آنجا میرفتند، یعنی قشر حسی، ناحیهای که لمس را پردازش میکند. پس از تمرینات زیاد با این دستگاه، یک مسیر جدید در مغز شیلز برملا و تقویت شد و او توانست تعادل خود را دوباره به دست آورد.
فعالیتهای محرک میتوانند ساختار مغز را تغییر دهند
اینکه مغز میتواند تغییر کند، خبر خوبی است، اما آیا برای این کار به دستگاههای پیچیده نیاز داریم؟ در واقع، نه.
ما میتوانیم مغز خود را با قرار گرفتن در محیطهای محرک که به ما این امکان را میدهند که مغز خود را تمرین دهیم، نه فقط بدنمان، تغییر دهیم. فعالیتهای مختلف میتوانند ساختار مغز را واقعاً تغییر دهند. مارک روزنزویگ در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، یکی از اولین افرادی بود که این موضوع را در آزمایشاتش با موشها نشان داد. روزنزویگ متوجه شد که موشهایی که در محیطهای محرک قرار داشتند، میزان بالاتری از انتقالدهندههای عصبی داشتند، وزن بیشتری داشتند و تأمین خون بهتری نسبت به موشهایی که در محیطهای کسلکننده بودند، داشتند. از این، ما میدانیم که مغز میتواند تحت تأثیر محرکها تغییر کند. یک زن به نام باربارا ایرساسمیت یانگ از این کشف بهرهبرداری کرد.
اگرچه در برخی جنبهها او بسیار باهوش بود، مانند حافظه شنیداری و بصریاش، در دیگر جنبهها چندان پیشرفته نبود. بزرگترین چالشهای او شامل درک دستور زبان، مفاهیم ریاضی، منطق و علت و معلول بود. در نتیجه، او قادر به خواندن ساعت نبود زیرا رابطه بین عقربهها برایش گیجکننده بود. وقتی صحبت میکرد، او برای درک مکالمات ساده بیست بار فکر میکرد چون وقتی به پایان یک جمله میرسید، فراموش میکرد جمله چگونه آغاز شده بود. پس از کشف پلاستیسیته مغز، یانگ شروع به انجام تمرینات ذهنی خود کرد که او این تمرینات را برای هفتهها انجام داد به امید اینکه مغزش تغییر کند. یکی از تمرینات او شامل خواندن صدها کارت بود که تصاویری از صفحه ساعتها را با زمانهای مختلف نشان میدادند.
او کارتها را جابجا میکرد تا حفظ کردن آنها ممکن نباشد، سپس یک کارت را برمیگرداند، سعی میکرد زمان را بگوید، پاسخ را روی پشت کارت چک میکرد و بعد سریعاً به کارت بعدی میرفت. هر بار که کارت را اشتباه میخواند، ساعت واقعی را برای ساعتها نگاه میکرد و سعی میکرد درک کند که چرا اعداد و تصویر روی ساعت ثابت میماندند. تلاشهای او نتیجه داد. در پایان تمریناتش، او قادر شد ساعتها را سریعتر از افراد معمولی بخواند.
مغز پلاستیک است. وقتی بدن تغییر میکند، مغز هم تغییر میکند.
دانشمند برجسته مغز، مایکل مرتزنیچ، بهخاطر کارش با نقشههای مغزی شناخته شده است.
می خواهید ادامه خلاصه کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد: کشف قدرت تغییر مغز را مطالعه کنید؟
با فعال سازی عضویت ویژه، به خلاصه کامل این کتاب و 100 ها کتاب دیگر دسترسی داشته باشید.
ارتقاء عضویت
دیدگاهتان را بنویسید